مسافرت بودم با امين ، جاتون خالي ، خيلي خوب بود
امين هم كه ديگه حتما مي دونين كيه :d
اما خوب بد شانسي هم آوردم زياد
برگشتن اومدم اصفهان ، از اينكه كيش اير پروازش لغو شد و با 6 ساعت تاخير يك پرواز پكيده و داغون را از هواپيمائي آريا ( قشم اير ) اجاره كردند ، اونقدر داغون بود كه من گفتم وسط آسمون الان باز ميشه و ما ولو ميشيم ( يعني خاك بر سر با اين هواپيماها ) سيستم تهويه خراب بوده ، درست كار نمي كرده شايدم چون مال اين جا نبويدم يعني مال اين پرواز همه امكانات را به كار نگرفتند ( از اين مسخره بازي ها ) رسيديم اصفهان ، يك دفعه برق هواپيما قطع شده ، خلاصه پياده شديم به سلامت !
بعد از چنديدن ساعت مي بينيم ساك نيومده ، برو اين طرف و اون طرف ، پس آقا بقيه ساك ها ، بفيه نداره همينه ديگه .
خلاصه فهميديم جا مونده ، برو اين طرف و اون طرف تا 1 ساعت معطلي توي دفتر قشم اير گفته خبر ميده ، مملكت همينه ديگه هنوز خبري نشده ، زنگ ميزني يك كمي دري وري ميگه در ميگه زنگ ميزنيم ، رفته كه بره پيگيري كنه ، فكر كنم مسئول ايستگاه را فرستادند كه بره قاطي ساك ها بگرده اما گم شده ، خلاصه الان فعلا به قشم اير هم بدهكار شديم فعلا ، بايد يك چك از بابام بگيرم برم بدم ، بقيشم هواپيما بشورم حتما !
واقعا كه ديگه شورشو در آورده ، لامسبم جواب نمي دند 4 تا ليچار بارشون كنيم خنك بشيم ، مرتيكه شومپنيت :d ....
كف پام هم تيكه پاره شده ، خيلي درد مي كنه :(
نخند به قول امين واسه خدا كاري نداره
اين چند روزه
پي نوشت بي ربط :قدرت ديد خانومها: يک تار مو را روي کت شوهرشون ميبينن اما يه تير چراغ برق را هنگام رانندگی نميبينند
آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است......آموخته ام که پول شخصيت نمي خرد آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند آموخته ام که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر