فوتبال را با والیبال مقایسه نکنید!

بهتر بود عنوان را اینطور مینوشتم: ورزش‌ها را با یکدیگر مقایسه نکنید!
ولی خب از اونجایی که این روزها فوتبال را با والیبال مقایسه میکنند عنوان به فوتبال و والیبال اختصاص دادم. قبل از اینکه مطلب را بخونید بگم به غیر از فوتبال من چندین ورزش نظیر والیبال ( کاله مازندان و پیکان ) و بسکتبال را هم به طور جدی در سطح باشگاهی هم دنبال میکنم و همون طور که اخبار فوتبال ملی و باشگاهی و وضعیت بازیکنان را دنبال میکنم اون ورزش ها را هم دنبال میکنم.

این روزها به صورت همزمان مسابقات جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ و لیگ جهانی والیبال ۲۰۱۴ در حال برگزاری هست و یکی از مسائلی که خیلی بهش پرداخته میشه مقایسه فوتبال با والیبال هست، البته این مقایسه محدود به همین مسابقات نمیشه و حتی اگر کشتی گیر هم مدال طلا بگیره با فوتبال مقایسه میشه !
از نظر حرفه ای هیچ دو ورزشی را بنا به دلایلی نظیر امکانات ورزش حرفه ای، نوع ورزش انفرادی یا گروهی، توجه رسانه ( روزنامه و تلویزیون )، تبلیغات نمیشه مقایسه میکرد.

اولین نکته این هست که وقتی یک ورزش را فقط در حد ۶ یا ۱۲ مسابقه برای چند هفته و چند سال یکبار اگر وقت کنید دنبال میکنید یعنی به صورت تفریحی ورزشی را دنبال میکنید پس سعی کنید مقایسه حرفه ای نکنید.
بعد ببینید آیا حاضر هستید مسابقات اون ورزش مثلا والیبال یا بسکتبال یا کشتی را دنبال کنید یا در بهترین حالت ممکن رفتن به ورزشگاه را انجام بدین و بابت اون هزینه - زمانی یا مالی - کنید ؟
بعد از اینها بستر و سخت افزار انجام یک مسابقه حرفه ای را بررسی کنید که آیا هزینه یک چمن عالی برای فوتبال با یک زمین والیبال با یک تشک کشتی یکسان هست ؟

توجه رسانه از مهمترین فاکتورهای مورد توجه قرار گرفتن یک ورزش در جامعه هست، از پخش مسابقات ورزشی از شبکه های تلویزیونی تا تیتر یک روزنامه ها، به نظر شما یک تبلیغ دهنده برای یک مسابقه فوتبال باشگاهی سطح اول مثل استقلال و پرسپولیس هزینه میکنه یا مثلا مسابقه والیبال تیم پیکان تهران ؟ چند نفر این تبلیغات را تماشا میکنند ؟
برای کدام روزنامه هزینه میکنید ؟ روزنامه ای که تیتر یک اون مربوط به فوتبال باشه یا والیبال و کشتی ؟ به نظرتون اگر یک روزنامه تخصصی توی زمینه والیبال باشه یا کشتی باشه آیا کسی حاضر هست روزنامه هزار تومان بابت خرید و مطالعه اون روزنامه هزینه کنه ؟


تبلیغات یکی دیگه از فاکتورهای مهم هست، شما به عنوان یک تولید کننده اگر یک محصول داشته باشید کجا تبلیغ میکنید ؟ توی یک مسابقه حساس که صد هزار نفر و چند میلیون بیننده داره تبلیغ میکنید یا یک مسابقه با چند هزار نفر تماشاگر و چند ده هزار بیننده تلویزیونی ؟ کجا تبلیغ شما دیده میشه ؟

فرهنگ هر ورزش هم مهمترین فاکتور فرهنگ جاری در اون ورزش هست، وقتی فقط ۶ مسابقه را دنبال میکنید همه بازیکنان باشخصیت و بافرهنگ هستند ولی فوتبالی که کوچکترین خطا و حرکت تیتر یک روزنامه ها میشه یک عده فوتبالیست لات و بی فرهنگ هستند که لیاقت هیچ چیزی را ندارند !
ولی همین ملی پوشانی که از نظر شما با شخصیت و بافرهنگ هستند آیا در جریان رفتارشون توی مسابقات باشگاهی هستید ؟ از دعوای بازی پیکان و کاله که حتی تا مرز محرومیت مادام العمر بازیکنان ملی پوش والیبال پیش رفت یا دعوای فینال والیبال بین کاله و متین ورامین یا سایر بازی های دیگه که نمونه این دعوا ها را ۲۰ سال پیش توی فوتبال دیده بودیم ! 
یا حتی همین دعوای چند هفته پیش فینال بستکبال لیگ برتر که اصلا قابل وصف نیست و فینال سوم نیمه تمام ماند یا چاقوکشی در مسابقات کشتی فرنگی لیگ برتر !

هزینه که در هر ورزش میشه را هم مقایسه کنید، فکر میکنید مثلا بازیکنان والیبال با صد میلیون بازی میکنند ؟ حداقل دستمزد بازیکنان تیم ملی والیبال حدود ۱.۲ میلیارد تومن هست یعنی از فوتبال چیزی کم ندارند و به نسبت هزینه هایی که در فوتبال میشه در والیبال چندین برابر هزینه میشه، ولی آیا وقتی به المپیک صعود نکردند اتفاقی افتاد ؟ یک روز تیتر یک روزنامه بود که باختند و هیچ سرمربی و رییس فدراسیونی هم به صلابه کشیده نشد !
چرا وقتی بازیکن میلیاردی فوتبال نمیتونه یک فلان پاس را بده فاجعه است ولی بازیکن میلیاردی والیبال نمیتونه سرویس بزنه فاجعه نیست ؟

بهتون اطمینان میدم هیچ پولی از بیت المال بابت فوتبال خرج نمیشه و چندین برابر هم پولسازی میکنه و چیزی عاید بازیکن و فوتبال نمیشه، نمونه اش درآمد چند صد میلیاردی صدا و سیما از پخش مسابقات فوتبال لیگ برتر و پرداخت حدود ۱۰ میلیارد تومنی به باشگاه های فوتبال هست، یعنی فقط اگر صدا و سیما حق پخش بازی ها را پرداخت کنه هیچ نیازی به دریافت هیچ پولی از هیچ سازمانی نیست


مدیریت ورزشی هم فاکتور بسیار مهمی هست ولی آیا مدیریت ورزشی در والیبال و فوتبال یکسان هست ؟ والیبالی که حتی اسم رییس فدراسیون والیبال را هم خیلی ها نمیدونند ولی تا تموم اعضای هیئت مدیره باشگاه استقلال و پرسپولیس را همه حفظ هستند و خب فوتبالی که عرصه خودنمایی عده ای مدیر غیر ورزشی هست هیچ پیشرفتی نمیکنه ! اگر مدیریت فوتبال و والیبال و کشتی یکسان بود میشد مقایسه کرد.

وضعیت مربیگری در والیبال با چند میلیون دلار که از ۲ میلیون دلار تجاوز نمیکنه میشه یکی از سه سرمربی برتر جهان را اسخدام کرد در حالیکه این رقم در فوتبال بیش از ۵ برابر هست پس بنابراین نمیشه بهترین سرمربی را آورد و اگر هم یک سرمربی مثل کیروش را بیاریم تمدید قراردادش تا بتونه تاثیر لازم را روی فوتبال ایران داشته باشه عملیات غیرممکن هست !

ورزش پایه در هر رشته واقعا تاثیرگزار هست، ولی آیا فوتبالی که مثل قارچ مدرسه فوتبال بوجود میاد و از پایه بدون هیچ نظارتی آموزش داده میشه را میشه با ورزشی که فقط یک مدرسه یا چند مدرسه وجود داره و والیبال آموزش داده میشه !

در مورد نوع برگزاری مسابقات هم نمیشه یک ورزش یا ۲۰۰ کشور در حال رقابت را با یک ورزش با نهایتا ۴۰ کشور مقایسه کرد، نوع رقابت در هر ورزشی متفاوت هست، در سطح بزرگسالان والیبال ۸ نوع رقابت در سطح قاره و جهان نظیر لیگ جهانی و قهرمانی جهان و المپیک داره که برخی مسابقات مثل لیگ جهانی هر ساله برگزار میشه ولی فوتبال فقط یک مسابقه قاره ای مثل جام ملتهای آسیا و یک جام جهانی داره که هر ۴ سال یکبار برگزار میشه.

باور کنید با یک برد والیبال از برزیل یا ایتالیا به ایران جام نمیدن !

این مقایسه غلط مثل مقایسه دو صنعت مثلا مواد غذایی با تولید خودرو هست، دو صنعتی که هیچ نقطه اشتراکی با یکدیگر ندارند و گردش مالی و کیفیت تولید متفاوت هست را نمیشه مقایسه کرد.
لطفا هم اینقدر خودتون را در جایگاه قضاوت نبینید و مقایسه نکنید و نون دیگران را حلال و حرام اعلام نکنید و بدون هیچ شناختی عده ای را با فرهنگ و بی فرهنگ خطاب کنید.

توی قضاوت هاتون کمی منصف باشید !

تاکسی‌ها

تاکسی‌ها مهمترین قسمت از فرهنگ یک شهر هستند، تاکسی‌های زرد نیویورک، تاکسی‌های لندن و خیلی از شهرهای دیگه بهترین نمونه‌ها هستند.

متاسفانه در ایران تاکسی‌ها اصلا نمی‌تونند جزئی از فرهنگ شهری ایران باشند، تاکسی‌های کثیف، بداخلاق، گاها بی‌ادب، تاکسی‌های که در فرودگاه‌ها و ترمینال‌های مسافربری مثل گرگ به مسافران حمله می‌کنند و گاها چندین برابر کرایه معمول را به خاطر ناآشنا بودن مسافر می‌گیرند و اولین خاطره تلخ سفر را رقم می‌زنند !

البته این را بگم راننده تاکسی خوش اخلاق هم داریم، رانندگانی که شاید ۵ دقیقه سوار شدن و گپ زدن باهاشون مخصوصا صبح اول وقت تموم روزت را میسازه و ازشون انرژی می‌گیری.

واقعا شهرداری‌ها نمی‌خوان فکری به حال وضعیت تاکسی‌ها در شهرهای ایران بکنند تا شاید مردم با روحیه بهتری یک روز کاری را شروع کنند و یا تجربه لذت بخش تری از یک سفر تفریحی داشته باشند ؟

اتوبوس مرگ

متاسفانه دیشب طی یک سانحه تصادف مرگبار ۴۳ نفر از هموطنان بدلیل تصادف دو اتوبوس در اتوبان قم - تهران کشته شدند. دلیل این حادثه ترکیدگی لاستیک اتوبوس و انحراف به لاین مخالف و برخورد دو دستگاه اتوبوس اعلام شد.



این مطلب را میخواستم خیلی زودتر بنویسم زمانی که دانش آموزان کشته شدند، حتی همین چند روز پیش که یک اتوبوس در اتوبان آتش گرفت.

چند وقت پیش یکی از دوستان ازم پرسیدم چرا گاهی به جای هواپیما با اتوبوس میری ؟
گفتم ببین من با هواپیما بخوام برم تهران باید سه ربع تا فرودگاه اصفهان توی راه باشم، نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه قبل از پرواز فرودگاه باشم، حدود ۳۵ تا ۴۰ دقیقه پرواز هست که از زمان سوار شدن تا پیاده شدن یک ساعتی طول میکشه، یک ربع هم حدودا معطل گرفتن ساک و چمدان میشم، از اون طرف هم از مهرآباد تا هر جای تهران یک ساعتی توی راه هستم نزدیک به ۴ ساعت توی راه هستم تازه به شرطی هست که تاخیر نداشته باشه.
از اون طرف اتوبوس این مسیر را حدود ۵ تا ۶ ساعت طی میکنه و معطلی و چند مسیر عوض کردن و در راه بودن زیادی هم نداره.

من همین هفته پیش از ترمینال صفه اصفهان که در جنوب اصفهان هست ساعت ۱:۳۰ بامداد اتوبوس راه افتاد که قاعدتا حدود یک ساعت فقط طول میکشه تا اتوبوس به شمال اصفهان و ابتدای اتوبان اصفهان - کاشان برسه، من ساعت ۶ صبح ترمینال آرژانتین که وسط تهران و تقریبا نزدیک به شمال شهر هست و از عوارضی تهران که تا آرژانتین حدود نیم ساعت فاصله بود رسیدم ! یعنی یک مسیر حدود ۴۷۰ کیلومتری را اتوبوس توی این مدت زمان طی میکنه !

طی یک ماه گذشته چند بار با اتوبوس رفتم، اتوبوس رویال سفر به حدی سرعتش زیاد بود که ساعت ۳ نیمه شب مسافران از شدت ترس به راننده فحش میدادن، اتوبوس سیر و سفر به طرز وحشتناکی لایی میکشید که صدای تموم مسافران دراومد، همین دو هفته پیش اتوبوس رویال سفر مسیر تهران به اصفهان را حدود ۳.۵ ساعت طی کرد !

متاسفانه شرکت های مسافرتی هم اینقدر بی مسئولیت هستند که مسافران هرچقدر اعتراض کنند هیچ اتفاقی نمی افته ! یعنی همین دو هفته پیش اعتراض کردم خیلی عادی بدون هیچ سوال اضافه ای گفت باشه به راننده میگیم و مکالمه تموم شد !

این اتفاقات جدا از رانندگی فاجعه وار در جاده که هر کسی یک ماشین میخره راهنمایی رانندگی مثل جعبه دستمال هدیه روی ماشین یک گواهینامه صادر میکنه و راننده خودش را مالک جاده میدونه و تا جاده میبینه انگار که افسارش را رها کردند چند دلیل دیگه هم داره.

مهمترین دلیلش بی مسئولیتی و بی کفایتی پلیس راهور یا همون راهنمایی و رانندگی هست
واقعا واسه من سوال هست اتوبوسی که مجهز به GPS هست و سرعت و مسیرش ثبت میشه چجوری یک مسیر که باید ۶-۷ ساعته طی کنه را ۳-۴ ساعته طی میکنه ؟ البته جواب خیلی ساده ای داره: یک عدد تراول پنجاه هزار تومنی اگر زیر کارت ساعت بزارند حتی میتونند این مسیر را پرواز کنند
پلیس چیکار میکنه ؟ وقتی غروب میشه پلیس کجاست ؟ وظیفه پلیس چی هست ؟ این ساعاتی که مسیر ثبت میشه چی میشه ؟ اگر رسیدگی نمیشه و با چند ده هزار تومن پول میشه قانون را دور زد پس چرا ثبت میکنند ؟

دومین دلیل اتوبوس های فرسوده است، متاسفانه شرکت های حمل و نقل مسافر فقط و فقط به فکر سود بیشتر هستند، اینقدر اتوبوس های این شرکت ها حتی اتوبوس های VIP که چند سالی هست مورد استفاده قرار گرفته اینقدر فرسوده هست که هر لحظه امکان داره از هم باز بشه !

سومین دلیل جاده های فرسوده هست، تنها اتوبان اصلی ایران اتوبان تهران - قم و قم - کاشان و کاشان - اصفهان هست، توی این مسیر بیشتر از ۵ تا عوارضی هست که سالانه نزدیک به چند هزار میلیارد تومن عوارض دریافت میکنند، مسئله اینجاست این عوارض صرف چی میشه ؟ اتوبان هایی که هیچ امکانات اولیه ای ندارند!
چند وقت پیش با دوستم با ماشین میرفتیم وقتی حدود ۳۰-۴۰ کیلومتر از نطنز رد شدیم گفتم یک لحظه چراغت را خاموش کن، ببین اینجاها نه موبایل آنتن میده و نه تا ۳۰-۴۰ کیلومتر قبل تر و نه تا ۱۰۰ کیلومتر جلوتر هم هیچ امکاناتی نیست، فرض کن ماشینت خراب بشه و یا یک اتفاقی بیوفته، فکر میکنی کسی وسط چنین اتوبانی توقف میکنه تا کمک کنه ؟ چجوری خودت را میخوای به نزدیک ترین ایستگاه برسونی ؟ مسیری که حداقل ۶-۷ ساعت پیاده روی هست ؟ و بدتر از اون فرض کن توی سرمای زمستون توی این منطقه برفگیر باشه !

تموم این اتفاقات یک دلیل داره: بی مسئولیتی
از بی مسئولیتی پلیس راهنمایی و رانندگی تا بی مسئولیتی راننده که مسئولیت جان ۳۰-۴۰ مسافر را داره و شرکت مسافربری و بی مسئولیتی مسئول جاده های کشور

کودکان کالا نیستند؛ اقدام غیرانسانی برنامه ماه عسل

هر روز عصر یا آخر شب از حوالی میدان ونک و میرداماد هنگام برگشتن به خونه رد میشم، کودکان کار تا ساعت ها فکرم را به خودشون مشغول میکنند، با اینکه چند باری هم از حس ترحمم سوء استفاده شد ولی هیچ وقت در مورد اون بچه فکر بدی نمیکنم، همیشه میگم این بچه ۵-۶ ساله هیچی نمیفهمه ولی یک بی وجدان پست فطرت این بچه را اسیر کرده و شام خوردن یا برگشتن به خونه برای خواب را منوط به فروختن تموم گلها یا فلان مبلغ کرده این بچه ها واقعا هیچ راهی براش باقی نمی مونه.

کودکان واقعا پاک ترین و معصوم ترین انسان های روی زمین هستن، من هیچ وقت نمیتونم گریه بچه ها را تحمل کنم، نمیتونم درد و عذابی که یک بچه توی یک بیمارستان برای مبارزه با سرطان میکشه را تحمل کنم، من نمیتونم توی چشم بچه های بی سرپرست شیرخوارگاه ها نگاه کنم. همیشه فکر میکنم یک کودک باید کودکی کنه، بازی کنه و لذت سالهای کودکی اش را ببره و گرفتن این کودکی از بچه های کم و سال رسما خیانت به اونهاست.

چند هفته پیش وقتی فیلم گذشته اصغر فرهادی را دیدم تنها چیزی که از فیلم برام موند این بود که برم دست فواد را وقتی توی مترو داشت در مورد اتفاقات زندگی حرف میزد را بگیرم و بهش بگم: بیا بریم بازی کنیم تو هنوز خیلی کوچکی که به این چیزا فکر کنی تو باید کودکی کنی تو فکرش را نکن ...


یک روز عصر تلویزیون را روشن میکنی میبینی توی برنامه زنده تلویزیونی دارن یک کودک ۵-۶ ساله بغل مجری هست که مجری اون را بغل کرده و میگه "یادته گفتی من پدر و مادر میخوام حالا برو بغل اون آقا از این بعد بابات هست" را به یک خانواده هدیه میدن ! یک اقدام احمقانه و غیر انسانی که برای بازی با احساسات مردم انجام شد.
متاسفانه بدون اینکه حتی ذره ای به عواقب این اقدام بی شرمانه فکر کنند در یک برنامه زنده تلویزیونی یک کودک را در مقابل چشمان میلیون ها نفر به یک خانواده هدیه میدن!

بدون اینکه حتی یک لحظه فکر کنند همین کودک یک سال دیگه قرار هست وارد مدرسه بشه و در مدرسه و جامعه همه با انگشت اون را نشون میدن و میگن "فلانی همون بچه ای که توی تلویزیون کادوش دادن!" یا حتی ذره ای فکر نمیکنند که همین برنامه ای که الان ساعت ۷ عصر در حال پخش هست ممکن است مخاطبانش کودکانی باشند که سال آینده قرار هست با این بچه در یک مدرسه تحصیل کنند و ممکن هست سر هر ماجرایی اون بچه ها اذیت کنند، افرادی که این نمایش احمقانه را ترتیب دادند از جامعه برای بچه یک جهنم ساختند فقط برای اینکه دو ساعتی مردم را سرگرم کنند.

شاید بارها و بارها داستان هایی را شنیده باشید که یک فرد بعد از سالها متوجه میشه که پدر و مادر واقعی اش افراد دیگه ای هستند و بدنبال اونها میگرده تا اونها را پیدا کنه، این مسئله ناشی از نگاه جامعه به یک کودک بی سرپرست هست که خانواده هایی که کودکی را به سرپرستی میگیرند این مسئله را پنهان میکنند.

متاسفانه این اقدام بی شرمانه و غیرانسانی که فقط و فقط نشان دهنده پست فطرتی انسان است این بار در پاکستان تکرار شد و در یک برنامه زنده تلویزیونی دو نوزاد دختر را به یک خانواده هدیه دادند.

برای پست فطرتی این انسان ها متاسفم که یک کودک را برابر با یک هدیه مانند ساعت قرار میدهند و اون را به فرد دیگه ای هدیه میدهند. فقط میتونم برای برنامه ماه عسل و احسان علیخانی متاسف باشم که برای اقدامی که دوران برده داری را تداعی میکنه احساس غرور میکنند و با افتخار از اون صحبت میکنند. امیدوارم این اقدام به یک بدعت تبدیل نگردد.

تهیه کننده برنامه ماه عسل و اون فردی که بدون ذره ای تامل به عواقب این اقدام و احسان علیخانی مجری برنامه ماه عسل بدونید کودکان کالا نیستند.

ویدئوی برنامه ماه عسل
دو نوزاد کودک در شوی تلویزیونی پاکستان به یک خانواده هدیه داده شد

پی نوشت:
این توضیح را بدم من با برنامه ماه عسل و احسان علیخانی مشکلی ندارم و برخی کارهاشون هم خوب بود ولی این اقدام شاید به خاطر نظرات من در مورد کودکان تموم اتفاقات را تحت الشعاع قرار داد.

فوتبالی که به قهقرا می‌رود

من خودم همیشه مدافع این فوتبال بودم و این اواخر هم عقیده داشتم این فوتبال بالاخره باید به این مملکت بیاد ! ولی متاسفانه این روزها اونقدر اوضاع فوتبال اسفناک شده است که جای هیچ دفاعی باقی نمی ماند، فوتبال در این مملکت تبدیل به یک ابزار شده است.

وقتی همین ۴-۵ سال پیش برای اولین بار در یک بیانیه با ادبیاتی زننده مایلی کهن در لباس سرمربی تیم ملی ایران، قلعه نویی را مورد حمله قرار داد اونقدر بهش انتقاد شد تا سرانجام مجالی برای نشستن بر روی نیمکت تیم ملی پیدا نکرد و استعفا داد. الان اون ادبیات زننده و توهین ها و پته روی آب ریختن ها جزئی از این فوتبال شده است، براحتی به دیگران توهین میکنند و انگار نه انگار اشون.

یک عده افراد سیاسی گمنام که فوتبال عرصه ای برای کسب شهرت وارد فوتبال شدند به خودشون اجازه میدن به هر کسی توهین کنند و هر رفتاری داشته باشند و کسی هم جلوداراشون نیست.


فوتبالی که با پول کثیف هدایتی ها و انصاری ها و زنجانی ها و رویانیان ها اداره بشه و آقایان اون را با بنگاه دلالی و پادگان مقایسه کنند و اشتباه بگیرند سرانجامی جز وضعیت فعلی نداره.

این همون فوتبالی هست که بازیکنانی امثال منصوریان و شاهرودی از در باشگاه میومد بیرون میگفت من به عشق ناصر خان و سلطان سفید امضا کردم، نه بازیکنانی امثال دهنوی که در کمال وقاحت با استقلال قرارداد امضا میکنه و با پول نشدن چکش راهی تراکتورسازی میشه و سال بعد در کمال بی وجدانی زودتر از اردوی سپاهان در اسلوونی بازمیگرده و راهی تمرین پرسپولیس میشه !

این همون فوتبالی هست که کریم باقری ها از اروپا میاد بدون چشمداشت مالی با پرسپولیس قرارداد امضا میکنه، نه فوتبالی که کریم انصاری فرد که فقط یک فصل آقای گل شده درخواست چند میلیارد کنه و آخر هم بعد از پنج جلسه با پرسپولیس قرارداد امضا نکنه !

کی بازیکنان در ویلای شخصی فلان مدیرعامل با هزار بند و تبصره و شر و شروط قرارداد امضا میکردند ؟ این همون فوتبالی هست که بازیکن بدون قرارداد فقط به خاطر سندیت حرف امثال علی پروین سر تمرین حاضر میشد و فقط برای اینکه از طرف فدراسیون به رسمیت شناخته یکی از اون فرم هایی که با ماشین تحریر تایپ شده بود و کپی شده بود و ساختار یکسان داشت را امضا میکرد.

چه زمانی این همه دروغ و فریب کاری به فوتبال وارد شد ؟ بازیکن استقلال و پرسپولیس و فلان تیم با پول قراردادش یک رنو میخرید اونقدر اتفاق مهمی بود که عکسش توی تموم مجلات و روزنامه ها چاپ میشد نه الان که بازیکنان پورشه و بنز و بی ام وه میخرند اونقدر انکار میکنند که مجبور بشن با آژانس تلفنی سر تمرین تیم حاضر بشن !

کی به خودش اجازه میداد با اون ادبیات زننده پاسخ مجتبی جباری توی وب سایت رسمی استقلال منتشر بشه ؟ کی به خودش اجازه میداد با هر عدم توافقی با آبرو و حیثیت یک بازیکن بازی کنند که چنین گفت و چنان گفت ؟

این همون فوتبالی هست که روزی رقبای تیم ملی عابدزاده و نکیسا، عابدزاده و فنایی، برومند و طباطبایی، طالب لو و رحمتی در یک تیم بازی میکردند، کی به خودش اجازه میداد که امثال شیرینی سرپرست پرسپولیس که معلوم نیست از کجا آمده است از فلان دروازه بان پول بگیرند و فلان دروازه بان را چلاغ کنند تا نتونه رقابت کنه ؟

فوتبال را به جایی رساندند که فوتبالی ها هم با رقابت با آقایان همرنگ اونها شدند و با همون ادبیات و کردار رفتار میکنند تا مبادا از قافله عقب نمانند که چرا فلان بازیکن جذب نشد و چرا فلان فرد فلان حرف را زد و مدیران تیم متبوع جواب ندادند!

این فوتبالی هست که امثال زادمهرها باید خونه نشین باشند تا افراد بددهنی همچون شیرینی سکان سرپرستی پرسپولیس را بدست بگیرند و با اون ادبیات زننده با امثال دهنوی علیه دیگر باشگاه ها صحبت کنند، این فوتبالی هست که امثال علی جباری ها باید خونه نشین باشند تا واعظ آشتیانی ها عرصه ای برای جولان دادن در فوتبال و هیت مدیره استقلال داشته باشند.

این فوتبالی هست که امثال دادکان ها و صفایی فراهانی ها خانه نشین باشند تا سردار رویانیان ها سکان مدیرعاملی پرسپولیس را با دغل بازی و پول های بادآورده به عهده بگیرند.

ما همون فوتبالی که بعد از چندین بازی بازیکنان استقلال و پرسپولیس پیراهن های جدیدشون را به تن می کردند میخواهیم، ما اون فوتبالی که بازیکنان استقلال و پرسپولیس بعد از ۱۰ بازی رنگ شماره پیراهن ها از بین رفته بود را میخواهیم.

فوتبال را رسما تبدیل به یک میدان جنگ کردند و هر سال هم بدتر میشه.
لطفا این فوتبال را رها کنید و همین دلخوشی را هم از ما نگیرید، لطفا !

آینده را تصور کن

به نظر من توی زندگی اگر از هر آدمی یا دوستی فقط یک جمله کوتاه یاد بگیری و اون را توی زندگی ات به کار بگیری کافی هست.

حدود سال ۸۰ پیش یک دوستی داشتم - کاری به کیفیت اون دوستی و موندگاری اش ندارم چون سالهاست اون دوستی تموم شده و هیچ خبری از همدیگه نداریم - که این دوستی همزمان با شبکه های بازاریابی مثل گولدکوئست بود، خیلی سعی کرد منو مجاب کنه که عضو اون شبکه و زیرمجموعه اش بشم و البته من هیچ وقت عضو نشدم، هیچ وقت نتونست بر اون اصفهانی وجودم غلبه کنه !

یک روز که داشت حرف میزد یک چیز جالبی تعریف کرد، در مورد شبکه اشون حرف میزد و اینکه بعد از چند وقت به چه میزان پولی میرسی و میخوای با اون پول چیکار کنی و میگفت همیشه حتی در مورد جزئیات آرزوهات و رویاهات تصور کن در آینده میخوای چی و چجوری داشته باشی و این را تعریف میکرد که:
یک روزی یکی توی دبی آرزو داشته بنز داشته باشه، بعد از چند سال به آرزوش میرسه و یک بنز میخره، از قضا بنز را از یک هندی خریده بوده - نمیدونم چقدر با هندی ها رفت و آمد داشتید ولی اکثر هندی ها یک بوهای خاصی میدن، اون بو را نمیتونم تشریح کنم ولی خب برای ما بوی مطبوعی نیست - و توی اون بنز بوی همون هندی را میداده و با اینکه بنز خریده بوده این بو آزارش میداده !
خلاصه این بود که میگفت حتی اگر چنین آرزویی برای آینده داری با جزئیات تصورش کن چون همون طور به بعضی چیزا میرسی که تصورش کرده بودی.

دیروز یک دوستی میپرسید تو چجوری به بعضی چیزا میرسی و راضی هستی گفتم "من همیشه آینده را تصور میکنم".


از حدود ۱۵ سالگی یک دفتر داشتم که توش از آینده مینوشتم که قرار هست چی بشه حتی یک مدتی اینقدر این تصورم قوی بود که روزانه مینوشتم در آینده قرار هست چی بشه ولی سریعا این روال را قطع کردم، البته چند سال بعد نمیدونم چی شد که اون دفتر را نابودش کردم، فکر میکنم یکی از دلایل اینکه آینده را با جزئیات مینوشتم سریال مورد علاقه ام "در برابر آینده" یا همون "نسخه اولیه" بود.

سالها پیش وقتی اولین کارم به صورت مستقل - یعنی جدا از بابام - شروع کردم زیاد راضی نبودم یعنی واقعا به الکترونیک و کار توی شرکت بابا علاقه داشتم ولی خب یک روز قرار شد مستقل از بابا کار کنم که فکر میکنم این بزرگترین لطف بابام به من بود که باعث شد از ۱۷ سالگی مستقل کار کنم و روی پای خودم بایستم.

همون زمان آینده را تصور کردم که اگر قرار شد کار بعدی داشته باشم و راضی باشم فضای کاریم چجوری هست و دو سال بعد بهش رسیدم، عالی نبود ولی خب با تصوراتم تقریبا یکسان بود، یک گام جلوتر برای تصورات جدید تر، بازم بهش رسیدم، یعنی همیشه به بالاترش فکر میکردم و بهترش را تصور میکردم و هنوزم همین طور هستم و اتفاقات این ۷-۸ سال اخیر را از قبل تصور کرده بودم.
حتی وقتی زندان بودم میدونستم روال قبلی زندگیم ادامه پیدا نخواهد کرد و خیلی چیزا را از دست خواهم داد، همون توی اون مدت تصور کردم که آینده من چجوری میتونه باشه و چه کارهایی میشه انجام داد و تا چند سال بعد قرار هست به کجا برسم و کجا باشم و چه چیزایی بدست بیارم.
البته همه این تصورات یک جورایی برنامه ریزی برای آینده هم هست ولی خب نیاز به چیزی فراتر از برنامه ریزی نیاز هست یعنی باید یک تصور قوی هم کنار اون برنامه ریزی باشه.

اعتراف میکنم به تنها رویایی که برای آینده ایی که امروز هست تصور کرده بودم و بهش نرسیدم فوتبالیست شدن بود، یعنی از یک زمانی به بعد دیگه نتونستم فوتبال بازی کنم، به نظرم اگر قرار بود به همه رویاهامون دست پیدا کنیم دیگه اونها رویا نبودند.

الان دارم توی یکی از بزرگترین و بهترین شرکت های نرم افزاری ایران کار میکنم و چیزی هست که ۲-۳ سال پیش تصورش را داشتم که اگر قرار هست اینجا کار کنم توی چه فضایی کار کنم و مدتی هست دارم برای آینده بهتر تصور میکنم و خوشحالم دارم بهشون میرسم، حس میکنم وقتی این تصور را داشته باشی و تصورت قوی باشه بهشون میرسی و با اینکه ممکنه خیلی بالا و پایی داشته باشی ولی هیچ وقت ناامید نمیشی.

آینده و رویاهاتون را تصور کنید ولی هیچ وقت با اونها زندگی نکنید.


پی نوشت: به دنبال عکس برای این مطلب میگشتم که یک عکس جالب پیدا کردم که یک پرچم با متن "Imagine the Future" بود، کمی بیشتر جستجو کردم دیدم دانشگاه تسوکوبا ژاپن شعارش Imagine the Future هست و اون پرچم در کنار پرچم دانشگاه تسوکوبا نصب هست.

از مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۴: از ویرا تا کیروش

تیم ملی فوتبال ایران چهارشنبه دو هفته پیش در یک بازی دوستانه ۳-۱ در مسقط به عمان باخت، نمیشه یک بازی دوستانه را ملاک قرار داد ولی خب قبل از این هم دو بازی توی مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ به لبنان و ازبکستان باختیم و یک بازی دوستانه هم به آلبانی باخته بودیم، این نتایج اخیر تیم ملی ایران را کنار نتایج مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ بزاریم میبینیم که به جز برد اتفاقی ازبکستان و بازی با کره جنوبی که روی خوش شانسی و درخشش رحمتی بردیم نتیجه خاصی کسب نکردیم. دور مقدماتی هم که برد خفیف ۴-۰ و ۱-۰ مقابل مالدیو و تنها نتیجه خوب برد ۶-۰ بحرین در آزادی بود و تساوی با قطر در دوحه و تهران و تساوی با بحرین در منامه نشون میده که اصلا نتایج خوبی کسب نکردیم.

به نظر میاد کیروش هنوز واقعا ترکیب ایران را نشناخته، البته خب کسی که تقریبا نیمی از زمان کاری اش را به جای اینکه لیگ را به دقت تماشا کنه، به بهونه سر زدن به بازیکنان ایرانی شاغل در اروپا و کشف بازیکنان از لیگ دسته چندم کشورهای درجه دو و سه اروپایی مشغول هست و گاه و بیگاه لیگ را تعطیل میکنه خب مسلما ترکیب اصلی اش را هم هنوز بعد از چند سال نشناخته است.

اتفاقی که در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه رخ داد عدم نتیجه گیری محمد مایلی کهن بود که بعد از تساوی با کویت در آزادی و بازی با قطر که ایران ۲-۰ به قطر در دوحه باخت و شانس صعود مستقیم را از دست داد سریعا محمد مایلی کهن برکنار شد و ویرا سرمربی تیم ملی ایران در بازی با ژاپن و احتمالی استرالیا شد.
اون زمانی بزرگترین اتفاقی که افتاد این بود که ویرا ( گرچه معتقدم ویرا اون تفکر پشت تیم ملی ایران نبود و فرد دیگه ای به ویرا خط میداد ) بازیکنان باتجربه و بازیکنانی که اون مقطع در اوج بودند را به ترکیب تیم ملی اضافه کرد، حضور بازیکنانی مثل زرینچه، پاشازاده، نامجومطلق به ترکیب تیم ملی اضافه شدند و اضافه کردن بازیکنان در اوج و با تجربه  موفقیت آمیز هم بود و تجربه اون بازیکنان باعث شد ایران به جام جهانی صعود کنه.
ولی دروازه بانان فعلی تیم ملی و مهاجمین تیم ملی اصلا آمار مناسبی ندارند، تنها بازیکنانی که بیش از ۱۰ گل زدند جواد نکونام و از مهاجمین هم غلامرضا رضایی ( ۱۱ گل ) هستند، بازیکنان فعلی تیم ملی ایران هم به نظر نمیاد تجربه بالایی برای این رقابت های حساس با قطر در دوحه و کره جنوبی در سئول داشته باشند.


کاش کیروش به جای لجبازی با بازیکنان تیم ملی ایران کمی فکر میکرد که چه بازیکنان با چه تجربه هایی را تیم ملی بهشون نیاز داره و باهاشون صحبت میکرد تا اونها به تیم ملی کمک کنند، چنین اقدامی باعث موفقیت خود کیروش هم میشد ولی خب متاسفانه تفکر غلط کیروش که اصلا با فوتبال ایران و آسیا همخوانی نداره باعث شده تا وضعیت تیم ملی فوتبال ایران به این گونه باشه که قطری هایی که هیچ جایی در فوتبال جهان ندارند در دوحه برای یک اتوبوس ما را مضحکه دست خودشون بکنند و جنگ روانی راه بندازند !

ایران چند بازی حساس پیش رو داره و کیروش به جای اینکه از بازیکنان با تجربه ای مثل رحمتی و کریمی و عقیلی و حتی مجیدی واقعا الان میتونند به ایران کمک کنند، ولی کیروش داره لجبازی میکنه و آخرین اقدامش هم این بود که یک اقرارنامه اجباری داده تا بازیکنان امضا کنند و اگر ایشون لطف اشون شامل حال رحمتی و عقیلی شد به تیم ملی برگردند.
من کار رحمتی و عقیلی را تائید نمیکنم ولی به نظر من الان وقتی رحمتی شفاها عذرخواهی کرده وقت امضا کردن اقرارنامه نیست و بعد هم متن را توی سایت های خبری منتشر کنند.

متاسفانه الان در مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل در رده سوم بعد از ازبکستان ۱۱ امتیازی و کره جنوبی ۱۰ امتیازی و با ۷ امتیاز با قطر هم امتیاز هستیم، در ادامه هم با قطر در دوحه، با لبنان در تهران و با کره جنوبی در سئول بازی داریم، یعنی برای صعود مطمئن باید ۹ امتیاز کسب کنیم، شاید برد لبنان محتمل باشه ولی بازی با قطر در دوحه و کره در سئول واقعا دشوار هست.

کیروش اگر صعود کنیم با نکنیم پولش را میگیره یعنی حرفه ای تر از اون هست که توی این زمینه به فدراسیون فوتبال ایران باج بده ولی اگر صعود نکنیم فقط ۴ سال سرخوردگی این عدم صعود به جام جهانی برای فوتبال ایران باقی می مونه و ما می مونیم با کفاشیان عین دلقک ها بیاد یک خنده احمقانه تحویل ملت بده و بعدش هم انگار نه انگارش باشه و فکر کنه داره کار زیرساختی میکنه !

از صمیم قلب دوست دارم تیم ملی فوتبال ایران این چند بازی پیش رو را با برد پشت سر بگذارند و ایران به جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل صعود کنه تا فوتبال ایران بیش از این آسیب نبینه، آغاز دو هفته انتظار ...

یک قدم من، یک قدم تو

وقتی بچه بودیم یک بازی انجام میدادیم، بازی اینجوری بود که دو نفر در فاصله دور از هم میایستادن و با یک قدم بهم نزدیک میشدن، هر کسی نوبتش میشد باید یک قدم برمیداشت، از قدم مورچه ای تا قدم فیلی، هر کسی آخر میتونست پاشو بزاره روی پای اون یکی برنده بود.

جدا از اینکه قرار بود یک نفر برنده باشه این بازی یک درس داشت، اینکه برای رسیدن و برنده شدن هر کسی باید یک قدم برمیداشت، اگر کسی قدم برنمیداشت یعنی نمیخواست بازی کنه، بازی نمیکردیم ولی وقتی اولین قدم را برمیداشتیم یعنی میخواستیم بازی کنیم و بازی میکردیم.

درس بزرگ این بازی این بود که برای رسیدن باید یک قدم برداشت، اگر کسی یک قدم برداشت منم هم باید یک قدم بردارم، همین یک قدم من و یک قدم تو بود که بهم میرسیدیم.

کاش درس های بازی های کودکی امون را خوب یاد میگرفتیم که وقتی بزرگ شدیم بدونیم توی زندگیمون باید چیکار کنیم، این روزا کسانی شکست میخورند که اون بازی های کودکانه را یا بازی نکردند یا جدی نگرفتند یا درس هاش را یاد نگرفتند.


پی نوشت: یکی از دوستان گفت اسم بازی "گردو شکستم" بود، اون قدم فیلی و مورچه یک بازی دیگه بود که یکی میایستاد و به دیگران میگفت چه قدمی بردارند البته فکر کنم توی گردوم شکستم هم هر کسی میتونست قدم کوچیک یا بزرگ برداره تا زودتر به دیوار روبرو برسند و بهش دست بزنند.

گندمک جرقه یا آدامس جرقه

عصر یکی از روزهای تابستان ۱۳۷۰ یا ۱۳۷۱ که مامان خونه نبود من و پرنیا و شهراد توی خونه بودیم، اون روز عصر پرنیا بهم ۵۰ تومن داد ( درست یادم نیست ولی فکر میکنم همین حدود بود ) و گفت برو جرقه بخر.


منم رفتم سوپر مارکت سر کوچه توی خیابون میر ( شیرینی آبی فعلی ) به آقا رضا گفتم جرقه دارین ؟ گفت نه !
منم با کلی این دست و اون دست کردن رفتم مغازه بغلی که اسمش اگر اشتباه نکنم پاپا بستنی بود و همیشه شیرینی زبون و هله هوله جات داشت و بستنی های قیفی با دستگاه داشت.
همیشه دوست داشتم بستنی هاش را بخورم ولی خب همیشه فکر میکردم بهداشتی نیست و با اینکه مدرسه ام هم همون نزدیکی بود و دوست داشتم ازش بستنی بخرم هیچ وقت نخریدم و همیشه از اون بستنی قیفی های پاک میخریدم، به این خاطر این دست و اون دست میکردم که من از همون بچگی هیچ وقت دوست نداشتم وقتی از یک سوپر خرید میکنم از جای دیگه ای خرید کنم و اگر مثلا چیزی اون سوپر نداشت و باید از جای دیگه میخریدم میرفتم خریدم را میزاشتم خونه و برمیگشتم از سوپر دیگه ای خرید میکردم و هنوز هم همین اخلاق را دارم.

رفتم ازش پرسیدم جرقه دارید ؟ گفت بله و یک بسته آدامس جرقه بهم داد.
یک آدامس هایی بود که تا میخوردی روی زبونت شروع به جرقه زدن میکرد، نمیدونم هنوز هست یا نه.
برگشتم خونه همین که در را باز کردم یهو پرنیا گفت چرا از اینا خریدی ؟ من منظورم گندمک جرقه بود که عصرانه با شیر بخوریم ! انگار دنیا روی سرم آوار شد، تا اونجایی که یادم میاد چون از اون پاپا خرید نمیکردم روم نشد برم عوض کنم !

با اینکه پرنیا گفت طوری نیست و من و پرنیا و شهراد با هم سه تایی اون یک بسته آدامس را خوردیم ولی لحظه لحظه اون روز را یادم هست و هنوز بعد از ۲۲ سال خودم را به خاطر اون روز عصر نمیبخشم.

رافائل بنیتز که همیشه موقت بود

اگر قرار باشه یکی از زیباترین و بیادموندنی ترین مسابقات فوتبال تاریخ را نام ببرم من بدون شک از فینال لیگ قهرمانان اروپا بین لیورپول و آث میلان یاد میکنم، نیمه اول آث میلان ۳-۰ از لیورپول جلو افتاد ولی لیورپول در عین ناباوری در عرض ۶ دقیقه سه گل زد و بازی را مساوی کرد و بعد در ضربات پنالتی قهرمان شد و دلیل این قهرمانی را مدیون تفکر مردی به اسم رافائل بنیتز بود. رافائل بنیتز هفته پیش با چلسی قهرمان لیگ اروپا شد.


ولی رافائل بنیتز با اینکه ۴۷ بازی سرمربی چلسی بود ولی همیشه یک کلمه بین سرمربی و چلسی فاصله بود و اون هم کلمه موقت بود و همیشه واژه سرمربی موقت چلسی به همراهش بود حتی وقتی قهرمان اروپا شد و همیشه هم اعتراض هواداران چلسی به خاطر اینکه زمانی سرمربی لیورپول بود همراهش بود و جالب اینجاست که بنیتز بهترین آمار نتیجه دوران مربیگری اش را با چلسی کسب کرد.

اگر بخواهیم احساسی به این موضوع نگاه کنیم اینه که خیلی سخته که همیشه در حال تلاش باشی و سعی کنی بهترین باشی ولی بدونی آخرش نیستی و هر کاری هم بکنی یک چیزایی مال تو نیست، اتفاقی که این روزا خیلی زیاد توی دوستی ها و رابطه ها و همکاری ها رخ میده.

و اگر بخواهیم حرفه ای به این موضوع نگاه کنیم اینه که علیرغم این که میدونی موقت هستی و آخرش نیستی و یک چیزایی مال تو نیست و همیشه یک عنوان موقت دنبال اسمت سنگینی میکنه از همین فرصت اندک استفاده کنی و بهترین باشی.