پسري در آستانه قصاص
علت ؟
متهم: يكي از دوستام يك شب باهام تماس گرفت و گفت ماشينتو مي خوام هر از گاهي بهش مي دادم ، ماشين را با قسط و قرض و ... خريدم ، مسافر كشي ميكردم تا پول ماشين و نون شب در بياد ، دوستم هم ميومد هر از گاهي مي گرفت تا اونم شبا و موقع هايي كه من روي ماشين نبودم با ماشين كار كنه ، ماشين را بهش مي دادم .
قاضي: شما متهم به چنديدن فقره سرقت هستيد ، دلايل شما هم قانع كننده نبوده تا دادگاه و پليس را مبني بر عدم حضور شما ثابت كنه بنابراين شما محكوم هستيد ، دفاع يا صحبتي ؟
متهم: ساده بودم ، اعتماد كردم ، فكر كردم همه مثل خودم هستند
فكر كردم همه مثل خودم هستند
فكر كردم همه مثل خودم هستند
فكر كردم همه مثل خودم هستند
من فكر ميكردم .....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
چه حماقتی!
و چه قوانینی!
ارسال یک نظر