دیروز

دیروز ، یه سوال بی جوابه
دیروز ، یه توهم ، یه خوابه
دیروز ، تو قولت رو شکستی
دیروز یه صدای بی احساسه ، اقرار به خیانت بدون هراسه

اگه ثانیه هات می سوزن تو آتیش گذشته ، تو خودت مقصری


صندلی های پر از خالی

این عنوان را همین جوری نوشتم محض ثبت در تاریخ فقط !!

بحران هویت وبلاگی

اسم وبلاگش هست : نیم نگاه
توضیحات : روز نوشته های یک اسیر در بند
آدرس وبلاگش : fasleman.folanblog.com
اسم نویسنده : مازیار ( اسم مستعار )
اسم واقعی نویسنده : امیرحسین ....
توی خونه صداش میکنند : سیاوش
آدرس توئیترش : twitter.com/atrenarges
توی فرندفید : friendfeed.com/loverboy
اسمش توی فرندفید : |\/|sa ( سام )

مشکلی نداره فقط یک کمی دچار دو یا بیش از چند شخصیتی شده

از کنار هم میگذریم

نمیدونم من اون را ندیدم یا اون من را ندید !
ولی از کنار هم گذشتیم مثل دو غریبه ...

از تجریش تا میدان ولیعصر ؛ پیاده روی نیمه کاره

یکی از کارهای مورد علاقه ام پیاده روی از میدون تجریش تا میدون ولیعصر و توی راه با دوستم راه بریم و خاطرات را مرور کنیم ...

چند وقت پیش از تجریش راه افتادیم
هنوز راه نیافتاده یک جوون اومده جلو که از شهرستانم و پول ندارم

یکی کمی اومدیم جلوتر نرسیده به باغ فردوس پسرک که الان باید پشت میز مدرسه باشه داره واکس میزنه , پسرکی که الان باید حق تحصیل رایگان داشته باشه حداقل تا پایان دبستان

پارک وی یک مردی روزنامه دستش و روزنامه میفروشه پشت چراغ قرمز

پسرک دعا فروش دم پارک ملت که زوری یک قرآن کوچیک می انداخت توی جیب مردم بعد میگفت دعا را که پس نمیدن

گل فروش پشت چراغ قرمز یک دسته گل رز گرفته دستش آقا تو رو خدا یک شاخه گل بخر

کنارش یک دخترک داره تند تند اسپند آتیش میکنه و دود میکنه شاید یکی کسی یک پولی بهش بده

پائین تر از نیایش یک پیرمرد یک دست کت و شلوارش را دستش گرفته تا بفروشه و یک پولی بدست بیاره

نرسیده به میرداماد یک پسر شیشه پاک کن گرفته دستش و شیشه ها را تمیز میکنه مثلا که یک پولی گیرش بیاد

دم میرداماد روبروی مجتمع پایتخت پیرمردی با نوه اش بود , ندیدم چی نوشته بود فقط فهمیدم درخواست کمک بود , پیرمردی که الان زمان استراحتش هست و باید از مزایای شهروندی اش استفاده کنه

جلوتر دم بانک سامان , یک زن با بچه اش دارند جوراب میفروشند

رسیدیم به میدان ونک به دوستم گفتم من دیگه طاقت ندارم بهتره با تاکسی برگردیم خونه !
پیاده روی ما نیمه کاره موند چون نتونستیم درد مردم کشورم را ببینم , نمی تونم باور کنم این ایران منه ...

راستی جای این جوون ها و این پیرمردها و این زنان و مردان و کودکان گوشه ی خیابان های شهر هست ؟ کار عیب و عار نیست ولی این کارها و این کارها برای این افراد نه !

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

گاهی مردها به هم نامحرم میشوند ...

ببین اگر من نامحرم هستم بهت طوری نیست , جلوی من چادر سرت کن , مشکلی نیست از نظر من , خب بعضی وقتا مردها هم بهم نامحرم میشوند و باید چادر سر کنند !

یک راه دیگه هم هست خواستی هم بیا یک صیغه میخونیم !

نه اون آهنگ یک کمی فرق میکنه

یک آهنگ من مدتها میگذاشتم و گوش میکردم همش میگفت این آهنگ چیه خفه اش کن , اه اه اه اینا چیه گوش میدی ؟!
حالا آهنگ را گوش میده , میگم این که مذخرف بود چیه حالا خودت یک سی دی پشت و رو ازش رایت کردی توی ماشین گوش میدی و زنگ موبایل ات شده, میگه نه این با اون که تو گوش میدادی فرق داره , اینو فلانی بهم داده خیلی بهتره ! توی پرانتز بگم آهنگ مربوطه یک تک آهنگ بوده که فقط یکبار اجرا شده

بله خب آهنگی که من با این سیبیل هام میزارم با آهنگی که یک دختر مانکن که هفت قلم آرایش میکنه میده بهش فرق داره خب , دیدم آره راست میگه

خیلی سخته به همه چیز شک کنی

خیلی سخته یک روز صبح که فکر کنی خیلی شادابی از خواب بلند بشی بعد یهو حرفای گذشته بیاد توی ذهن ات , نا خودآگاه یک ایمیلی پیدا کنی و دنبال کنی و بعد یک شک بیافته به جون ات که نکنه فلان بوده نکنه بمان بوده , نکنه اونجوری نبوده ...

بعد همین جوری همه چیز را مرور کنی و به همه چیز یواش یواش شک کنی
به دوست داشتن ها شک کنی
به حرف ها شک کنی
به اطرافیانت شک کنی
به کسانی که دور و برت هستند یکی یکی شک کنی
به همکارات شک کنی

دورت پر از علامت سوال میشه و کلی سوال جواب داده نشده و اینکه میدونی به جوابش نمیرسی هرگز ...

یک حس مذخرفی پیدا میکنی , یک فکری مثل خوره میوفته به جونت
بعد همش دوست داری پیاده بری و همه چیز را مرور کنی
دوست داری همه افراد را دیلیت کنی و دوباره از اول
دوست داری تموم لیست افراد توی موبایل ات را پاک کنی و دوباره از اول ...

ولی نه هنوز اون شک مثل خوره داره وجودت را میخوره

تنهایی بد چیزیه , تنهایی واسه آدم ها مثل مردی که ازدواج کرده و همش حواسش به کارش هست بعد یهو چشم باز میکنه و میبینه هیچی از زندگی اش نمونده

بدترین شک , شک به وجود خداست ولی این شک هیچ وقت نیوفته به جونم

به همه چیز دیگه شک دارم ...
میخوام که از همه چیز دور بشم


وبلاگی برای تحسین: A Man Called Old Fashion

اگر بخوام وبلاگ نویسانی را تحسین کنم بدون شک یکی از آنها نویسنده وبلاگ A Man Called Old Fashion خواهد بود وبلاگ نویسی که نظم و ترتیب به روزرسانی وبلاگ وی یکی از نادرترین نمونه های وبلاگ فارسی است ؛ احترام به مخاطب ، مطالب منظم ، رعایت اصول وبلاگ نویسی ، همه از دلایلی هستند که نویسنده وبلاگ A Man Called Old Fashion را به خاطرش تحسین میکنم و هر دفعه بی صبرانه منتظر به روز شدن وبلاگش هستم .


A Man Called Old Fashion

مصائب تماشای یک مسابقه فوتبال 2

نمیدونم واقعا من چه خودآزاری داریم که میشینم فوتبال میبینم , شاید به قول نیما من یک جور مازوخیسم دارم که میشینم فوتبال میبینم و اینقدر حرص میخورم ! فرانک هم که پیش بینی کردن تا چند هفته ی دیگه بدلیل تماشای مسابقات فوتبال به درجه رفیع شهادت نائل میشم

در باب صدا و سیمای درپیت دزد ایران قبلا دو تا مطلب نوشته بودم مصائب تماشای یک مسابقه فوتبال و صدا و سیما و مدیریت علی اصغری



ماجرای این دفعه از جایی شروع شد دیشب بعد از تلاش بسیار به تلویزیون رسیدیم , کلا من توی یک تنهایی خاصی بسر میبرم و دایم پای اینترنت هستم دوستان خاصی هم ندارم و تموم سرگرمی من تماشای فوتبال هست , از درد ناچاری بازی های فوتبال ایران را هم دنبال میکنم .

دیشب نشستم از چند دقیقه قبل بازی نشستم بازی را ببینم دیدم خبری نیست و آقای خیابانی پاچه خوار معروف پدر اسبق ورزش ایران در شبکه ی جام جم مشغول دلقک بازی هست و روبروش هم مجید آتاری نشسته و داره دری وری میگه ! این مجید آتاری ( کامپیوتر ) تا تیم بهش نمیدن که کله کنه میاد توی این جام جم و تحلیل میکنه , خلاصه سرتون را درد نیارم بازی به دقیقه 5 رسید دیدم خبری نیست و همچنان خیابانی با اون پاهای پر پشم و پیلی اش که پاچه شلوارش تا زانو رفته بود بالا نشسته داره مزه می اندازه !

دقیقه 15 بازی , دقیقه 20 , 25 , 30 شد استقلال یک گل زد , 35 , 40 , اووووووه یک چیزایی داره نشون میده به سبک تلویزیون های قرمز تخم مرغی سیاه و سفید ها بود داره یک چیزایی پخش میشه , آقای خیابانی ایراد و افاضات فرموندن که بله بازی داره با یک دوربین فیلمبرداری میشه و ارتباط دوربین ها قطع هست و تصاویر به همین صورت هست !

یاد بهرام شفیق افتادم که میگفت در تلویزیون های سیاه و سفید تیم تیره پوش سمت راست فلان تیم هست و تیم لباس روشن فلان تیم هست و تیم تیره پوش از راست به چپ توپ میزنه , این بهرام شفیع هم تا همین اواخر هم که ال سی دی اومده بوده همینا را میگفت ! فکر کنم مبنای بینندگاه تلویزیون چوبی گنده خونه ننه جونش بود !

خلاصه نیمه اول تموم شد و نیمه دوم شروع بود و شبکه ی جام جم که خیابانی و مجید آتاری تازه نطق اشون باز شده بود و اون وسط هم تصاویر روز قدس نشون میدادن , شبکه ی 3 هم خوشحال و با خیال راحت اخبار ساعت 10 را پخش کرد تا بنگاه دروغ پراکنی یک دفعه از تک و تا نیوفته و ذره ای انتقال اطلاعات و اخبار روز عقب نیوفته !

نیمه دوم شروع شد , دقیقه 50 , 60 , 75 , 80 استقلال گل دوم را هم زد , دقیقه 75 دیگه بازی داره تموم میشه که یهو تصاویر میرسه و خیابانی شروع میکنه بشکن زدن و قرش دادن که فیلم بازی را یک پیک که تموم چمران را قرقازکی اومده تا فیلم بازی را برسونه فیلم را میرسونه و بازی را میخوان از اول نشون بدن ! آقای میرزایی هم میگن سعی میکنیم نتیجه بازی را نفهمید تا خیلی حال کنین موقع تماشای بازی !

این میان دوست خوبمون خانم میم هم در کمتر حرص خوردن من کمک شایانی کردن تا مشکل ارتباط اشون حل بشه و همین جا تشکر میکنم که کمک شایانی در راستای جلوگیری از سکته ی قلبی من نمودند

خلاصه مهمترین بازی هفته را با تاخیر 2 ساعته پخش میکنند , جالبه که علیرغم تموم جفنگیات جواد چاخان بازی با چندین دوربین و کیفیت بالا تصویر برداری میشه و پخش میشه !

از اول فصل تا حالا تموم بازی ها مهم درست پخش نشده از اون بازی اول استقلال - سپاهان , پرسپولیس - ذوب آهن , . ... و این بازی آخر استقلال - استیل آذین !

نمیدونم در وصف صدا و سیمایی که در عصر تکنولوژی نمیتونه یک بازی را درست پخش کنه چی باید گفت , کدام فحش لایق اشون که تموم حرص خوردن های دیشب من جبران بشه , واقعا هنوز سوزش شدید توی قلبم حس میکنم !

خلاصه در عصر تکنولوژی هم که کشور گینه بیسائو جنوبی هم بهتر از ایران فوتبال نشون میده تا مرز سکته پیش رفتم