همیشه تا خسته میشیم میگیم کاش از خونه بیرون نرم , کاشکی همش بخوابم !
اما خونه نشینی بد دردیه !
خونه باشی بهت بگن اینو بخور اونو بخور , چرب نخور , شور نخور , میوه اینجوری نخور , فلان نخور !
حاضرم همین 25 سال همه چیز بخورم و کیف همه چیز ببرم اما نه 50 سال زندگی کنم و خیلی چیزا را نخورم !
یادش بخیر مامان بزرگ خدا بیامرزم تا چیزی را میخواست می گفتم مادرجون بخورین دکتر که اینجا نیست و ....
اوضاع من 2 هقته ای به هم ریخته است ...
در خانه ...
خواب ابدی
دوست دارم بخوابم
فقط بخوابم
یک جایی بخوابم که باد خنکی بیاد
وسط یک دشت بزرگ
زیر یک درخت
یا لب دریا روی ماسه های داغ ساحل
حضرت علی (ع)
مردم در خوابند, هنگامی که می میرند بیدار می شوند
فال
توی بانک بودم
پسرک اومد گفت آقا یک فال بردار !
تو فکر بودم , تموم افکارم به هم ریخت !
بهش گفتم نه , نمی خوام فال منو گرفتند ...
مهران مدیری یک اشتباهی کرد خواست 13 روز مردم را بخندونه !
بی خیال این بنده خدا بشین بابا !
به قول خودش یک غلطی کرد خواست 13 روز مردم را بخندونه !
از ثبت احوال شیراز گرفته که انگار تبلیغ سوء واسش کرده و شیرازی ها میرن حالا از ثبت احوال یک شهر دیگه شناسنامه میگرند !
تا انجمن شاعران و پزشکان و نیروی انتظامی و طرفداران پدرخوانده و طرفداران موسیقی فلان فیلم و ... همه مدعی شدند , کاش به جای این همه حمله این همه حرفی را همه خودش را می کشتند تا به نیروی انتظامی بگن فلان چیز بده را زد میدیدیم !
خیلی هاش حرفهای ما بود , همین اعتراضاتی که عده ای به شعر فلان شاعر میکنند , همین اعتراضاتی که به پزشکان میشه ( واسه مثال میگم ) , خیلی هاش حرف مردم بوده ...
یک کم طنز را جدی تر ببینیم !
یک طرفه به قاضی نریم ...
شهراد رفت بند عباس و آرامش سربازی
شهراد برگشت بندرعباس برای ادامه خدمت , جاش خیلی خالی و میشه گفت عید خانوادگی ما هم تموم شد ؛ رفت تا چندین ماه دیگه و یا شاید 1 سال دیگه که به قول بچه های سرباز آمارمون کامل بشه !
دیگه از 2 روز دیگه هر کسی میره یک سمتی ...
خیلی دلم واسه سربازی لک زده , واقعا آرومترین شبهای عمرم را توی سربازی گذروندم , اگه میگذاشتند خیلی می خواستم برگردم , اونقدر بهش فکر میکنم که خیلی شب ها خواب می بینم برگشتم پادگان , از فردای روزی که برگشتم تقریبا 4 سال پیش تا حالا آرزوی یکی از اون خواب ها به دلم مونده , اونقدر فکر و درگیری کاری که فقط فرار راه چاره اش هست !
اما دیگه باید تحمل کرد , قدر سربازی را بدونین سربازها و سربازی نرفته ها که بعد که تموم شد می فهمین چی بوده و رفته !
تنها زمانی که فکری جز کار روتین روزانه نیست و میشه فکر کرد ...
3-4 سال که شبی را آروم نخوابیدم , این چند مدت هم که همش دم دم های صبح خوابم می بره روی زمین و مبل و پای تلویزیون !
کاش تموم بشه ...
بعد 13 ...
نمیدونم کی این عادت از سر مردم ما میوفته که همه چیز را توی اعیام نوروز نیاندازیم بعد 13 !!
بعد 13 باز میکنیم !
بعد 13 میان !
سالهاست همه دبستان اشون تموم شده اما هنوز بچه دبستانی هستند !
آبله مرغون
عنوان صحيح: آبله مرغان
چند روزه توي چشام انگار يك چيزيه !
من وقتي يكي از همكارام نقطه نقطه بود باهاش دست دادم
يعني ميميرم ؟
:((
نه من جوونم
آروز دارم :D
خوشبختی
گاهی فکر میکنیم خوشبختی داشتن خونه و ماشین آنچنانی و درآمد عالیه ولی نه , خوشبحتی به دل خوش و زندگی بی دغدغه است ...
این چند روز بین کسانی را دیدم که واسه عزاداری های این مدت می رفتند اتفاقی کسی را دیدم که گاهی می گفتم فلانی داره سختی می کشه ولی تا توی چشماش نگاه کردم خوشبختی را توی چشمش دیدم ...
خوشبختی خیلی ساده و پاک بود
برف
اینجا خبری نیست ولی تهران داره برف میاد !
وقتی برف میاد , دوست دارم هوا مه گرفته باشه , که حتی خونه روبرویی پیدا نباشه !
بشینی روی یکی از این صندلی های قدیمی ( اسمش را نمیدونم ) و هی تاب بخوری , پتو را هم کشیدی دور خودت , و یک فنجون قهوه و یا نسکافه ( من چایی نمی خورم یعنی اصلا توی خانوادمون کسی نمی خوره ! ) , کنار شومینه گرم ...
کیف دنیا را کنی !
پی نوشت : قبلا با بارون هم تعطیل می شدین اما حالا آسمون به زمین هم بیاد تعطیل نمیشیم , مگر اینکه خودمون تعطیل کنیم !!
انتگرال
من صبح از خواب پاشدم
دست و صورتم را شستم
صبحانه خوردم
رفتم سر خیابون , پیاده یا با اتوبوس رفتم محل کارم
کارم را انجام دادم و برنامه نوشتم و ...
سایتها و سرور ها را چک کردم
ظهر کارت زدم و اومدم خونه
ناهار خوردم و خوابیدم
عصر رفتم بیرون یک کمی پیاده روی کردم
برگشتم خونه و فیلم دیدم
ایمیلم را چک کردم و خوابیدم
کاربر انتگرال و تابع و مشتق کجاش بود ؟
( بابا چرت و پرته , اینا چیه به خورد مردم میدین آخه و پولش را میگیرین ؟! )
دل خوش سیری چند ؟
این روزها هیچ چیزی واسه آدم دل خوش نمیاره
دل خوش خیلی گرون شده , نه بنز 100 میلیونی و نه ژیان 500 هزار تومنی !
آدم باید دلش خوش باشه ...
پیغام ماهی ها
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان میگفتند:
" هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم کرده تابستان بود،
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد
امشب این قسمت از شعر سهراب را توی فیلم ساعت شنی خوند , فوق العاده بود .
نمیدونم چرا از کلمه ی ماهی ها خیلی خوشم میاد !
پیغام ماهی ها - حجم سبز
یک آگهی ساده !
همه ی سرنوشت زندگی منو یک آگهی ساده روزنامه عوض کرد , یک آگهی اردیبهشت 81 توی نیازمندی های روزنامه ایران !
گذشته
روزهایی که گذشت و روزهایی که داره میگذره , شاید تا چند وقت دیگه , خیلی داره به سختی می گذره , اتفاقات سختی واسم افتاد , خیلی سخت , اما تجربه های خوبی هستند و بودند , یکی از چیزایی که تجربه داره اینه که اول امتحان میگیره و بعد درس میده , بگذریم , ولی روزهای سختی بود ...
گذشته جنس کوه مثل سنگ
چه سخته ، چه سخته
گذشتن از تو ديوار گذشته
يه خواب رسيدن به فردايي كه پشت اون نشسته
( افشین مقدم - گذشته )
این روزها مشغول ردیف کردن کارهای عقب موندم هستم واسه شروع کار جدیدم , گفتم میرم و سر حرفم هم هستم , فقط دارم کارها را مرتب میکنم که اون زحمتهای گذشته ی من و بقیه دوستام از بین نره :)
اوائل دوست داشتم یک مهندس کشتی بشم ( دائیم کاپیتان کشتی در حال حاضر ) عاشق دریا بودم و هستم , دوست داشتم مثل اون باشم ولی سرنوشتم عوض شد , الان اصلا راهم به کل فرق داره , دوست دارم حالا اون چیزی که همیشه آرزوش را داشتم را شروع کنم و در کنارش کار فعلی ام یعنی آموزش الکترونیکی و وب را هم ادامه بدم , ولی هدف اصلی من نبوده و نیست , نمیدونم کجای کارم هستم ولی فکر میکنم بس باشه فعلا , گرچه همه کار نکردم ولی خیلی کارها کردم
این روزها اصفهان و فنی و حرفه ای اصفهان :)
تا ببینیم روزهای آینده چی پیش میاد :)
هر کسی آرزویی داره
من بیرون منتظر اتوبوس ایستادم
پشت ایستگاه مدرسه است
صبح دارن میرن سر کلاس , میایسته و به من نگاه میکنه و توی دلش میگه کاش جای من بود !
من توی ایستگاه ایستادم و توی دلم میگم کاش جای اون بودم !
غذای Hi Quality در ایران !
زندگی همه ی ما
زندگی همه ی ما یک ایوالحسنی پشت اش هست !
و مثل تقاطع همه با هم با اینکه نمیدونند در ارتباط اند !
زمونه همیشه اینجوری نمی مونه , یالاخره توی این چندین دور یک دورش که به ما میوفته ;)
دیوانه ها
دیوانه ها چقدر خوشحال هستند !
شادی اشون از اینه که هیچ از این دنیا نمی فهمند
هیچی نمی فهمند , نمی فهمند دورشون چی می گذره
کاش میشد برای لحظه ای هم که شده دیوونه باشم , ولی افسوس که نمیشه چون از فردا همه نشون میدن و میگن طرف همون دیوونه است که دیروز دیدیم !
الان هم یک جورایی دیوونه ام !