شهراد برگشت بندرعباس برای ادامه خدمت , جاش خیلی خالی و میشه گفت عید خانوادگی ما هم تموم شد ؛ رفت تا چندین ماه دیگه و یا شاید 1 سال دیگه که به قول بچه های سرباز آمارمون کامل بشه !
دیگه از 2 روز دیگه هر کسی میره یک سمتی ...
خیلی دلم واسه سربازی لک زده , واقعا آرومترین شبهای عمرم را توی سربازی گذروندم , اگه میگذاشتند خیلی می خواستم برگردم , اونقدر بهش فکر میکنم که خیلی شب ها خواب می بینم برگشتم پادگان , از فردای روزی که برگشتم تقریبا 4 سال پیش تا حالا آرزوی یکی از اون خواب ها به دلم مونده , اونقدر فکر و درگیری کاری که فقط فرار راه چاره اش هست !
اما دیگه باید تحمل کرد , قدر سربازی را بدونین سربازها و سربازی نرفته ها که بعد که تموم شد می فهمین چی بوده و رفته !
تنها زمانی که فکری جز کار روتین روزانه نیست و میشه فکر کرد ...
3-4 سال که شبی را آروم نخوابیدم , این چند مدت هم که همش دم دم های صبح خوابم می بره روی زمین و مبل و پای تلویزیون !
کاش تموم بشه ...
شهراد رفت بند عباس و آرامش سربازی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر