صدام اعدام شد ، به همين راحتي ؛ بعد از سالها كشتار مردم ، بعد از كشتار 300 هزار ايراني عزيز در جنگ ، صبح امروز با طناب دار اعدام شد ، آره صدامي كه توي تموم عمرمون به شوخي يا جدي لعن و نفرين نثارش ميكرديم مرد .
به قول معيني: صدام باورت ميشه ؟ تو مردي ديگه ...
صدام مرد ، صدام به گور رفت !
از مرگ كسي هيچ وقت كسي شاد نميشه ، و به مرگ كسي هم راضي نيست ، شايد ته دلمون بگيم ولي مي دونيم چيزي نيست، ولي صدام را زبون و دلمون يكي بود و نفرين ميليونها ايراني اونو به كام مرگ برد .
راستي اين فقط مجازات يكي از جرمها بود ! بقيه چي ؟ اگه قرار بود واسه همش اعدام بشه چي ؟
ولي مرد ديگه ...
پايان ديكتاتور، صدام اعدام شد
عكس
كنكككككككككككككككككككور !
ظهر رسيدي خونه ، گذاشتي كانال 3 يك كمي برنامه ايراني ببيني و دلت واشه مي بيني بحث كنكور ، اين مرد عين گربه ظهر كه ميشه و با دو تا اوشكول نشسته دارن بحث كنكور مي كنند !
توي اين مملكت فقط و فقط بحث كنكوره بعد مي خوان جونا خودكشي نكنند ، اينقدر برنامه و تبليغ توي تلويزيون مي ذاره كه مابوس ميشه كنكور ، اينقدر ميرند اين خانواده ها اسم بچه اشون را كلاس كنكور مي نويسند تا خل بشه بعدشم قبول نميشه و ميشه يك آدم بيزار از خانواده !
يك بنده خدايي اومده بوده ايران ، ميگفت ما اونجا تا تبليغ ميزاره كيف ميكنيم ، اينجا از بس كتاب اومد رد شد حالم به هم خورد !
خوب آخه اين چه در و دكاني راه انداختيد ، همش پائين تلويزيون دارين تبليغ اين كلاس كنكور مسخره را ميكنين ! بسه ديگه به خدا
البته به جز جماعت كنكوري از كسي ديگه نميشه پول گرفت و تيغشون زد !
ما بعد اين همه سال توي يك آموزشگاه تا ميگيم يك كلاسي كه يارو به اين كلاس ماهي 1 ميليون در مياره تا بگيم 5 تومن واسه يك ماه چشماش از حدقه بيرون ميزنه ! آخه كلاس خصوصي بيتشر ميصرفه يا كلاس كنكور آقاي فلاني جلسه اي 50 هزار تومن !
يك چيز آينده دار مي صرفه يك يك چيز زود گذر !
به خدا همه توي اين دنيا دكتر و مهندس نيستند ! چيه اينقدر روي چشم و هم چشمي كلاس كنكور مي بنديد به ناف بچه هاتون !
كي ميشه اين كنكور و در و دكون و وزارتش تخته بشه تا اقلا 4 تا برنامه خوب بذاره تلويزيون
آي تي بعد اين همه سال 5 دقيقه هم توي تلويزيون حتي خبر نداره ! چرا دروغ نگم سه شنبه ها خبر 8:30 يك مشت خزعولات سر هم ميكنه كه پسري در چت مخ دختري را زد و او را اغفال كرد و تموم ! اين كل اي تي مملكت ماست !
هدف و فاصله ما
بين من و تو خيلي فاصله است
من نياز دارم به اين كار و مجبورم ، ولي تو نه فقط و فقط واسه پركردن وقتت كار را انجام مي دي
من هدفي بزرگتر دارم و تو اين بالاترين هدف ات شدهو ديگه تا همين جا شايد واست كافي باشه !
اما هروقت توي تيمي كاري ميكني سعي ات را بكن تا هدف هات را بقيه گروه يكسان باشه ، اگر هم نيست خودت و هدفت را بالاترين جا برسون تا با بقيه باشي ، تا كار بقيه هم به چشم بياد تا خستگي و فشار روي عده اي نباشه ! بعضي وقتا مجبوري به چيزي جز هدف خودت فكر كني ، مجبوري به هدف تيم فكر كني ، شايد تو اونا هدفت نباشه ولي سعي كن تا اونم هدفت باشه ، بعضي وقتا ميشه كمي واسه ديگران از هدف خود آدم كه پائين تره گذشت .
آره ميشه گذشت ....
يلدا بازي
بنا به پيشنهاد دوستان مي خوام بلدا بازي كنم ! نمي دونم بازي اش از كجا اومده مثل خيلي از بازي خركي هايي كه ميكنيم و ميكرديم اين از يك جايي اومده ! ولي بازي جالبي ، توي اين بازي بايد 5 تا نكته و يا هرچيزي را كه ديگران نمي دونند را بنويسي و حالا پنج نكته من :
- مهدكودك كه بودم يك بار يك تيغ مداد تراش پيدا كردم و رفتم سراغ كيف بچه ها و روي كيف تموم بچه هاي يك نقاشي اساسي كردم و ظهر همه وقتي رفتند سر كيفاشون ديدن همه كيفا پاره اس ! تا 1-2 روز مهد كودك نرفتم تا اينكه رفتم از همه عذر خواهي كردم ، يك هاله هايي از اون روز يادمه ! ( من خيلي شر بودم و هستم هنوزم هر از گاهي ! 4-5 جاي سرم تا حالا شكسته ، و دستم توي 2 سالگي شكسته از كتف ! و ديگه بخيه روي دست و صورت هم كه نقل و نبات ! )
- دبستان هم يك چيز با حال دارم يك بار زنگ تفريح بود حالشو نداشتم برم توي حياط رفتم زير نيمكت قايم شدم ، آقاي معتمودي مدير اون زمان كه چند وقت پيش خدمتشون بودم و امسال بازنشسته ميشن اومد و منو از زير نيمكت كشيد بيرون كه اينجا چيكار ميكني ؟ منم اينبارم يك تيغ مداد تراش روي زمين بود ، گفتم : آقا اينو پيدا كردم من ! گفت بگير بالا دستت را ! خلاصه يك 2-3 تا شلنگي زد ، اقاي معتمدي دوست بابام بود ولي به بابام نگفتم هيچ وقت اينو .
- من درس عربي فوق العاده افتضاح ، يعني من يك چيزي ميگم شما يك چيزي ميشنوينا ، افتتضاحا ، يعني هيچ باري عربي را بار اول و دوم پاس نكردم ، هميشه زير 3 ، بعدشم با يك عدد 10 ناپلئوني پاس كردم ، آخر دستم به خاطر اين عربي كذائي ، بعد از اينكه 5 بار نتونستم پاس كنم رفتم يعني اخراجم كردند به شبانه !
- امين خاني كه الان رفيق فابريكم يك بار توي دبيرستان به حدي همو كتك زديم كه خون از سر و صورتمون مي چكيد ، و دست و صورت پر خون ، يعني مثل اين فيلما اونقدر همديگه را زده بوديم كه داغ بوديم و ميزديم راستي راستي همديگه را ! خلاصه اونقدر جلو مدير و ناظم و مدير همديگه را زديم كه امين چند روزي مدرسه نيومد و من هم 1-2 روزي خونه خوابيده بودم ! ولي الان بهترين دوسته ، فردا صبح ساعت 8 بايد پادگاه باشه تا نخستين روز خدمتش را شروع كنه .
- 2 تا چيز توي اداره ، اون اوائل من تازه رفته بودم اداره ، اولا من هيچ وقت طراحي وب نكرده بودم و شغلم توي چاپخانه و ليتو گرافي بود ، يك روز رفتم اداره آقاي دهقان صدام كرد و گفت پرهام لطفا با شلوار بگي و تي شرت و صندل نيا اداره !
يك خاطره ديگه كه اينو توي اداره اتفاق افتاده ... ( بذار نگم ! )
رفت سربازي ...
فقط نگاش كردم اون شب بعد اين همه سال تقريبا 15 سالي خيلي سخته ، خيلي سخت ، كسي كه 2 روز يكبار ببينيش الان فكر اينكه ممكنه 1-2 سال نبينيش يا حتي 2-3 ماه خيلي سخته ! وقتي موبايلشو بگيري ببيني ميگه دستگاه مشترك مورد نظر خاموش است با نا اميدي بايد قطع كني !
اون دفعه من رفتم ، 3 سال پيش اما يك ماهي بيشتر نشد ، همش يك ماهي شد و خلاص شد و منم مثل قبل ، ولي اينبار فرق ميكنه .
بش زنگ زدم گفتم نكنه رفتي و ما را يادت رفته ! گفت الان ميرسم ، يك تك زنگ ميزنم بيا پائين ، تك زنگ زد ، اصلا حال اينكه كليد آسانسور را بزنم نداشتم ، اومد طبقه 6 و رفتم پائين ، توي اسانسور به اين فكر ميكنم كه دارم ميرم از امين خدافظي كنم .
امين رفت سربازي ...
گذشته
اين روزها اين آهنگ را خيلي گوش ميكنم ، خيلي زياد ...
گذشته یه زخم پیر و کهنه است
خوب نمی شه
تو ابرا یه ابر گریه سازه
دور نمی شه
یه مرغ جلد که هیچ وقت نمی ره
یه دشت خشک که با اشک جون می گیره
یه زنجیر یه بند یه دیوار بلند
گذشته جنس کوه مثل سنگ
چه سخته ، چه سخته
گذشتن از تو ديوار گذشته
يه خواب رسيدن به فردايي كه پشت اون نشسته
گذشته ، تو فرياد تمومه گريه هامي
يه عمره تو بيداري تلخه قصه هامي
تو شبهامو به بيداري كشوندي
تو خورشيد يه بيخوابو سوزندي
تو آزاري تو دردي يه ديوار بلندي
گذشته جنس كوهي مثل سنگي
چي ميشد چي ميشد
تمومه لحظه هاي من كه ميرن
بميرن بميرن كه امروز منو از من نگيرن
كه امروز منو از من نگیرن
گذشته از افشين مقدم
ناصر عبداللهي هم رفت ...
ناصر عبدالهي دير اومد و زود رفت ، بي اختيار ياد كساني مثل افشين مقدم ميوفتم ، دير ميان و زود ميرن ...
خدا رحمتش كنه .
همه ي آهنگهاش يك حس و حال خاصي دارند و آهنگ هواي حوا از آخرين آلبومش ( هواي حوا ) يك حس و حال ديگه .
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
پاشنهء كفش فرارو ور كشيد
آستين همت رو بالا زد و رفت
يه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شيشهء فردا زد و رفت
حيوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوٌا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره كرد
نامهء فرداها رو تا زد و رفت
حيوونی تازگی آدم شده بود