الان چیزهایی فهمیدم که اگر بخوام در موردش حرف بزنم خیلی ها رفتنی میشن !
نمیدونم ولی فکر کنم اشتباه باشه دارم همینجوری خراب میشم تا خیلی ها کار و موقعیت اشون را از دست ندن , صبر هم حدی داره و دیگه داره صبرم لبریز میشه , دارم میسوزم تا دیگران نسوزند , دارم همه چیز را میریزم توی خودم تا برای دیگران مشکلی پیش نیاد .
من اگر حرف بزنم خیلی گرون تموم میشه ها اینقدر فشار نیارید !
از یک دوست ناراحتم و نمیتونم بهش بگم .
این شعر هم با کمی تغییر میگم:
چون پرده برافتد , تو نمانی ولیکن من میمانم !
فعلا در سفرم و سرماخوردگی شدید هم دارم و اونقدر الان ذهنم مشغوله که همش دارم با خودم کلنجار میرم تا فکرمو از این موضوع خالی کنم !
در مقابل خیلی از سختی ها و حرف ها فقط و فقط یک لبخند میزنم و هیچ چیزی نمیگم :)
دیگه داره به اینجام میرسه ها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
چرا نمی ریزی بیرون و خودتو راحت نمی کنی؟
داری به خودت بد می کنی
ارسال یک نظر