من آخرين بار آسمان را در چشمان تو ديدم
اگر می خواهی باز مرا ببينی
به آسمان نگاه کن
فردا آسمان از آن من است
...
د آخه چي بودي يك دفعه اومدي
آخه لامسب چيكار كردي كه حالا بايد 2 سال خدمت كنم؟
هان چيكار كردي ؟
د آخه چرا ساكتي جواب بده ؟
هان چته كه هر روز بايد از خواب بپرم و خواب اون پادگان لعنتي را ببينم ؟
سربازي مال ما نيست ...
سربازي مال اون آلماني كه زندگيش را دولت براش ميسازه
سربازي مال اون فرانسوي كه امنيت داره
سربازي مال اون عرب كه تا آخر عمرش تامين
سربازي مال اون سوئيسي كه وقتي ميره سربازي را زندگي را ياد ميگيره و مقابله با خطرات ..
كجايي تو كه هي منم منم مي كني ؟
د آخه چرا ساكتي ... ؟
ديگه نه نفس كشيدنم مثل قبل ميشه
ديگه نه زانوهام مثل قبل ميشه و نه تو زير بغلم را ميگيري
و نه تو مي توني به جاي من ببيني.
من موندم كلي مصيبت براي جايي كه ...
تو نمی دونی عزیزم حال روزگار ما را
هر جای قصه که هستی خاطره هامو نگه دار
من برای تو می خونم بهترین ترانه هامو
اقا نمی دونین چی گذشته و چیا شده.
اولین اتفاق از 22 خرداد رفتن حاج اقا احسان بود .
مدیرکل فنی و حرفه ای اصفهان یکی از افرادی که به شدت منو تو کار کمک کرد و اعتمادی که به من کردند . به هر حال رفتیم بعدش کرج و قرار شد بریم صبح دوشنبه قرارگاه نزاجا توی لویزان و عصر برگردم کرج . چشمتون روز بد نبینه رفتیم اونجا گفتند تا ساعت 9 امیر میاد و تقسیم میکنه . 9 شد . 12 شد . ناهار دادند که اگه نمی دادند بهتر بود هر 6 نفر یک سلف و برنج نپخته با برنج ریش ریش شده .و همرا با بشین و پاشو . آخه نامردا مگه شما هم وظیفه نیستین . از دستشویی و اینا هم خبری نیست توی اون اوضاع که منتظر امریت هستی بگیری این همه فشار روت باشه . اینا را رسول می فهمه که توی این شرایط بوده .
بعضی ها با گروهبان ها درگیر می شدند وای خدای من - من کجام ؟
هیچی عصر شد و شب شد و دیگه شب بدتر مثل این اسرا توی یه غذا خوری چرب 80 متری 200 نفر را خوابوندن . و خانوتده هم شب میان خونه و می بینند من نیستم .
برو کلانتری توی اون اوضاع یک خانواده نگران هستند افسر نگهبان میگه حتما رقته یه جایی شب نشینی با دوستاش میادش تا صبح .
دژبان هم حاضر نیست دفتر را نگاه کنه و یک خانواده را از نگرانی در بیاره هیچی خلاصه سه شنبه شد انگار امروز هم خبری نیست از امیر و تیمسار خلاصه فشار یک طرف - بیگاری ها یک طرف - بشین پاشو ها و دعوا ها هم همون طرف - خلاصه چهارشنبه صبح در حالیکه همه از فرط دستشویی داشتند منفجر میشدند تیمسار ساعت 11 اومد .
می تونم بگم چیزی حدود 2000 تا بیشن پاشو رفتم.
خلاصه اسامی را خوند پرهام باغستانی سازمان اموزش فنی و حرفه ای
حالا این دفعه قانون عوض شده یکی باید بیاد دنبالتون
و من التماس
- بابا به خدا اینجوری نیست
- نه نمیشه
- تو رو خدا !!
هیچی پنج شنبه مرخصی دادند تا توی این 2 روز تعطیل یکی را پیدا کنم .
خلاصه یکشنبه صبح یک راننده اومده دنبالم
و الان کرج بعد از 2 سال دارم میرم کلاس HTML ,و ... قراره همین چند روزه ببرندم اصفهان
خلاصه 6 کیلو کم کردم و دارند دیوونم می کنند .
این از این 2 هفته که نگین کجا بودی
الان کرج مشغول گذروندن 2 ماه دوره هستم . که احتمالا از شنبه تموم میشه و میرم اصفهان .
این چند وقته خیلی خسته ام کرده 6 کیلویی از وزنم کم کرده . باید برم اصفهان بشینم بخورم و یک کم چاق بشم .
الا یکی از مهمترین مراحل زندگیو ÷شت سر گذاشتم.
دیگه سایت www.parhamkit.com را هم دارم راه میندازم.
برم دوباره میام.
اخيش بالاخره از دست اين لباس ... راحت شدم.
خلاصه از امروز در خدمت سازمان اموزش فنی و حرفه ای هستم .
2 سال اساسی ÷یش رو دارم لباته 2 سال هم نه یه چیزی در حدود 14 ماه دیگه از همه چیز راحت میشم .
تموم شد.
همش تموم شد.
بشين پاشو - كلاغ پر - پا مرغي - سينه خيز - ساعت 4 بيداري - برنامه سين - دمپايي ابري - يغلبي - فانسخه - رژه - سان - درود - سپاس امير - دور دكل و ... همش تموم شد .
60 روز آموزشي تموم شد و بقيش هم انشاالله همين اصفهان توي سازمان فني و حرفه اي هستم .
به قول آقاي رحيمي 2 سال طلايي پيش رو دارم كه بايد استفاده كنم از زبان گرفته تا به روز بودن جيدترين تكنولوژي ها .
خلاصه اومدم دوباره اما اينبار متفاوت از قبل
روزهاي جالبي بود و يك تجربه جديد.
واقعا سربازي مي تونه زندگي يك پسر را عوض كنه
چنذ روز ديگه بيشتر نمونده.
اما خدايش هيچ جا خون خود ادم نميشه