رفتيم دكتر

جاتون خالي رفتيم دكتر
گفتيم آي دهتر ماها نسبت به اين توكنواوجي جيديدا كا اومدس
معتاد شديم
-گفت پسر گلم بگو ببينم چي شده
-گفتم : هيچي از صبح پا اينترنتيم تا صبح فرداش دوباره همين جور افتاده تو loopنيميشد هم كاريش كنيم . ديگه گير كرده
گفت : پسرم به نظر اين مشكل ماله چيه ؟
- گفتم غمت سرآيد ، گفتا كه ماه من شو
گفتيم و گفت تا گفت منو سي دي كردي خودتو سي دي يو ( همون ويدئو سي دي )
گفتم آي دهتر ما قصد نداشتيم به قصد رفع كسالت اومديم .
گفتم اي دهتر سرتونو درد نيارم
صبحا سرعت خوب و رفيق نا باب و بعد هم تو خونه كارت اينترنت بد و رفيق خوب
هيچي آي دهتر هم لطف كردند يك عدد مودم ADSL و يك خط ADLS تجويز كردند .
مودم را گرفتيم حالا خطش از كجا بيارم
رفتيم دم پل خواجو هلال احمر جمبوري اسلامي گفتيم با داروي كمياب بيارند.

مخابرات هر چي بي اينترنت ، اينترنت دار كنه

بازم فوتبال

آخي دلم براي اين دروازه بان تاجيكستان سوخ ، بيچاره ضايع شده ، به خدا دلم سوختا ، پيرم بود از اين تيم ملي زير جغله ها هم انگاري 8 تا خورده تا حالا !!!

ابم مزدك ميرزايي دهن سرويس هم فقط بلده اين تيم و مربي زا ضايع كنه هي زر بزنه تيم ملي ب نه ها تيم منتخب باشگاههها ، آخه مرتيكه بزغاله با اون پك و پوزت .... اگه تو بلدي برو ، چرا نشستي ضايع مي كني .
عجب آدمهايي پيدا ميشه 3 تا فوتبال ديديم عصر تا حالا به اندازه يك عمر فحش داديم .
خدا از سر تقصراتومن بگذره !!!!!

فوتبال ،فوتبال ،فوتبال ،فوتبال ،فوتبال

همش شده فوتبال .
اول يك فحش نثار اون رضائيان ( مدير عامل ... فولاد ) كنيم .
ببخشينا به خدا من بي تربيت نيستما اما چيكار كنم ، شرمنه اخلاق ورزشي هر چي كفتر باز خر شانس ( رئيس فدراسيون كفتر بازي تيم ملي )
انشاا... هر كي قهرمان بشه امسال تو ليگ بره برا تيم بلي آفتابه سازي قم .

بابا به خدا من اين وبلاگ شيوا را نميشناسم ، ثبت احوال هم نيستم بدونم كيه مثل هزار تاي ديگه وبلاگش را مي خونم.

آقا رئال هم برد آي دمش گرم ، آي دمش گوگولي آقا ما مخلصيم .
اما خدا وكيلياين رونالدينو حق علي دائي را خورده براي مرد سال جهان ، ساموئل اتوئو هم حق عيسي ترائوره را براي آفريقا . اما خيلي حال داد به كوري چشم رضائيان ( مدير عامل ... فولاد ) . ديگه هم امروز اين مرتيكه گوساله نري موسي ( گربه نره ) در اومده ooooooo مرتيكه بزغاله خجالت نميكشه ، در اومده ميگه 3000 استقلالي هم هستند . عجب روئي داره مرتيكه .

فوتبال وفولادي هاي مشتاق كه جاي خالي نذاشتند

اول اومدم مسيج هامو چك كنم ديدم يكي offline گذاشته به اين مضمون
??????? (4/10/2005 04:55:44 È.Ù):
na tahamol na esarat na omidi be rahai / ey khoda shokr valiken nashod in rasme khodai

اقا اين طرفداران مشتاق طرفدار فولاد منو كشته ، كره خرا نذاشتند يك استقلالي پاشو بذاره ورزشگاه بعد ... شده ها ميگن آره نمي دونين دارن سر و دست ميشكنند طرفداران فولاد به قول فردوسي پور چه ميكنه رضائيان ( مديرعامل ... فولاد )
ماشاا... به خاطر اين همه جوانمردي آقايون و خانوما كف مرتب
ااااااااااااااااااااااااا بيا بالا آقايون دست ميرزاپور ( رئيس فدراسيون كفتر بازي ) رقص ، حالا برعكس . ميرزاپور رقص ، آقايون دست ( برعكس شد ديگه بذار ببينم ، آره برعكس شد )
خب حالا بريم نيمه دوم ببينيم.
ماشاا... فوتبال هم كه هفته اي يك بازي داره به آقايون فشار مياره ، آخه يكي نيست بگه اگه انگليس بودين كه هفته اي 3 تا بازي بود كه دهنتون سرويس بود .
در مدح كره شمالي و اينا هم گفتم بذار نيمه دوم را ببينم مي نويسم !!!!

والا به قول يك بنده خدايي انگار كه ما چيزيم

بدون عنوان

نمي دونم چي بگم

پارسال اين موقع كجا بودم ؟

يادش به خير
پارسال اين موقع ، نه بذار از روز قبلش بنويسم ساعت 2 بود ديگه سوار اتوبوس شديم . اوه اوه اون اتوبوس دلاغه ها و 1500 كيلومتر راه تا بيرجند گرماي راه و باقي ماجرا ها .
يادش به خير رسيديم طبس روبروي يه امامزاده بوذ وايساديم واسه شام . دو تا ساندويچ داشتيم خورديم و راه افتاديم بريم بيرجند واي كه مگه كسي ميخوابيد ديگه ساعت 3 و اينا بود ديگه داشت بهشون زور ميومد خوابشون برد .
ساعت 4 بود رسيديم بيرجند تا اومدند بگرند و اينا ساعت 5 بود رفتيم توي يه نماز خونه و يك نون خشكه و يك تخم مرغ كه اگه خام بود بهتر بود.
هيچي خلاصه گفتند كي 5 روز مرخصي ميخواد رفتيم و گرفتيم ، البته يك عده هم خر شدند و نگرفتند و تا آخر آموزشي سوختند .
رسيديم اصفهان ساعت 6 بود .

فوتبال

يو هو
اين هم از فوتبال جام قهرمانان باشگاههاي آسيا
فقط در دو كلمه
پاس - سپاهان
امسال اگه چلمن بازي در نيارند يه چيزي ميشند ، اميد بهشون زياده ، آره قربونش
پاس فارغ از اون اون حرف و حديث مربي كويتي و چرندياتش پوز كويتي را مالوند به خاك
سپاهان هم كه آ قربون اصفهانش 3 تا به اين سوري ها زد .

آي دمش گرم و خطيبي و بياتي نيا بيشتر گرم
بالاخره بعد چند سال ناكامي بزنيم به تخته يك چيزي ميشند !!

امشب كه بايرن با چلسي و اون بازي كه فقط حرفش مخ آدمو به قهقرا ميبره

داستان

داشتم داستان آتش زرتشت از هوشنگ گلشيري را مي خوندم داستان جالبي .
داستان انار بانو از گلي ترقي را بخونين اون هم فوق العاده بود ، كم داستان مي خونم چون اهل رمان و اين چيزا نيستم ولي در كل داستان جالبي بود از اون سري داستانهايي كه آخرش ذهن هر كسي را واقعا به خودش مشغول مي كنه

داستان گلشيري را كه مي خوندم ياد چند سال پيش افتادم ، من كيوان عزيز ( از پشت يك سوم ) ، جنسيت گمشده ، خانم ابدالي ( نوشته هاي پشت شيشه ) و يكي دو تا بلاگر ديگه كه اسمشون يادم نيست ، ميدون محسني ، كافه بلاگ خدا بيامرز ( آخرين بار با بابك ( ديدار عشق ) رفتيم ، نرفتم ديگه اما انگاري خدا بيامرز شد !! ) هر وقت رفتم اونجا يك بحث ادبي بوده و اون سال هم توي همون شلوغي هاي شباي تاسوعا و عاشورا ميدون محسني بود و اونجا هم بخث بحث گلشيري و صادق هدايت و اين چيزا بود زياد وقت نمي كنم ادبي باشم اما با همين داستانهاي كوتاه خيلي حال مي كنم ( براي كساني كه وقت زياد ندارند ) .
هر دفعه يك خونه تكاني كه كلا مي كنم چه روي PC و چه اتاق و اينا را يك سري خاطرات يادم مياد . آخه من خيلي يادداشت و اينا مي ذارم .

بيرجند 2

رفتيم وسائل را تحويل گرفتيم و رفتيم توي آسايشگاه 2 يگان ، كنار 2-3 تا بچه هاي شمال و 2-3 اصفهاني ، حجت عليمحمدي كه صداش هم خوب بود ، اون همش مي خوند صداش هم قشنگ بود .
حجت و مهدي قربانپور و ولي توكلي هر 3 ت اصفهاني و مسئول غذا هم شده بودند. اونجا بايت تا ميتوني آشنا پيدا كني و رفيق بشي بخواي براي 50 روز دعوا كني و قلدر بازي در بياري خودشو آدم فقط داغون كرده و هيج چيزي عايدش نميشه .
خلاصه 29 روز ارتش بود براي همين 3-4 روز خبر خاصي نبود . واي اون اوائل كه خيلي زور داشت ساعت 4 صبح و ساعت 9 شب خواب و اينا اما كم كم عادت كرديم . ديگه ار 30 فروردين بود شروع شد ، گروهبانا كه نگو اول با مراد نژاد بود ، همچين بشين پاشو داد كه يه نسق حسابي از همه گرفت ، تازه ميگفتند هنوز اون يه گروهبان بيات نيامده ، اونم دير نكرد 7 ارديبهشت بود اومد و همون شب اول همه را 10 دروي دور ساختمان گردوند و خلاصه درد زاونم هم روز به روز بيشتر شد و رفتيم چند باري بهداري و خلاصه بعد زا چند هفته اول خرداد رفتيم با يكي از بچه هاي شمالي مشهد.
ادامه دارد مشهد و بازگشت و باقي ماجراها .

روزهاي اول بيرجند

اين اولين مطلب من درباره سربازي ، گرچه سربازي زياد بهم زور نمياره سر كوچه دومي ميرم اداره و ميام ، كه ديگه چيز زيادي ازش نمونده .
به هر حال قرار بود 18 دي برم سربازي كه شد 18 فروردين .
سوار اتوبوس پيش به سوي بيرجند ، به قول ايمان فاضل كه ميگفت تا پامونو بذاريم اون طرف تر از كره زمين ميوفتيم پائين .
رسيديم بيرجند اوه اوه پادگان 04 انفرادي بيرجند ، هواي سرد كوير تا مغز استخوان ادم را ميسوزوند ، پياده شديم . رفتيم توي يك مسجد توي پادگان يك كمي نون خشكه و تخ مرغ نپخته دادند و بعد گفتند كي 6 روز مرخصي مي خواهد و ما هم از خدا خواسته با اينكه 15 ساعت توي اتوبوس و گرما بوديم اما برگشتيم اصفهان و 25 فروردين 4 صبح قرار شد بيرجند باشيم .
25 رفتيم بيرجند اونجا ديگه با همه جور كسي بايد قاطي بشي و گر نه مي پوسي ، خلاصه رفتيم و تقسيم شديم و افتاديم گروهان شش گردان 2 .
2-3 روز خبري نبود تا كمكم و در قسمت بعد خبرها شروع ميشه .
از بشين و پاشو شرع ميشه تا ... ديگه