دعا

خدايا
بادهاي نا آرامت را بر من فرو فرست
برگهاي پائيزت روحم را فروپوشانده
خداوندا
بارانهايت را بر من فرو فرست
گردهاي پائيزت روحم را فرو پوشانده
اي خداي شادي
كه روزهاي آرام آفتابيت را دوست داشتم
كه روزهاي آرام آفتابيت را دوست دارم
خدايا
خداوندا

و در اين اتاق مردي نشسته است كه بسيار خسته است ...
خدايا
آسان بودن دشوار است
آسانم كن
كلام تو بودن دشوار است
بارانم كن
خدايا
خداوندا
آن نيستم كه باشم
آنم كن

و خداوند در ازناي صبح آنم كرد ...


گاهي پشت چهره هاي خندان ، غم بزرگي وجود دارد.

و داريوش ميخونه :

زندگي يه بازيه كي از زندگيش راضيه ؟!!!

در زندگي يك قهرمان باش!

Be a champion in life!



براي كسي بايد مرد كه حاضر باشد حداقل براي تو تب كند

بختك

تا در مورد بختك چيزي شنيدين يا ديدين يا اتفاقي براتون افتاده ؟
من هم چيزه زيادي نمي دونم
دو شب پيش بود ساعت ٢ بود ديگه خوابم برد ، يعني داشت خوابم مي برديه دفعه احساس خفگي كردم و انگار يه كسي داره پاهامو ميكشه و روحم داره جدا ميشه .هر چي ميخواستم داد بكشم ، اصلا توانشو هم نداشتم
مثل مرگ بود ، همشو داشتم حس مي كردم
و از ترس خوابم نبرد ...
كسي چيز ديگه مي دونه در مورد اين چيزا ؟

اشتباهي كه همه عمر پشيمانم از آن
اعتماديست كه بر مردم دنيا كردم

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها ... در آينه افتاده چين

...از تند بادِ حادثه ٫ گفتی که جان در برده ايم...
...اما چه جان در بردنی ٫ ديريست که در خود مرده ايم...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين

...اين جا به جز درد و دروغ ٫ همخانه ای با ما نبود...
...در غربتِ من مثل من ٫ هرگز کسی تنها نبود...
...عشق و شعور و اعتقاد٫ کالای بازار کساد...

...سوداگران در شکلِ دوست ٫ بر ما رفيقان شرم باد...


...هجرت سرابی بود و بس ٫ خوابی که تعبيری نداشت...
...هرکس که روزی يار بود ٫ اينجا مرا تنها گذاشت...
...اينجا مرا تنها گذاشت...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين

...من با تو گريه کرده ام ٫ در سوگِ همراهان خويش...
...آنان که عاشق مانده اند ٫ در خانه بر پيمان خويش...
...ای مثل من در خود اسير ٫ ليلای من با من بمير...
...تنها به يمن مرگ ما ٫ اين قصه می ماند بجا...
...هجرت سرابی بود و بس ٫ خوابی که تعبيری نداشت...
...هرکس که روزی يار بود ٫ اينجا مرا تنها گذاشت...
...اينجا مرا تنها گذاشت...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين
...ای مثل من در خود اسير ٫ ليلای من با من بمير...
...تنها به يمن مرگ ما ٫ اين قصه می ماند بجا...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين

من ازپشت شبهای بی خاطره
 من از پشــــت زندان غم آمدم
من از آرزوهــــــــاي دور و دراز
 من از پشت چشــمان نم آمدم
تو تفســيـر رويای ناديــــده ای
 تو نــوری که بر سايه تابيــده ای
تويـک آسمان بخشش بی طلب
 تو بر خــــاک تـــــرديد باريده ای

رسيد مژده که ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند

تاريكترين ساعات شب پيش از طلوع خورشيد فرا مي رسد . ( الن فيشر )
دليل اثبات توانايي ها تنها يك چيز است و آنهم گرفتن نتيجه ( هربالكس )
انسان بايد سرنوشت خود را انتخاب كند نه آن را بپذيزد ( رابرت پاركو )

من آخرين بار آسمان را در چشمان تو ديدم
اگر می خواهی باز مرا ببينی
به آسمان نگاه کن
فردا آسمان از آن من است
...