اگه خدا بين اين مردم بود و يقه خيلي ها را همين جا و همين الان جلو خيلي ها مي چسبيد اونوقت چند نفر مي موندن ؟
حيف كه نمي خوام اينجا چيزي بگم و نمي تونم چيزي بنويسم وگرنه بايد اين شعر خيام واسه اون
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی ونه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
فقط دوست دارم روز آخر اگه بتوني و بذارند ! و بموني ازت بپرسم چرا ؟ چرا اينكارا را كردي ؟
چرا ؟ هزاران هزار چرا ...
نمي دونم متاسف باشم يا نه ، ولي اونقدر ديدم كه ديگه تاسف من كاري پيش نميبره
به تاسف من و امسال من كك تو و دور بري هات نمي گزه
فقط اميدوارم از گلوت پائين بره !
اگه خدا بود ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
خسته نباشی پرهام جان٬ دیشب خیلی کار کردی و وبلاگهای دوست مشترکمون را خوب درست کردی
راستی میشه یک پست بنویسی که چه جوری میشه آرشیو را مخفی کرد؟
ارسال یک نظر