قهرمان لیگ برتر 89-90 چه تیمی خواهد بود ؟

لیگ برتر فصل 89-90 به روزهای پایانی خودش نزدیک میشه ، بازی های امسال از چند فصل گذشته به مراتب حساس تر شده مخصوصا اینکه 3 سهمیه برای جام باشگاه های آسیا نیز کسب مقام سومی را نیز حساس کرده
جدول لیگ در پایان هفته ی 27 به این ترتیب هست:

  1. سپاهان ، 55 امیتاز
  2. ذوب آهن ، 53 امیتاز
  3. استقلال ، 49 امتیاز
  4. تراکتورسازی ، 46 امتیاز
  5. پرسپولیس ، 44 امیتاز
به نظر من قهرمان امسال از بین سپاهان و ذوب آهن خواهد بود و من شانس سپاهان را بیشتر میدونم ، سپاهان از لحاظ کادر فنی و بازیکنان به مراتب با تجربه تر از ذوب آهن هست .
تراکتورسازی را بدلیل عدم تجربه کافی فراز کمالوند و بی تجربگی بازیکنان در بازی های حساس شانسی براش قائل نیستم ، فراز کمالوند چون خودش یک فردی هست که شدیدا وارد جو بازی میشه نمیتونه آرامش روانی مخصوصا در بازی های حساس بر تیم حاکم کنه و توی 3-4 بازی حساس هفته های آخر تیم افت میکنه

بازی های هفته 28 تا 34 یعنی 7 بازی پایانی تیم های سپاهان ، ذوب آهن ، استقلال و پرسپولیس :
سپاهان : پیکان ، مس ، تراکتورسازی ، صبا ، نفت ابادان ، پرسپولیس ، سایپا
ذوب آهن : ملوان ، پرسپولیس ، شهرداری ، پاس ، فولاد ، نفت تهران ، استیل آذین
استقلال : پرسپولیس ، تراکتورسازی ، راه آهن ، نفت آبادان ، شاهین ، ملوان ، پاس
پرسپولیس : اسقلال ، ذوب آهن ، استیل آذین ، نفت تهران ، مس ، سپاهان ، پیکان

استقلال 2 بازی سخت با پرسپولیس و تراکتور داره ، پرسپولیس 3 بازی سخت با استقلال و بعد با ذوب آهن و سپاهان در اصفهان ، ذوب آهن 1 بازی با پرسپولیس در اصفهان ، سپاهان 1 بازی با پرسپولیس و یک بازی نسبتا سخت با تراکتور در اصفهان داره.

سپاهان با توجه به اینکه بازی های حساسش در اصفهان هست شانس بیشتری داره ، ذوب آهن بعد از سپاهان شانس داره که روی کاغذ و با توجه به نتایج 5 فصل گذشته و اینکه همیشه در بازی های حساس بازی را واگذار میکنه شانس کمتری نسبت به سپاهان داره ، استقلال شانس اش 50-50 هست  خیلی از موفقیت تیم را خودشون میتونند تعیین کنند !
پرسپوایس هم با سه بازی دشوار که 2 بازی در اصفهان خواهد بود شانس کمتری داره

با توجه به اینکه صدر جدول هم دست سپاهان هست بعدی به نظر میرسه صدر را براحتی از دست بده و شانس قهرمانی بیشتری داره ؛ به نظر میاد رتبه ی اول و دوم بین سپاهان و ذوب آهن باشه و رتبه ی سوم هم بین استقلال و پرسپولیس ، تراکتورسازی را بنا به دلایل بالا شانس کمی برای رتبه ی سومی براش در نظر گرفتم .

می تونید در این نظر سنجی فیس بوکی هم شرکت کنید http://goo.gl/3qK4L

اما دربی امروز زیاد در جدول تاثیر گذار نیست و نمیتونه رتبه سوم جدول را جا به جا کنه ؛ فقط این شانس را برای پرسپولیس بوجود میاره که برای رسیدن به رتبه ی سوم تلاش کنه
شانس دو تیم برای برد در بازی امروز مساوی خواهد بود شاید هم بازی با تساوی به پایان برسه !!

یک نظر سنجی هم در فیس بوک برای دربی 70 ام برگزار کردم که نتیجه اش این شد
تا این لحظه 17118 نفر شرکت کردن که 6978 نفر به استقلال و 9056 نفر هم به برد پرسپولیس رای دادن و مابقی هم تساوی پیش بینی کردن

این Angry Birds دوست داشتنی!

این روزها یکی از جاذبه های خانه‌ی ما بازی Angry Birds شده ؛ بچه های فامیل که وصف بازی Angry Birds را از کژال شنیده اند اولین چیزی که درخواست میکنند اینه : پرهام بازیه را برای من بزار !



رانندگان ؛ دیوانه هایی در جاده ها

چند روز قبل از عید را بنا به جبر زمانه مجبور بودم سفرهای بین شهری را با وسیله ی نقلیه شخصی یا گاها اتوبوس طی طریق کنم ، یکی از چیزایی که در این سفرهای بین شهری واسم سوال شد این بود که "چرا رانندگی ایرانی ها اینقدر افتضاح و ناشیانه است؟" !

متاسفانه روند آسان صدور گواهینامه رانندگی ، جریمه های کم مزید بر علت شده تا رانندگانی سنگین ترین خلاف ها را علی الخصوص در جاده ها انجام بدن و بعد خیلی راحت بگن جریمه اش را میدم !

رانندگانی که متاسفانه هیچ درکی از رانندگی ندارن و فقط گواهینامه دارند سوار بر ماشین در جاده بدون ذره ای تفکر و مشغول رانندگی هستند ، اتوموبیل های نامطمئن حتی اگر مرسدس بنز باشد فقط یک ترمز یا یک سنگ کوچک می تونه باعث منحرف شدن ماشین بشه ولی متاسفانه رانندگان اصلا هیچ درکی از این موضوع ندارن !

راننده صرفا چون ماشین سرعت بالایی میره پاشو میزاره روی گاز و توی جاده چراغ چراغ با 160 تا سرعت پشت سر ماشین دیگه ولی همین راننده ای که با این سرعت سوار بر یک بنز یا بی ام وه هست اصلا شعور و درک این را نداره اگر ماشین جلویی یک اتفاقی براش افتاد توی فاصله ی 2 متری با 160 کیلومتر در ساعت سرعت چجوری میخواد ماشین اش را نگه داره !

توی جاده ی دو بانده میایی بگیری راست که ماشین سبقت بگیره یک راننده خودروی سوناتا از سمت راست توی خاکی  با سرعت 170 تا داره سبقت میگیره !

کنار هر کسی هم میشینی میگی تند نرو میگه من رانندگی ام عالیه ، من میتونم ماشین سانتی متری رد کنم ! شما رانندگی ات خوب ، اصلا تو شوماخر ، اصلا تو راننده فرمول یک ، آیا راننده روبروی یا جلویی هم همین دقت را داره ؟

به نظر من جریمه های رانندگی هم در ایران فوق العاده پائین هست مثلا برای سرعت زیاد جریمه باید 10 برابر جریمه ی فعلی باشه که راننده جرات خلاف کردن نداشته باشه !

با این وضع رانندگی جاده ها ایده آل ترین جاده های دنیا هم باشن باز هم رانندگان ایرانی حادثه ایجاد میکنند !

برای دستانی که در سرما می نوازند

این روزها کار خاصی ندارم ، عصرها از شرکت میزنم بیرون و قدم زنان خیابون ولیعصر را تا بالا یا تا هر جایی که زانوهام توان داشته باشه ادامه میدم ؛ سر میرداماد درست روبری گالری اکسیر پسری روی نیمکت های سنگی ولیعصر و تار میزنه ، چند قدم برداشتم تا اومدم به خودم بیام تا پولی بدم رد شده بودم توان برگشتن نداشتم ، تا اومدم به میدون محسنی برم فکرش از سرم بیرون نمیرفت ، همه اش دنبال بهونه ای بودم تا برگردم سر میرداماد و هنوز اون پسر باشه ...

رفتم شهر کتاب نیاوران و برگشتم سمت میدون تجریش ، از میدون قدس قدم زنان به سمت سر پل در حرکت بودم و پسری با ماسک و کلاه پشمی توی سرمای آخر سال تهران روبروی بستنی اکبر مشتی نشسته بود - نمیدانم به خاطر آلودگی هوا ماسک زده بود یا برای اینکه شناخته نشود - و با مضراب هاش روی سنتور نا کوک اش می نواخت ، یاد اون پسری افتادم که سر میرداماد تار میزد ، دست کردم توی جیب ام و پولی به خاطر هنر دستانش کنار سنتورش گذاشتم .

کمی آن طرف تر زنی  با بچه ای در بغل تکدی گری میکرد هی صدا زد "اوی عامو یک کمکی به منم بکن" نمیدونم من سنگدل بودم یا ... ولی من برای دستانی که هنرمند هست ارزش و احترام قائل هستم ، نه برای دستانی که در جوانی از مچ خم میشود تا گدایی کند .

این روزهای من به تهران گردی عصرگاهی میگذشت

زبان زرگری

زن دایی با دایی گاهی به زبون زرگری صحبت میکنند که کژال متوجه حرف هاشون نشه ،
زن دایی داره به دایی میگه : ازیزن کزانزازل نزذزا ( نمیدونم جمله را درست نوشتم چون زرگری بلد نیستم ! )
دایی میگه : چی ؟
کژال با حرص فراوان میگه : بابا مامان داره بهت میگه این کانال نزار ، یعنی جلوی من این کانال نزار !
کژال این وسط نقش مترجم بین دایی و زن دایی را بازی میکنه !

روایت سفر به ابدیت

سال 1380 روز 21 آبان چهارشنبه بود ، کلا من زیاد در قید و بند تولد نیستم نهایتش یک کیک کوچک در کنار خانواده بوده ، سال 1380 بود مادرجون ( مادر مامان ) برای قلب اشون بیمارستان بستری بودن ؛ مامان اومد خونه تا یک روز خونه باشه و دوباره برگرده ، قرار بود پنج شنبه اش که میشد 22 آبان مادرجون مرخص بشن ، من که از بچگی عاشق خونه مادرجون بودم دوست داشتم تولدم را خونه مادرجون بگیرم

صبح زود مامان زنگ زد خونه مادرجون که ببینه خاله ام هنوز بیمارستان هست یا نه ، ساعت 6:30 بود که دیدم صدای فریاد مامان میاد ، مامان زن دایی ام گوشی را برداشته بود و فهمیده بودن مادرجون رفته ...
یادم نمیره مامان اومده بود لباس هامون شسته بود اتو نکرده بود ؛ دایی ام اومد دنبال مامان و رفتن سمت خونه مادرجون ، به دایی ام هم نگفتن تا بتونه رانندگی کنه ؛ حتی لباس مشکی نداشتم یک پیراهن سفید و یک پلیور سورمه ای داشتم که اونها را پوشیدم ، تا رسیدم خونه مادرجون باورم نمیشد که رفته باشن خونه اشون اینقدر شلوغ بود ، نشسته بودم که مادرجون آوردن توی خونه آخه خونه را براشون مرتب کرده بودن که بیارن اشون خونه ، آوردن اشون توی اون حیاط و مامان میگفت ببینید خونه اتون را مرتب کردیم که بیاین

آخرین باری که صورت مادرجون را دیدم گفتن بیا برای آخرین بار ببین اشون ؛ صورت اشون مثل وقتی بود که داشتن نماز میخوندن و 22 آبان آخرین روزی بود که دیدم اشون

یک سال از 22 آبان گذشته بود که از سال مادرجون برگشتیم خونه از پدرجان خداحافظی کردیم و اومدیم خونه ، یک هفته بعد از سال بود ، سال را فکر کنم 25 آبان گرفتیم ، درست یک هفته شده بود که عصر تلفن زنگ زد گفتن پدرجان خوردن زمین بیاین سرشون بیمارستان ، یادمه توی بالکن ایستاده بودم که دایی ام بازم اومد دنبال مامان و رفتن ، یک ساعتی گذشت دختر خاله ی مامان اومد خونه امون ! اصلا سابقه نداشت دختر خاله ی مامان بیاد خونه امون ، فهمیدم چه خبر شده رفتم روی تخت خوابیدم و تا ساعت 11 شب که بابا اومد تا ببره ما رو خونه پدرجان گریه کردم ، همه اش این جمله ی پدرجان توی ذهنم بود که میگفت "خدایا من تا سال مادرجون بیشتر نباشم" ؛ باور نمیشد دیگه از خونه مادرجون و پدرجان و صبح جمعه ها خبری نیست

پدرجان را نگذاشتن ببیننم چون تصادف کرده بودن ، آخرین چیزی که ازشون یادم هست موقع خداحافظی بعد از سالگرد مادرجون دم در خونه بود ...

هنوز چند ماه نگذشته بود که گفتن امیر پسر عمه ام فوت شده فقط 18 سالش بود ، صبح ساعت 7 بود بازم بهم زنگ زدن ، مامان و بابا تهران بودن ، من مونده بودم چجوری خبر بدم ، خودم باورم نمیشد ، اینقدر باورم نمیشد که صبحش رفتم سرکار !

چند سال گذشت ، 24 بهمن 1389 ساعت 11 شب بود زندایی ام زنگ زد بهم که دایی بزرگم حالش خوب نیست خودتو برسون !
وقتی رسیدم یکی از فامیل های زندایی اومدم دنبالم ! کسی که سال به سال هم نمی دیدمش فکر کردم به خاطر دایی اومده سوار ماشین شدم و رفتیم و رفتیم و رفتیم ؛گفتن دایی بزرگم قلبش درد گرفته دایی ام را دیدم بغلش کردم و گفتم دایی چیزی نشده خوب میشی ، موبایلم زنگ خورد و یکی از دوستان نزدیک بود که با بابا و اینا رفته بودن چادگان چند روزی ؛ گفت کجا میری ؟ گفتم نمیدونم ! گفت مراسم دایی ات کجاست ؟  صداش قطع و وصل میشد هی گفتم الو الو قطع شد ، نفهمیدم چی گفت فقط میدونم توش یک دایی بود ؛ هزارتا فکر کردم تا رسیدیم و رفتیم خونه بابای زن دایی ام ، درو باز کردم فقط زن دایی ام را دیدم نشسته وسط اتاق و شوکه شده است ، فقط هی میگفتم کی رفته ؟ اصلا اینقدر فکر کرده بودم که هیچی باورم نمیشد ، چند ساعت بعد وقتی گفتن یک زنگ به اداره ی دایی بزنید فهمیدم دایی ام رفته ...

داغون شدم ، دایی ام خیلی جوون بود ، هنوزم که دارم اینا را مینویسم باورم نمیشه فکر میکنم یک داستان تلخ فقط و دوباره دایی ام را میبینم ، آخرین بار گفتن برو دایی ات را ببین و من پشت در غسلخونه نشسته بودم و به دامون میگفتم دامون دارن دایی ام را میشورن ؛ رفتم دایی را بوس کردم و یک سال دارم خوابشو می بینم


یک سال که مادرجون و پدرجان و دایی مصطفی در کنار هم آرام خوابیدن
روحشون شاد
برای همه اشون که رفتن دلم خیلی تنگ شده

من از تکرار بیزارم

من از تکرار بیزارم
من از تکرار بدم میاد
بدم میاد هی تکرار میشه
بیزارم از تکرار متنفرم
متنفرم هی تکرار میشه
متنفرم هی تکرار میکنی
از تکرار حرف متنفرم
هی تکرار تکرار تکرار
از تکرار خوشم نمیاد
خوشم نمیاد هی تکرار میکنی

میبینی چقدر این نوشته بی معنی شد چون یک حرف را 10 بار نوشتم

امیدی که ناامید شد و فوتبال ایران که باز هم حذف شد


تیم ملی فوتبال ایران دیدار 1/4 نهایی جام ملتهای آسیا 2011 را با نتیجه 1-0 به کره جنوبی واگذار کرد
نمیخوام زیاد در موردش حرفی بزنم دیشب شب سخت و سنگینی را گذروندم و هنوز هم باورم نمیشه و میگم کاش بازی امروز باشه
قبلا که کوچیک تر بودم تا ایران توی چنین بازی های حساسی می باخت همیشه دنبال خبری بودم که بگه بازی تکرار میشه یا نتیجه فلان میشه ولی دیگه الان نه سعی میکنم فراموش کنم

فوتبال برد و باخت داره ولی نمیدوم چرا همیشه باختش مال ماست !
تقصیر قطبی نبود هنوزم اعتقاد دارم قطبی مربی بزرگی بود و تحول زیادی ایجاد کرد ، میتونست نتیجه ی بهتری بگیره ولی واقعا بدشانسی آوردیم ، بعضی بازیکنان مثل نکونام خوب بازی نکردن و از فرصت های زیادی که داشتن استفاده نکرده اند
من خودم بودم باز هم به قطبی فرصت میدادم تا تیم بهتری تحویل بده ولی خب متاسفانه مدیریت ضعف حاکم بر کشور از احمدی نژاد و سعیدلو بگیر تا کفاشیان اجازه چنین فرصتی را نمیده !
وقتی فدراسیون فوتبال استقلال نداره و کفاشیان بی عرضه است قطبی ها شاید فقط بتونند مقطعی موفقیتی کسب کنند ولی آخرش احمدی نژاد درمیاد میگه مارادونا فلان ، خب مسلم سرمربی بهش برمیخوره ، وقتی سعیدلو میاد نظر احمدی نژاد را تائید میکنه میگه هر چی احمدی نژاد بگه ! وقتی کفاشیان میاد دستور از بالا اومده بود آخرش این فوتبال معلومه هیچی نمیشه


ولی تنها فرصتی که بعد از صعود به جام جهانی 2006 میشد این فوتبال را دوباره زنده کرد از دست رفت
لطفا نخواهید روشنفکر بازی دربیارین و بخواهین خیلی خیلی منطقی و مثلا جهانی فکر کنید چون من از شما با این چیزا روشن فکرتر هستم ولی آخر فوتبال همینه و زمان شکست که خیلی چیزا معلوم میشه وگرنه همیشه مثل بارسلونا و پپ گواردیولای موفق یک سایه ی پنهان وجود داره ، درسته موقع برد چیزی نمیگیم چون نتیجه گرفته همین بارسا هم اگر 5 بازی شکست بخوره اونوقت ببینید با گواردویلای مقدس اشون چیکار میکنند پس به ایرانی بودن ربط نداره چون همین کار را بارسایی ها با ریکارد ها و ... انجام دادن

ولی بازم فوتبال میبینم و بازم با شور و حرارت دنبالش میکنم و آرزو میکنم برگردیم به فوتبال پر شور و حرارت سال 98 که داشتیم و احمدی نژاد و یارانش نبودن !

فوتبال ورزشی که ارزش اش از المیپک هم بالاتر هست ، اگر تیمی یا شخصی در المپیک قهرمان بشه فقط 1 ماه ازش تقدیر میشه و تیتر روزنامه های کشورش هست ولی قهرمان جام جهانی یک دهه یا شاید چند دهه ازش یاد میشه ، ارزش فوتبال خیلی بیشتر از سایر ورزشهاست ، فوتبال حتی فراتر از سیاست هست پس فوتبال را درست نگاه کنید

نامه ای از یک پسر تنبل ایرانی به مارک زوکربرگ 26 ساله

اگر میخواهید جبهه بگیرید اول مطلب را بخونید اگر به دلیل غیر منطقی رسیدین بعد جبهه بگیرید
این مطلب این وبلاگ را خوندم
از مهدي، 25 ساله، مشمول سربازي به مارك عزيز، 26 ساله، موسس facebook و چهره سال تايم



به نظر من مطلب فوق العاده بی ربط و بدون پایه و اساس بود و از اونجایی که ایرانی ها مردمانی احساسی هستند تموم واکنش ها در بالاترین و فیس بوک نسبت بهش احساسی بود
در بالاترین
به نظر من تموم واکنش ها احساسی بود و هیچ دلیل منطقی پشت این واکنش ها نبود یعنی کسی حساب نکرد یک پسر ایرانی چقدر طول میکشه تا درس و سربازی اش تموم بشه و کاری انجام بده و خیلی جوانب را بررسی نکرد

اول ببینیم یک جوان ایرانی چه پروسه ای را در زندگی اش داره ، 18 سالگی برای دختر و پسر پایان دوره تحصیلات 12 ساله است و این در تمامی کشورهای جهان با 1-2 سال بالا و پائین در سن 18 سالگی وارد مرحله ی دومی زندگی میشن
در ایران 18 سال پایان تحصیلات 12 ساله و یا 17 سالگی در صورتی که در دوره های مهارتی مثل فنی و حرفه ای تحصیل کرده باشه ، بعد از 18 سالگی پسر ایرانی دو مسیر داره بین سربازی و دانشگاه باید یکی را انتخاب کنه
اگر سربازی را انتخاب کنه بعد از 18 تا 20 ماه خدمت و یک بازه ی زمانی 6 ماهه سن 20 سالگی را داره و وارد دانشگاه میشه ( الان که وارد شدن به دانشگاه مثل آب خوردن شده ) اگر واقعا برنامه داشته باشه و تلاش کنه و درس بخونه 24 سالگی درسش تموم میشه ؛ اگر هم که اصلا تلاش نکنه و بخواد 6 ساله لیسانس بگیره که تقصیر خودش هست ...
اگر دانشگاه را انتخاب کنه 18 سالگی وارد دانشگاه میشه و 22 سالگی تموم میشه و بعد از 22 سالگی وارد دوران خدمت میشه و 24 سالگی هم سربازی تموم میشه
این ایده آل ترین شرایط برای یک پسر ایرانی هست که برای زندگی برنامه داشته باشه و جوری پیش بره که هر چیزی را سر زمان خودش تموم کنه که این خودش به شخص هم بستگی داره

ولی برسیم که مارک زوکربرگ ؛ مارک زوکربرگ یکی از معدود جوانانی بود که در در دهه ی 20 سالگی به جایی رسید و بقیه از موسسین گوگل تا ماکروسافت و غیره توی سنین بالاتر به جایی رسیدن و موفقیتی کسب کردن پس نمیشه آدم خودش را با موارد موردی مقایسه کرد
ولی اگر کسی هم خودش را با چنین افرادی مقایسه میکنه باید ببینه آیا مثل اون رفتار حرفه ای داره و آیا مثل اون افراد برای زندگی اش برنامه داره ؟
مارک زوکربرگ یک جوان موفقی بود که از دوران دانشگاهی خودش کار روی پروژه ی فیس بوک را آغاز کرد ولی آیا جوان ایرانی که خودش را با مارک زوکربرگ مقایسه میکنه در دوران دانشگاهی اش چه کاری انجام داده ؟ آیا به طور مثال در دوران دانشجویی خودش یک زبان برنامه نویسی یاد گرفته ؟ آیا روی ایده اش کار کرده ؟

و آیا هر کسی میره آمریکا و یا در آمریکا و اروپا بدنیا اومده و رشد کرده وارد شرکت فیس بوک شده و یا سایتی مثل گوگل و یوتیوب راه انداخته ؟
تمام اینها بستگی به فرد داره که اینکه با چه تفکری رشد پیدا کرده ، کسی که دنبال راه برای رفتن یا انجام کاری باشه به هر صورتی باشه انجامش میده ، اگر کسی به فکر رفتن باشه و یا اینکه کاری انجام بده دوران تحصیل و سربازی بهترین دوران برای شروع کاری و یا تصمیم گیری هست

اینو قبول دارم توی ایران مشکلات خیلی زیاد هست ولی اروپا و آمریکا هم مشکلات کم نیست ! بازار رقابتی اروپا و آمریکا اصلا قابل مقایسه با ایران نیست ، یعنی بری آمریکا و بخوای رقابت کنی و راهش را بلد نباشی و استراتژی نداشته باشی سریع زمین میخوری ! این نیست که هر کسی رفت آمریکا میلیاردر بشه و مشهور بشه

کسی که توی وبلاگش مینویسه اگر مارک زورکربرگ اینجا بود با هم میرفتیم فوتبال میزدیم و خیابان میگشتیم و شبها بیداری بودیم نمیتونه خودش ر بزاره کنار مارک زوکربرگ که از خوابش زد تا روی پروژه اش کار کنه ، از تفریحش زد تا پروژه اش رشد کنه ، از خیلی از آرزوهاش گذشت تا دنبال حامی باشه و بتونه طرحش را توجیح کنه ، نه دوست عزیز مارک زوکربرگ هم میتونست مثل هزاران جوان آمریکایی دیگه بره دنبال تفریحش و به اینجا نرسه ولی برای زندگی اش برنامه ریزی کرد و از دانشگاه فیس بوک را آغاز کرد ، دیگه اینها به جامعه بستگی نداره به خود فرد و تفکرش بستگی داره

بعضی ها عادت میکنند فقط زانوی غم بغل بگیرن و هیچ وقت بیدار نمیشن تا راهشون را آغاز کنند ، خود من سربازی ام را هم رفتم ولی زود انجامش دادم تا بتونم با فکر آزاد تری برای آینده ام تصمیم بگیرم وگرنه هنوز خودم را اسیر سربازی کرده بودم که اگر برم فلان میشه و بمان میشه مثل خیلی های دیگه سالها منتظر بمونم که 20 ماه از عمرم تلف نشه ! من هنوز حسرت یک سالی را میخورم که دیر رفتم سربازی و چرا زودتر نرفتم

تموم اینها بستگی به خود فرد داره و اینکه برای آینده اش برنامه داشته باشه یا نه ، ایران درست اوضاعش جالب نباشه ولی بد هم نیست که نشه توش پیشرفت کرد و کاری انجام داد و یا حقوق بالا گرفت یا پروژه ای را استارت زد ، میشه خوب هم میشه ولی با روش های خاص و ویژه !

فکر میکنم با پیشرفت اینترنت و تکنولوژی این مرزها هم وجود نداشته باشه و خیلی کارها میشه انجام داد ، دلیل ها و بهونه ها قبول نیست ، یک دوستی دارم توی ایتالیا که داره با یک اینترنت مثل اینترنت که توی ایران هست کار میکنه و ماهانه چندین هزار یورو درآمد داره ، اگر اروپا و آمریکایی ها پیشرفت کردن دلیلش اینه که مثل ما ننه من غریبم بازی درنمیارند و عمل میکنند

من هم اگر 18 سالگی که از دبیرستان اخراج شدم و شبانه هم نتونستم تحصیل کنم و به زور وارد دانشگاه شدم میخواستم زندگی ام را ببازم و کاری نکنم الان هیچ کدوم از موقعیت های فعلی ام را نداشتم و مثل خیلی ها بودم ، حالا قرار نیست منم مارک زوکربرگ بشم از هر 1 میلیارد نفر یکی مثل اون میشه قرار نیست که خودمون را با هر کسی مقایسه کنیم ولی من به شخصه به جاهای خوبی رسیدم

مارک زوکربرگ 25 ساله هم اگر 25000 سال هم می نشست و فقط حرف میزد و عمل نمیکرد به هیچ جا نمیرسید

بحث خیلی گسترده تر از این حرفاست و اگر کسی بخواد از هر جایی بره و به جایی برسه راه هست ، سربازی و اینترنت کند و غیره بهونه های بیش نیست
به قول رضا مارمولک راه برای رسیدن به خدا به تعداد آدم ها موجود هست و همین طور میگه بنده ی خدا خریت خود را گردن کسی ننداز

ایرانی با ژست آریایی

صبح برای خرید از خونه رفتم بیرون ، دم میدون کاج دو نفر با هم دعواشون شده بود و فحش ناموسی میدادن ، مرد و زن و بچه اطراف میدان کاج فحش های بلند این دو نفر را می شنیدن !
اون طرف میدون سر یک مسئله ی ساده احترام به نوبت دیگران و حقوق دیگران در صف بانک و پارک کردن دوبله و سوبله ماشین هم دعوا بود !


این اتفاقات درست بعد از زمانی میافته که مردم حس نژاد پرستی آریایی اشون و ناموس پرستی اشون گل کرده و علیه مهران مدیری که توی برنامه طنز چیزی گفته کمپین تشکیل میدن و جبهه میگرند !
واقعا اگر ادعای نژاد پرستی و آریایی بودن اتون میشه همه جا رعایت کنید نه زمانی که کسی به طنز فیلم ساخت !
اگر واقعا ادعای دفاع از ناموس اتون میشه توی خیابون جلوی زن و بچه مردم فحش ناموسی ندین و بعد برای یک برنامه طنز غیرتی بشین !

من اصلا طنز و توهین های مهران مدیری را تائید نمیکنم ولی رفتار مردم و اظهار نظر های عجولانه اشون را هم تائید نمیکنم

بعدش هم سعی کنید فرق طنز از جدی تشخیص بدین بعد حس وطن پرستی و نژادپرستی اتون گل کنه ، آریایی بودن فقط برای ژست گرفتن نیست برای رفتار صحیح است !
واقعا که مردمان جالبی هستیم

کریسمس 2011 مهران مدیری
واکنش ها در بالاترین