تورم و بهمنی رئیس کل بانک مرکزی


اسکناس 10 هزار تومنی وارد چرخه ی پولی ایران شد .
بهمنی رئیس کل بانک مرکزی در گفتگو با خبر ساعت 22 شبکه ی سه در مورد اسکناس 10 هزار تومنی و تورم اینگونه گفت :
اگر قرار باشد اسکناس درشت تورم ایجاد بکنه ما درشت ترین اسکناس امون الان اسکناس 5000 تومانی است ، درشت ترین اسکناس اروپا چقدره ؟ 500 یورویی هست ، 500 یورویی یعنی شما بفرما 700 هزار تومن ، 700 هزار تومن پول و ما 5000 تومن ، اگر قرار بود اون تورم ایجاد کنه الان تورم اروپا چند هزار درصد بود !


 نمیدونم آیا ارزش پول ایران و اروپا یکسان هست ؟
محض اطلاع آقای دکتر بهمنی بگم که میزان درشت ترین اسکناس را نسبت به کوچکترین اسکناس مقایسه میکنند که این میزان 1 به 100 است ؛ اروپا 5 یورو تا 500 یورو ، آمریکا 1 دلار تا 100 دلار ، ایران 50 تومن ( بدون احتساب تغییر چند باره ضرب و چاپ 50 تومنی و 100 تومنی در نظام بانکی ایران ) تا 10 هزار تومن - که البته بدون توجه به برداشته شدن قوانین چک مسافرتی 50 و 100 هزار تومن است - یعنی میزان واقعی در ایران 2000 است !

فقط آقای بهمنی اشاره نکردن هر 1 یورو یعنی 1200 تومن و این یعنی ارزش پول ایران 1200 برابر پول رایج اروپاست !

بخش خبری شبکه ی 3 ، سه شنبه 1 تیر 1389

استرس

استرس یک سری کارهای بیهوده و افکار بیخودی باعث شده تا مشکلات جسمی ام روز به روز بیشتر بشه ، به صدای زنگ موبایل شدیدا حساس شدم ، البته الان 3-4 سالی هست موبایلم اکثرا روی سایلنت هست ، از صدای موتور متنفرم ، اصلا صداش که میاد حس میکنم خبر بدی میاره .

بیشتر وقتم را بعد از کار روزانه ام خونه هستم ، ترجیح میدم تنها باشم - البته دوستی هم ندارم - ، شبی نیست که زودتر از ساعت 4-5 و دیگه در واقع نزدیک صبح بخوابم ، از اونجایی کارم هم بیشتری فکری هست به خاطر استرس نمیتونم روی کارم تمرکز کنم و خودم از کیفیت کارم راضی نیستم ، کلی ایده و فکر که به خاطر استرس اصلا نمیتونم انجامش بدم .


واقعا یک جورایی این استرس فلجم کرده از صبخ شروع میشه و همه اش منتظرم تا عصر بشه و تموم بشه و تموم زمان آرامش من تا شب هست ، دوباره از شب و بی خوابی و فکر و استرس فردا شروع میشه ، تمومی هم نداره .

دلایلش پیش خودم هست و متاسفانه نمیتونم بگم ، فقط دنبال آرامش هستم ، آرامشی که سالهاست گم کردم .

عصر پنج شنبه های خونه ی مادرجون

امروز بی اختیار یاد 10-15 سال پیش خونه مامان بزرگ که بهشون میگفتیم مادرجون ( پدر و مادر مامان ) افتادم ، متاسفانه از بد روزگار 8 سال پیش از دست اشون دادم .

یاد اون سالها افتادم ، عصر پنج شنبه یا جمعه که میشد عشق میکردیم اونجا دور هم جمع باشیم و من همیشه میموندم ؛ عصر پنج شنبه ها که میشد دم غروب تقریبا همین موقع سال که دیگه امتحانات هم تموم شده بود اونجا بودم همیشه ، حیاط را آب می پاشیدم و هوا خنک و عالی میشد، میرفتم توی باغچه نعنا و ریحون تازه میچیدم و مادرجون هم نون تازه که دایی مصطفی خدابیامرز توی تنور حیاط پخته بود را با پنیر تازه که هنوز مزه اش زیر زبونم هست را میاورد و می نشستیم نون و پنیر و ریحون میخوردیم .

بهترین روزهای زندگی ام بود اون روزها ، یک کمی دم غروب که میشد از توی باغچه بستگی به فصل اش میوه ای میچیدیم و میخوردیم ، از انگور و انجیر و خرمالو تا گیلاس و توت و سیب و ... ، دم غروب دایی محمود قلیون را چاق میکرد و میاورد تا مادرجون بکشن ، یادش بخیر ، کم کم دم غروب پدر جان میرسید و رادیو را میورد توی حیاط و صدای آمریکا را گوش میکرد تا شام بخوریم و شب زودتر از همه توی حیاط زیر پشه بند جا میگرفتم تا مادرجون بهم شهاب ها را نشون بده ، بعدها که دایی محمود دایم السفر شد هر هواپیمایی که رد میشد مادر جون میگفت محمودم توی این هواپیماست شاید که بره جایی سوار کشتی بشه ( دایی محمود کاپیتان کشتی هست ) .

یادش بخیر یکبار دمپایی های پدرجان را دادم به یک دوره گرد توی کوچه و جوجه رنگی گرفتم و چند ساعت بعد هم جوجه ها مردن ، شب پدرچان اومدن خونه و دیدن دمپایی نیست مادرجون براش تعریف کرد !

مدتی کم میرفتم اونجا اون اوایلی که خیلی فوتبالی شده بودم چون تلویزیون نمیدیدن تلویزیون اشون قدیمی بود رفتن یک تلویزیون بزرگ خریدن که ما بمونیم اونجا بازم ، یادش بخیر الان واقعا به اون خونه احتیاج دارم تا خستگی ام را رفع کنم .

بیشتر وقتا را توی زیرزمین قدیمی میگذروندم تا چیزای جالبی کشف کنم ! متاسفانه خونه را بعد از فوت مادرجون و پدرجان فروختن خیلی دوست دارم دوباره به اون خونه سربزنم ، 22 آبان 80 فردای تولدم که پنج شنبه بود قرار بود مادرجون از بیمارستان بیارن و تولدم را بگیریم مادرجون فوت کردن و یک سال بعد فقط چند روز بعد از سالگرد مادرجون متاسفانه در یک سانحه تصادف پدرجان رفت ، دایی مصطفی هم که بهمن 88 رفت ، الان من موندم و یک دنیا حسرت اون روزها و خاطره با کسانی که نیستند

چقدر سخته

چقدر سخته تو اوج خوشحالی به خودت بگی:
حواست را جمع کن
دل نبند
این آدم مال تو نیست

از اینجا

چقدر سخته که عشقت رو به روت باشه ، نتونی هم صداش باشی
چقدر سخته که رفتن راه آخر شه ، نتونی راهیش باشی
چقدر سخته دلت پر باشه ، ساکت شی ولی تو سینه داغون شی

گوش کنید

این روزها

سلامتی چیزی که تا به خطر نیوفته قدرش را نمیدونی ، تا وقتی از کار و زندگی بازت نکنه قدرش را نمیدونی ، یکی تا بهت میگه فلان کار را نکن میگی برو بابا بزار حال کنیم مگه دنیا چند روزه که بخوام فلان کار رو نکنم !
خلاصه اینکه اون کاری که باید انجام بدی را انجام نمیدی و هر کاری که منع ات میکنند را یواشکی و غیره انجام میدی !
نتیجه اش این میشه که توی 26-27 سالگی که کلی آرزو واسه آینده ات داری باید همیشه استراحت کنی و همیشه به توصیه پزشکان گوش کنی که فلان کن و بمان کن !

متاسفانه قلبم با من سر سازگاری نداره و مدتی که یک جورایی خونه نشینم کرده و دکترها از هرگونه اضطراب و هیجان منع ام کردند و حتی الامکان از اینترنت و رسانه ها دوری کنم ولی خب نمیشه انگار ، استرس و اضطراب کاری بنا به دلایل مختلف ، هیجان بیش از حد ، حرص خوردن ها زیاد ، خوندن خبرها و غیره همه اش باعث شده تا مشکلاتم دوچندان بشه و مشکلات زیادی برام داشته باشه .

چند وقتی از برنامه ی زندگی ام عقب افتادم ، سعی میکنم از خیلی چیزا دوری کنم تا شاید آرومتر بشم ، تا شاید نتیجه ی مثبتی داشته باشه ولی خب هنوز نداشته و مشکلات قلبی من همچنان ادامه داشته باشه ...

نمیدونم چی میشه فقط دوست دارم زودتر آروم بشم و این همه هیجان و اضطراب از بین بره ، نمیشه بدون فوتبال زندگی کرد و نمیشه کار نکرد ، هیجان فوتبال و استرس شدید کاری باعث این مشکلات هست .

حتی فرصت نشده به وبلاگ هام درست و حسابی برسم ولی امیدوارم بزودی بتونم مثل قبل و حتی بهتر از قبل اوضاع زندگی را در دست بگیرم ، سلامتی نعمت بزرگی که تا به خطر نیوفته قدرش را نمیدونیم ...

سراب رد پای تو


سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگی های من
تو با این جاده همدستی


تظاهر کن ازم دوری
تظاهر میکنم هستی

تو آهنگ سکوت بدنبال یک تسکینم
صدایی تو جهانم نیست
فقط تصویر می بینم
یک حسی از تو در من هست
که میدونم تو رو دارم
واسه برگشتن ات هر شب
درها رو باز میزارم

اینها داستان زندگی من است !
مردی تنها در آستانه ی فصلی سرد

برای امیر قلعه نویی که مربی نیست !


سپاهان از جام باشگاههای آسیا حذف شد و باز هم تموم اتهامات متوجه کسی نیست جز امیر قلعه نویی ؛ من خودم به شخصه دل خوشی از امیر قلعه نویی ندارم چون از استقلال رفت ولی با این حال نمیشه موفقیت های قلعه نویی ها را نادیده گرفت ، بدون شک موفق ترین سرمربی سالهای اخیر ایران امیر قلعه نویی بوده ؛ کسی که با سپاهان در آستانه ی سومین قهرمانی در لیگ برتر با سپاهان و دومین قهرمانی پیاپی با یک تیم هست .
همین اتفاقات این چند روزه توسط روزنامه های اسپانیایی داره برای گواردیولا هم تکرار میشه و اونجا هم همین به ظاهر کارشناسان و غیره هستند !

این روزها خیلی به امیر قلعه نویی اتهام زده میشه از سرمربی بین المللی نبودن ، از اینکه زد و بند داره از اینکه تیم ملی موفق نبوده و غیره ... ؛ البته این توی ایران چیز عجیب و تازه ای نیست ، ایران یعنی هرگاه کسی در آستانه ی موفقیت بود شروع کنند بهش سنگ پرتاب کردن ولی اگر ساکن بود و موفقیتی بدست نیاورد تعجبی نیست و سختی هم ازش به میان نمیاد .

اولین چیزی که در مورد امیر قلعه نویی هست اینه که میگن مربی بین المللی نیست ، واقعا تعریفتون از مربی بین المللی چیه ؟ فرض این را بگیریم مربی بین المللی کسی که در عرضه بین المللی موفق باشه بهش میگن مربی بین المللی ولی یک سوال دارم آخرین باری که یک مربی ایرانی توی آسیا موفق شده کی بوده ؟ آخرین موفقیت ایران را سپاهان با نایب قهرمانی بدست آورد و آخرین مربی ایرانی هم ناصر حجازی بوده که با استقلال نایب قهرمان آسیا شد !

نکته ی بعدی در مورد زد و بندی هست که گفته میشه داره و باعث پیروزی های پیاپی تیمش میشه ، نمیدونم تا کی میخوان این بحث های مسخره را توی فوتبال ایران بکنند ، هیچ فوتبالی پاک نیست از آلمان و ایتالیا و انگلیسش توی فوتبال زد و بند میشه تا کشورهایی مثل ویتنام ! ولی این دلیل نمیشه دیگه تموم بردها یک تیم بشه زد و بند ، زد و بند هم زمانی توی فوتبال ایران مطرح میشه که بقیه که خودشون زد و بندی توی فوتبال داشتن دست اشون کوتاه میشه ، وقتی همین آقای فوتبال پاک و مدعی منشور اخلاقی - مجید جلالی - تیمش از اعماق دسته یک با زد و بند و قانون های ناننوشته سهمیه یک تیم را میخره و میاد لیگ برتر زد و بند نیست ولی اگر بازیکینش عرضه ی گل زدن نداشت میشه زد و بند ! کسی از فوتبال پاک حرف میزنه که خودش لاقل یکبار این اتفاق واسش نیوفتاده باشه !

نکته ی بعد هزینه ی تیم ها و دستمزدهای چند صد میلیونی سپاهان هست که بهش ایراد یا ... گرفته میشه !
شما میدونین علی دایی واسه نیم فصل و فصل آینده چقدر دستمزد گرفته ؟ علی دایی 3 برابر قلعه نویی از پرسپولیس دستمزد گرفته و خواهد گرفت ! میانگین قرارداد بازیکنان سپاهان بین 150 تا 200 میلیون تومن هست و فقط 6-7 بازیکن نظیر رحمتی و عقیلی و بنگر و نویدکیا و ... بالای 300 میلیون گرفتند ولی میانگین قرارداد بازیکنان پرسپولیس و استقلال حدود 300 میلیون تومن هست !
با این حساب ایراداتی که به مدیران غیر ورزشی استقلال و پرسپولیس به سپاهان میگیرن بی جا هست ؛ همون مصداق رطب خورده منع رطب نمیکند !

نحوه ی بازی سپاهان هم نکته ی بعد هست ؛ تیم های امیر قلعه نویی توی 3 فصلی که موفق بوده بهترین خط حمله و دفاعی را داشتند ؛ رکورد بهترین خط حمله و دفاع با استقلال 2-3 فصل ، آقای گلی 3 بازیکنان استقلال - 2 بار عنایتی و 1 بار برهانی - بهترین خط دفاع 2 بار ، رکورد بهترین خط حمله و دفاع با سپاهان ، نفر اول و دوم بهترین گلزنان این فصل هم که توره و عمادرضا هستند ! روان ترین و هجومی ترین بازی های اخیر را هم تیم های امیرقلعه نویی در بین تیم های ایرانی داشتن ، شاید از نظر آقایون همه ی اینا شانسی باشه !!!

امیر قلعه نویی هم از معدود مربیانی هست که تموم بازی های تیمش و بالای 60% بازی های تیم های حریفش را آنالیز میکنه ؛ آنالیزها تماما توسط آنالیزور به صورت حرفه ای انجام میشه ؛ با اینکه چیزی بروز داده نمیشه ولی آنالیزهای تیم آنالیز چه در داخل ایران و چه خارج ایران به مراتب حرفه ای تر از مجید جلالی - مجید کامپیوتر - هست و اکثر تیم های ایرانی آنالیزورهای دستی دارن و درصد درست بودن آنالیز ها در حدود 50% هست !

عملکردش در تیم ملی هم مشخص هست ؛ تیم ملی در بحرانی ترین زمان تحویلش داده شد و خب نتایج خوبی هم گرفت ؛ نتایجی که قطبی با اون همه ادعا مقابل دو کره هم نتونست بگیره ؛ تیم ملی هم مشکل ریشه ای داره که با قلعه نویی ها و قطبی ها و دایی ها حل نمیشه چون تیم ملی و بازیکن ایرانی تاکتیک پذیر نیست !

بهتره یک کمی واقع بین بود و موفقیت یک نفر را هم بواسطه تعصبی بودن و .... نادیده نگیریم ، امثال قلعه نویی ها و دایی ها و استیلی ها و پیروانی ها و مرفاوی ها با همین انتقادات نا بجای به ظاهر کارشناسانی نظیر معینی ها و روشن ها و غیره نابودن میشن ؛ بهتره چشمها را باز کنیم و موفقیت ها را هم ببینیم :)

سبب گر بسوزد مسبب تو هستی

دیروز سوار تاکسی شدم ؛ 200 تومن کرایه تاکسی دادم راننده تاکسی گفت شده 250 تومن ؛ گفتم چرا 250 تومن ؟ گفت گرون شده دیگه ؛ 3 تا مسافر دیگه 250 تومن را دادن و پیاده شدن ولی من گفتم فکر نمیکنم دلیلی داشته باشه من کرایه بیشتری بدم چون فکر نکنم چیزی گرون شده باشه ؛ 200 تومن را دادم و پیاده شدم - همین مسیر سال 74 کرایه اش 4-5 تومن بود !

این 50 تومن اصلا در مقابل حقوق ماهانه من هیچ هست ؛ نه من را گدا میکنه و نه راننده را سرمایه دار ولی جالب این بود که 3 مسافر دیگه بدون دفاع از حقوق اشون 50 تومن اضافه تر دادن و پیاده شدن ! یعنی اصلا انگار نه انگار که یکی داره پول زور ازشون میگیره !

مسبب همه ی این بدختی ها همه ما هستیم , البته همه هم نه , منظورم اون عده ای هستند که عرضه گرفتن حق اشون را ندارن و خیلی راحت از حق اشون میگذرن و بعد میگن مملکت قانون نداره چرا من فلان کنم ؛ تا حالا هیچ کسی نرفته از یک تاکسی شکایت کنه که مثلا تاکسی پول بیشتری از من گرفته ؛ البته من جسارت نمیکنم راننده تاکسی فقط یک مثال بود .

بنزین گرون شد مردم هیچی نگفتن , شیر گرون شد هیچی نگفتن ؛ با دوز و کلک پودر تمیز کننده گرون شد مردم هیچی نگفتن و هیچی هم نخواهند گفت ؛ هر چی میکیشیم از حماقت عده ای که عرضه ی گرفت حق اشون را ندارن !

وقتی کروبی نامی خواست حق مردم را 1/3 را بده شد مرد 50 تومنی و مضحکه ی دست مردم و ... ولی هر کسی شروع کرد حق مردم را خوردن شد سرور و آقا و بخشنده و بزرگ و مرد خوب !

با عوض شدن رئیس جمهور و غیره چیزی درست نمیشه این فکر معیوب عده ای ساده لوح هست باید درست بشه ؛ وقتی حتی اون کسی که میبینه دارن حق اش را میخورن بازم به همین وضع راضی میشه چیزی درست نمیشه

تر و خشک باید به خاطر حماقت عده ای با هم بسوزند ! بسوزید و دم نزنید چون شما ساده لوحان بودید که همه را نابود کردید ؛ الان گله و شکایت هم نکنید چون همین چیزی خودتون بهش رای دادین !

گلایه

توی این دنیای بی حاصل بودن
با همه شکستگی های دل من
با همه تلخی قصه تو و من
من که حیفم میاد از گلایه کردن
ارزش گلایه من بیش از اینهاست

مشکلات خیلی داره زیاد میشه یعنی زیادش کردن ، دوست ندارم نق بزنم و گلایه کنم از کسی چون فایده ای نداره و چیزی را درست نمیکنه ولی امیدوارم همین کاری که با من میکنند به سر خودشون هم بیاد ، خدا جای حق نشسته ...

اینها دوست دارن مملکت را توی بحران اداره کنند

آیت الله حسین علی منتظری توی مصاحبه با بی بی سی فارسی گفت "ومثل اینکه اینا خیال میکنند بحران ایجاد کنند کشور با بحران اداره میشه ...... اما اینها مثلا فرض بگیرید که گاهی اوقات یک کارهایی میکنند انعکاس پیدا میکنه توی دنیا ، رادیو و ... اینا اصی باکشون نیست ، این رو میگن بحران ، شما میخواهید توی بحران کشور را اداره کنید ، نمیشه ، بالاخره آخرش یک جایی سرباز میکنه ، یک کاری بکنید مردم را راضی کنید ، ........ آقایون مثل اینکه خودشون را فوق خطا میدونند و معصوم میدونند و یک چند نفر بقیه پشم هستند .......... یکی از علمای تبریز اومده بود خونه ی آقای بروجردی بهش بی احترامی شده بود من فهمیدم ، به منم ربطی نداشت اون تبریزی بود . اما من روحم آزرده بود رفتم خدمت آیت الله بروجردی گفتم آقا شما آقا مرجع خوب ، اما بقیه دیگه پشم نیستند یک آقایی در تبریز تو شهر خودشون موقعیت داره آمده است اینجا باید احترام بشه محترمانه باهاش برخورد بشه .... حالا من دارم صادقانه میگم که آقایون در روش خودشون تجدید نظر کنند ..."

اینها بخشی ار حرفهای آیت الله منتظری بود ؛  متاسفانه این مدت درگیر پروژه ای بودم که از طرف من خوب یا بد واسم تموم شده و بهش هم فکر نمیکنم و دقیقا توی اجرای پروژه بحرانی ایجاد کردند و قصد دارن با بحران این پروژه را پیش ببرند ، که توی بحران نمیشه پروژه را پیش برد و همه اطرافیان خودشون را هم آزرده کردن که همین موضوع باعث شده اون پیشرفت کند هم دیگه وجود نداشته باشه ؛ واقعا نمیدونم چی بگم ولی این رفتار صحیح نیست و پسندیده هم نیست ، وقتی هم چنین بحرانهایی ایجاد میشه افراد که توانایی مدیریت بحران ندارن برسرکار هستند و به بحران دامن میزنند و از افرادی هم میتونند مشکل را حل کنند کمک نمیگیرند !

بقیه حرفهای هم گفتنی نیست ...