يك روزي يك معلم اول دبستان بوده اين معلم نمي تونسته درست الف را تلفظ كنه و به الف ميگفته انف !
سر كلاس تا درس ميداده به جاي الف ميگفته انف!
بچه ها هم به دنبالش با صداي بلند ميگفتند انف ...
اينكار چندين بار تكرار ميشه
تا اينكه معلم ميگه: من كه ميگم انف شما ديگه نگنين انف ، بگين انف
پي نوشت: اين ضرب المثل را بارها و بارها بابام واسم ميگه !
من كه ميگم انف تو ديگه نگو انف ، بگو ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
خوشم اومد از نوشته هات.....
چرا اینقدر خلوته اینجا....
سلام
با آقا محمد شدید موافقم
باحال می نویسن
منم یه چند وقتی هست که میام ولی نظر نمی دم:D
ولی اینار یه اتفاق جالب افتاده
چون داداش من هم این خاطره رو تعریف می کنه :-O
ولی داداش من سن بابای شما رو نداره؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
همیشه شاد باشی
ارسال یک نظر