همراه اول بزرگترین اپراتور موبایل خاورمیانه نیست !

شاید شما هم این روزها شعار همراه اول "همراه اول بزرگترین اپراتور تلفن همراه خاورمیانه" را بارها و بارها شنیده باشید .

اما براستی آیا همراه اول بزرگترین اپراتور موبایل خاورمیانه است ؟

خاورمیانه کجاست ؟
در تعاریف منطقه ی خاورمیانه به محدوده ای گفته می شود که شامل کشورهای ایران ، امارات ، عربستان ، قطر ، بحرین ، عراق ، اردن ، عمان ، یمن ، کویت ، فلسطین ، سوریه ، لبنان ، مصر ، اسرائیل و ترکیه گفته می شود

اپراتورهای موبایل که در کشورهای خاورمیانه فعال هستند عبارتند از : همراه اول ( ایران ) ، اتصالات ( امارات ) ، گروه ام تی ان ( آفریقای جنوبی ) ، ترکسل ( ترکیه )  و موبینیل ( مصر ) از بزرگترین اپراتورهای فعال در خاورمیانه هستند

تا انتهای سال 2009 تعداد مشترکین شرکت همراه اول بیش از 37 میلیون مشترک ( طبق اعلام سایت همراه اول ) دارد ، اتصالات با 100 میلیون مشترک ، گروه ام تی ان با 150 میلیون مشترک که حدود 50% آن در خاورمیانه است و شرکت ایرانسل نیز در ایران حدود 25 میلیون مشترک دارد ، شرکت ترکسل با 60 میلیون مشترک از اپراتورهای فعال در خاورمیانه بوده اند .
البته موبینیل مصر حدود 115 میلیون مشترک داره ولی چون بسیاری اش در کشورهای آفریقایی هست توی این آمار نیاوردم .

با توجه به آمار بالا شرکت اتصالات در رتبه ی اول ، ام تی ان در رتبه ی دوم ، ترکسل در رتبه ی سوم و همراه اول در رتبه ی چهارم اپراتورهای موبایل خاورمیانه قرار دارند .
اگر ترکیه را جزء کشورهای خاورمیانه حساب نکنیم و ام تی ان را هم بدلیل نبود مرکزیت در خاورمیانه حساب نکنیم باز هم همراه اول بزرگترین اپراتور خاورمیانه نیست !

یک سوالی برام پیش اومده بزرگترین اپراتور یعنی چی ؟ اصلا بزرگ یعنی چی ؟

پی نوشت : کلیه ی آمار بالا با استناد به بسیاری از سایت ها و آمارها بوده ولی آمار همراه اول صرفا آمار مربوط به صفحه ی درباره ی همراه اول سایت همراه اول می باشد .

معدنچیان شیلیایی ؛ نتیجه صبر و امید جز آزادی و رهایی نیست

69 روز قبل 33 معدنچی شیلیایی در معدن طلا و نقره سن خوزه شیلی بدلیل بسته شدن مسیر معدن در عمق 700 متری زمین محبوس شدن و امروز یعنی 13 اکتبر 2010 توسط کپسول نجات ققنوس نجات پیدا کردند .

نمیدونم واقعا چجوری در مورد معدنچیان شیلیایی بنویسم ؛ الان که دارم اینا را می نویسم حس فوق العاده ای دارم ، حس خیلی خیلی خوب ؛ زمان نوشتن این پست حدود 25 معدنچی نجات پیدا کردن و عملیات نجات هنوز ادامه داره و الان که دارم منتشر میکنم خیلی زودتر از زمان پیش بینی شده هم 33 معدنچی نجات پیدا کردن .

با نجات هر کدوم از معدنچیان گریه کردم ، نمیدونم واقعا چرا ، برای تموم دلتنگی ها ، برای تموم دوری ها ، برای تموم تاریکی ها ، برای 69 روزی دوری ، برای 69 روز استقامت و امید به نجات ، واقعا مثل اینکه هموطنانم نجات پیدا کردم خوشحال هستم ، الان هم شیلیایی ها در خیابان های شیلی مشغول شادمانی هستند .

این صبوری و امید به نجات معدنچیان شیلیایی مسلما در تاریخ ثبت خواهد شد .

اگر واقعا این امید به نجات بین معدنچیان نبود شاید تا حالا سرنوشت معدنچیان به گونه ای دیگه رقم خورده بود ، عدم تحمل یکی از افرادی که این شرایط را نمیتونست تحمل کنه میتونست ماجرا را به گونه ای دیگه رقم بزنه ولی مدیریت قوی ، اعتماد به نفس بالا و امید به نجات و رهایی مهمترین خصوصیت و ویژگی معدنچیان بود که باعث شد معدنچیان بعد از 69 روز از اعماق حدود 700 متری زمین نجات پیدا کنند .

بارها می نویسم امید امید امید چون تنها چیزی که معدنچیان را نجات داد امیدواری معدنچیان بود ؛ معدنچیانی که تونستند 69 روز به تموم مشکلات غلبه کنند و هم اکنون بعد از 69 روز خانواده هایشان را در آغوش بگیرن ، لحظه ای که معدنچی نجات یافته ی دوم - ماریو سپولودا -  فرزندش را در آغوش گرفت یکی از فوق العاده ترین لحظات این عملیات بود .


معدنچیان روحیه ی فوق العاده بالایی داشتند ، این روحیه مثال زدنی را هنگام نجات فلورنسیو آوالس میشد دید ، وقتی از عمق 700 متری زمین جایی که جز تاریکی هیچی نیست اومد بالا اینقدر روحی قوی داشت که هیچ نشانی از 69 روز تاریکی نداشت .


حضور رئیس جمهوری شیلی و همسرش هم در تمامی لحظات نجات جالب بود .
برای معدنچیان شیلیایی احترام فوق العاده ای قائلم ، برای امید به نجات ، روحیه ی قوی که شاید نمونه ی اون را دیگه نتونید توی تاریخ پیدا کنید .

پوشش خبری بی بی سی فارسی از عملیات نجات معدنچیان شیلیایی
تصاویر بیشتر از عملیات نجات
حادثه معدن سن خوزه 2010

ارزش کار یعنی هزینه ی زیاد !

نمیدونم به قول معروف این چه صیغه ای هست که ایرانی ها تا چیزی را براش پول زیادی یا چندین برابر ارزش اون کار را ندن قدرش را نمی دونند و ارزشی قائل نیستند !

این تفکر همه جا در جریان هست از خرید کردن تا پرداخت حق و حقوق ، اگر کسی یک پیراهن را که مثلا ارزش واقعی اش 30 هزار تومن هست را 30 هزار تومن خرید ارزشی براش قائل نیست ، کثیف شد ، چروک شد ، سوراخ شد دیگه این پیراهن فاتحه اش خونده شده ولی اگر همین پیراهن را 300 هزار تومن از یک مغازه ی آنچنانی خرید این پیراهن را اتو میکنه ، وقتی از تن اش درمیاره به چوب لباسی آویزون میکنه و ارزشی بیش از 30 هزار تومن براش قائل میشه فارغ از اینکه این همون پیراهن 30 هزار تومنی هست منتها با کلاه گشادی که سرش گذاشته شده 10 برابر بهش فروخته شده و ارزش اش را میدونه !

این بی ارزشی حتی در سیستم کاری ایران هم در جریان هست ، مثلا اگر شما به کسی گفتید من برای شما یک وب سایت به مبلغ 300 هزار تومن طراحی میکنم و واقعا هم اینقدر از از لحاظ زمان کاری و حرفه ای واسش وقت گذاشته باشید طرز برخورد طرف بسیار متفاوت تر از کسی هست مثلا همون وب سایت را با هزینه ی 3 میلیونی طراحی میکنه ، در ایران جوری با شما رفتار میشه که انگار لپ تاپ اتون گذاشتین توی فرغون و داد میزنید طراحی وب ، طراحی وب  !

دوستی تعریف میکرد برای یکی از پروژه های بزرگ شهرداری که هم اکنون داره اجرا میشه چند نفر پیشنهاد داده بودن طرح مذکور با هزینه ی حدود 3 میلیون و به صورت آزمایشی اجرا بشه ، شهردار موافقت نمیکنه ، همون طرح الان توی 2 شهر بزرگ با هزینه ی حدود 500 میلیون تومن و بسیار ناقص داره اجرا میشه !

متاسفانه تفکر ایرانی تا پول زیادی بابت چیزی هزینه نکنه نه برای اون کار و نه برای اون شخص هیچ ارزش و احترامی قائل نیست ، این تفکر در تمامی سازمان دولتی تا حرفه ای ترین شرکت ها و حرفه ای ترین افراد وجود داره و متاسفانه نه میشه انکارش کرد و نه میشه درستش کرد !

باید رویه امون را عوض کنیم ، به قول شاعر که میگه "خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو" ، بله اگر میخواهید برای شما هم ارزش و احترامی قائل باشند باید شما هم مثل دیگران باشید و هر چیزی را چندین برابر حساب کنید تا شاید شما هم دارای ارزش احترام بشین !

گاهی به حرفهای خودم که برای دلداری دیگران هم میزنم شک میکنم !

از "وام خرید منزل" تا "وام رهن اجاره منزل"

چند سال پیش - حدود 5 سال - پیش رفتم بانک مسکن حساب باز کردم ، گفتم یک روزی خواستم خونه بخرم یک وام باشه که بتونم خونه بهتری بخرم ، با حساب کتاب ها و گفتن 100 نوع فرمول - بخونید بامبول - که اینجوری پول میدن و نمیدن حساب را باز کردم !

در راه برگشت به خونه که داشتم پیاده میرفتم زنگ زدم به بابا و ازش پرسیدم بابا فلان سال اجاره چقدر بوده و الان چقدره ؟
بابا مبلغی که گفت را حسابش را کردم دیدم حدود 25 برابر شده و طی این 4-5 سال اخیر که مهرورزی همه جای کشور را فرا گرفته تقریبا 3 برابر شده !

خلاصه حساب کتاب کردم دیدم 10 سال دیگه که اون وام حدود 20 میلیونی را که برای خرید منزل میدن باید 4-5 میلیون هم بزاریم روش و تقدیم صاحبخونه محترم برای اجاره یک ماه کنیم ، اگر هم بخوام خونه بخرم باید برم دورقوزآباد سفلی که هنوز آب و گاز و برق و تلفن نداره و باید با سگ ها همسایه بشیم خونه بخرم !

حالا دیگه خود بانک مسکن هم متوجه شده که این وام ها دردی از کسی دوا نمیکنه و دیگه تبلیغ خاصی برای خانه دار شدن شما نمیکنه و دیگه باید کم کم برن به سمت وام رهن منزل و وام خرید منزل را به وام رهن اجاره منزل تغییر بدن !

واقعا چی داره میگذره که زمین و ملک و خونه اینجوری داره رشد میکنه ؟
چرا بقیه شهرها اینقدر دور افتاده و محروم هستند که مثلا فناوری که باهاش سر و کار داریم فقط توی 2-3 تا شهر باشه !

من خودم اگر روزی بخوام ایران زندگی کنم دوست دارم برم یک شهر کوچیک زندگی کنم که شلوغی شهرهای بزرگ را نداشته باشه ولی میبینم اگر برم شهر کوچیک تر واقعا هیچی برای زندگی مساعد نیست حتی اینترنت پر سرعتی ندارم که بتونم باهاش کار کنم و مثلا دفترم را فلان شهر مستقر کنم و به ناچار مجبورم به سمت شهرهای بزرگتر برم ، این موضوع زندگی بسیا مفصل و انشالله بعدا بهش میپردازم .

در آخر اینکه دلتون را وام خرید منزل و غیره خوش نکنید که باید برین کارتن خواب بشین

خبر رسید که تیغ فیلترینگ دچار شدم

میدونستم وقتی از فوتبال کثیف آغشته به سیاست می نویسم ، وقتی از سیاست غلط دولت در ماه رمضان می نویسم ، وقتی از عباسی نامی مینویسم که چند ساعت رسانه را بهش اختصاص میدن تا خزعبلاتی بگه که به عقل انسان سالم هم نمیرسه ، وقتی از بی سوادی رئیس کل بانک مرکزی میگم ، وقتی از فوتبالی میگم که جولانگاه سیاسیون شده ، به تیغ فیلترینگ دچار میشم ، مهم نیست این روزها هم میگذره یعنی امیدوارم بگذره !

به هر حال دولت در نقد پذیرترین حالت ممکن قرار داره

باز هم می نویسم مثل هزاران هزار وبلاگی که نوشتن و فیلتر شدن و هنوز هم می نویسند ...
من را در گوگل ریدر با خروجی زیر دنبال کنید .
http://feeds.feedburner.com/21aban


رئیس بانک خصوصی ظاهربین و مشتری

امروز برای انجام یک کار بانکی به یکی از بانک های خصوصی که نزدیک خونه هست و توش حساب دارم مراجعه کردم ، یک چک با مبلغ بالا گرفتم و بعد ریختم به حساب شخصی خودم ، متصدی باجه چند بار گفت این پول را چک بین بانکی میخواهین یا حساب باز میکنین و غیره تا اون پول توی همون بانک بمونه ، دفترچه ام درآوردم و گفتم حساب دارم توی همین شعبه و میریزم به حسابم ، یک لبخند رضایتی زد و کار بانکی را انجام داد .

داشتم از بانک میرفتم بیرون یک دفعه صدام کرد که رئیس بانک کاریم داره ، رفتم دفتر رئیس بانک و خیلی سلام احوالپرسی و تشکر بابت داشتن حساب و این بحث ها ، شروع کرد به توضیح دادن اینکه انواع حساب ها چجوری هست و این حساب ارزی چه سودی داره و اون حساب چی هست و چجوری بهتره با حساب کار کنیم  و اینا ...

گفتم یک لحظه اجازه بدین ، من یک سال پیش با همین حساب و همین گردش حساب و همین سقف واریز و ... اومدم توی بانک اتون گفتم این حساب ها چجوری هست و حساب جاری و غیره به چه صورت هست ؟ شما همین جا حتی جلوم بلند نشدین حتی باهام دست هم ندادین و سرتون به کارتون گرم بود و سرتون را هم بلند نکردین و بعد گفتین برم دفترچه حسابم را بیارم ، رفتم دفترچه ام را آوردم گفتین باید جواز کسب و غیره بیارم و خلاصه سرکارم گذاشتین ، چون من با تی شرت و شلوار جین بودم ولی امروز که با پیرهن و شلوار و یک کمی رسمی تر اومدم شما دارین اینجوری برخورد میکنین !

گفتم من دیرم شده باید برم شما هم سعی کنین اینقدر ظاهر بین نباشین من همون کسی هستم که با لباس اسپرت اومدم تحویل نگرفتیم ولی با یک پیرهن و شلوار نظرتون عوض شد !
هر وقت ظاهر بین نبودین اون موقع هم شما و هم بانک اتون و هم مملکت پیشرفت میکنه ولی تا زمانی که این رفتار باشه وضع همینی هست که میبینید .

ماه رمضان ، ساعات کاری و ارتباطات جهانی و باقی قضایا

برای انجام کاری که 2 روز کاری ( منظور 2 روز کاری 8 ساعته ) راهی تهران شدم ، سه شنبه راهی تهران شدم مثلا از قبل هم کارهای مقدماتی را انجام داده بودم که معطل نشم ، روز اول مراجعه کردم مسئول مربوطه در سازمان ایرانی بدلیل فشار بیش از حد روزه داری ساعت کاری آقا که 8 تا 4 بوده شده 9 تا 12 ! ساعت 9 مسئول مربوطه وارد شدن تا میان استارت بشن و خودکار مخصوص خودشون را پیدا کنند ساعت 9:30 شده ، مدارک را دادم یک نگاه کرده و گفته برو صدات میکنم ساعت 11 صدا کرده رفته نامه را گرفتم شماره کردم و دادم که برای سازمان دیگه ای که خارج از ایران هست برای تائید ارسال بشه !
نامه را ارسال کردن ، جواب اولیه  چند ساعت بعد میاد ، مسئول مربوطه ساعت 12 وضو گرفته داره میره نماز بخونه و یک برگه هم پشت در که ساعات کاری به اتمام رسیده است ، دست از پا درازتر برگشتم !

فرداش یعنی چهارشنبه ، حدود ساعت 10 تازه مسئول مربوطه اومدن ، میگم دیر اومدین نگران شدم ! مثل اینکه جواب اومده حاج آقا این کار منو پیگیری کنین من فقط واسه همین کار تهرانم ! چپ چپ نگاه کرده و رفته تو اتاق و میگه نیا ، یکی دیگه رفته پیش اش تا ساعت 11 ، ساعت 11 برگه من مهر کرده رفتم دبیرخونه فرستادن که جواب بیاد ، اون طرف هم چند ساعت طول میکشه ، رفتم میگم حاج آقا 1 ساعت بیشتر بمونین این جواب کار من بیاد مهر کنین تا من برم ، میگه وزیر یا معاون وزیر که ساعت کاری منو تعیین میکنی ؟ یک کاری نکن معطل ات کنم ها ! ساعت 12 شد و رفت !

رسیدیم به تعطیلات آخر هفته پنج شنبه و جمعه و بعد هم تعطیلات اون طرف شنبه و یکشنبه یعنی رفت تا دوشنبه ، 4 روز معطل واسه اینکه حاج آقا فرایض الهی اشون دیر شده بود و 1 ساعت بیشتر حاضر نشدن بمونند کار مردم را راه بندازن !

دوشنبه صبح بعد از تماس تلفنی جواب دادن که اومده بیاین کارتون انجام شده ، رفتم تا اون سر شهر مدارک را بگیرم ، گرفتم دیدم یک یادداشت روش هست که فلان فرم را پر کن و فردا مراجعه کن ، دیگه ساعت کاری هم تموم شده ! رفت تا سه شنبه ، سه شنبه رفتم یک نگاه کرده میگه بهت گفتم معطل ات میکنم ، با هزار زور و اینا کار انجام داده شده ساعت 12 ، ، 1 ساعت پشت در معطلم کرده و بعد میگه بیا تا مهر برات بزنم که کارت تموم بشه ، میگم من 3 ساعت اینجا نشستم الان مهر میزنی ؟ اینو 9 میزدی ، میگه نه اینکارو کردم که بدونی دنیا دست کیه !

نمیدونم واقعا اینا از این روزه داری و ماه رمضون چی میخوان دربیارن به عنوان ثواب تحویل خدا بدن !
بعد سوار تاکسی میشی سی دی امام حسین را گذاشته صداش را بلند کرده و داره مسافران را آزار میده که بگه مسلمونه ! آخه میدونی اصلا فردا واسه چی ( ضربت خوردن حضرت علی ) تعطیل که داره یک نوحه ی دیگه گوش میکنی ؟

مناسبات جهانی را هم نگو که کلا 3 روز در هفته اگر کار کنند می تونیم با سایر کشورهای جهان مناسبات و ارتباط داشته باشیم ، پنج شنبه و جمعه از این طرف تعطیل ، شنبه و یکشنبه از اون طرف تعطیل !

نمیدونم واقعا ، به قول بچه ها گفتی مملکته داریم ؟

برای علی دایی که فقط او را می بینند !

من خودم چند باری نسبت به علی دایی و رسیدنش به تیم ملی و غیره انتقاد کردم ولی با این حال معتقدم نمیشه موفقیت های علی دایی را هم نادیده گرفت ، بدون شک موفق ترین و کاملترین مهاجم تاریخ فوتبال ایران علی دایی بوده و هست و خواهد بود و فکر نمیکنم دیگه تیم ملی مهاجمی به کاملی علی دایی به خودش ببینه ؛ با این تفاسیر علی دایی هر چه قدر هم در این فوتبال بدست بیاره و بگیره واقعا حق اش هست ، حتی قرارداد 600 میلیونی که برخی شدیدا به مبلغ و نوع قرارداد انتقاد کردن !

نمونه ی این انتقادات را مطلب مازیار ناظمی با عنوان فوتبالی که برای شما خوشحالی می آورد ! بود که شدیدا به علی دایی تاخته بود و علی دایی را چشم بسته مورد هجوم قرار داده بود ! نمونه ی این مطالب بسیار مشاهده شده ، حتی شخصی انتقاد کرده بود که چرا کارگری نمیتونه حقوق 300 تومنی اش را بگیره بعد علی دایی 600 میلیون بگیره و 450 میلیون هم خسارت !

فقط یک نکته توی پرانتر بگم که علی دایی به دلیل قرارداد ناشیانه ای که فدراسیون فوتبال باهاش منعقد کرده به هر دادگاهی مراجعه کنه حق را به ایشون میدن چون قرارداد مشکل قانونی زیادی در بند توافق و فسخ داره و همین طور متمم امضا شده و پرداخت ها دچار اشکال از سوی فدراسیون فوتبال هست مگر اینکه اتفاق عجیبی بیوفته و رای بر علیه دایی باشه !

در مورد فوتبال حرفه ای و آماتور نمیخوام بحث کنم ولی به هر حال این فوتبال داره حرفه ای میشه ، باید مبالغش هم حرفه ای باشه ، نمیشه تیم ملی را با سرمربی 12 میلیونی سرپا نگه داشت که ! پول باید حرفه ای برد و بدل بشه ورزشکاران هم به نسبت حرفه ای هستند پول حرفه ای هم میگیرند ، ایران این مبلغ را نده میرن کشورهای عربی بازی میکنند !

به نظر من این انتقادات کورکورانه که نسبت به علی دایی اصلا وارد نیست ، علی دایی کسی بود که تونسته حق اش را توی این مملکت بگیره ، اگر یک دکتر و مهندسی که مازیار خان ناظمی فرموندن نمیتونه حق اش را بگیره و به حداقل دستمزد راضی میشه دلیل نمیشه علی دایی حق اش را نگیره ، اگر همون کارگری ماهی 300 تومن نمیونه حق اش را از دولت بگیره و دولت داره حق اش را میخوره دلیلی نداره علی دایی حق اش را نگیره ، اون کسی که میگفت این پول دایی در شرایطی که جامعه فلان هست حلال نیست یعنی اگه اون کسی که داره ماهی 300 تومن بگیره و من تونستم ماهی 3-4 میلیون بگیرم حقوقم حلال نیست ؟ چرا به جای گرفتن حق اتون چشم دیدن کسانی که حق اشون را دارن میگیرن را ندارین ؟

چرا آقای دکتر فلانی که مالیات چند صد میلیونی براش میاد و حاضر نیست بده و نامه مینویسه که من این پول را نمیدم و تهدید میکنه اگر این پول را دادم ایران را ترک میکنم را نمی بینید ؟ اگر میخواهید انتقاد کنید برین تمومی جوانب را بررسی کنید و همه چیز را ببینید و علی دایی ها و رحمتی ها و قلعه نویی ها را بکوبونید !

این فوتبالیست که داره این چند صد میلیون را الان میگیره عمر حرفه ای اش چند سال هست ؟ چند سال میتونه چنین پولی بگیره ؟ خیلی خیلی دست بالا بگیریم یک فوتبالیست 10 سال میتونه چنین مبلغی بگیره ؟ چند تاشون سرمربی و مربی میشن ؟ الان لیگ 400 بازیکن داره ، این 18 سرمربی لیگ برتر از بین همون 300-400 تا و شایدم چندین هزار بازیکن الان شدن سرمربی و این پول ها را میگیرن !

مازیار خان ناظمی چرا اون فوتبالیست که معتاد شده ، اون فوتبالیست که داره با موتور گازی برادر زن اش مسافر کشی میکنه را نمیبینی ؟ چرا اون بازیکن که مصدوم شده را نیمبینی ؟ چرا منافی ها را نمیبینی ؟ فقط علی دایی را میبینی ؟ اگر همین بازیکن مصدوم شد کدوم بیمه ای میاد بهش پول بده ؟ همین شمایی که الان داری فلان بازیکن را تشویق میکنی اگر مصدوم شد بخدا قسم اگر بری نون خالی بدی دستش ، پس انتقاد نکن چرا اینقدر میگیره !

اگر دکتر و مهندس 12 سال و 20 سال درس خوندن اون فوتبالیست هم زندگی اش زده و 12 سال یا 20 سال تمرین کرده و پله های ترقی را طی کرده دیگه کسی مثل علی دایی ، کسی مثل علی کریمی و مهدوی کیا ها که الکی به فوتبال سطح اول دنیا راه پیدا نکردن !

همون دکتر و مهندسی که مازیار ناظمی فرموندن الان نمونه های زیادی داریم توی ایران که دارن حقوق میلیونی میگیرن ، من برنامه نویس ارشد شرکتی را می شناسم که حقوق اسفند ماهش 3 برابر یک فوتبالیست هست ، من ادمین شبکه ای را می شناسم که حقوق ماهیانه اش 2 برابر یک فوتبالیست ، من مدیر بازرگانی شرکتی را می شناسم که حقوق سالانه اش با یک فوتبالیست یکسان هست ، قرار نیست که همه توی بالاترین سطح حقوق بگیرن و دستمزد داشته باشن !

همین انتقادات و اعتراضات را چند سال پیش فوتبالیست های آمریکایی نسبت به دستمزد بسکتبالیست ها و بازیکنان راگبی و حتی فناوری اطلاعات داشتن که باعث شد قانون دیوید بکهام تصویب بشه !

بهتره قبل از انتقادات نا به جا کمی با دید بازتر و تحقیق بیشتر حرفی بزنیم و مطلبی بنویسیم ، دنبال گرفتن حق خودتون باشید نه اینکه کسی هم که میتونه حق اش را بگیره مورد انتقاد قرار بدیم !
یادتون باشه فوتبال یک صنعت و یک شغل است نه یک ورزش !

تا اطلاع ثانوی؛ مرگ بر فوتبال

آره ، تا اطلاع ثانوی مرگ بر فوتبال ولی مرگ بر فوتبال سیاسی ، اگر وبلاگ من را خونده باشید حتما متوجه علاقه ی من به فوتبال شدید ، فوتبال حتی سلامت جسمانی من را به خطر انداخته ، با فوتبال زندگی کردم ولی دیگه این فوتبال را نمیخوام ، البته فوتبال ایرانی را میگم .

من این فوتبالی که بازیچه ی دست احمدی نژاد و دار و دسته اش شده را نمیخوام ، فوتبالی که بازیچه ی دست احمدی نژاد شده تا کاشانی ها و سعیدلوها را به جایی در سیاست برسونه ، فوتبالی که استقلال و پرسپولیس ( دو تیم به اصطلاح مردمی ) شده ملعبه دست احمدی نژاد که هر کسی که میخواد در آینده در سیاست جایی داشته باشه برای شهرت 1 سالی آزمایشی در استقلال و پرسپولیس حضور داشته باشه ، واقعا میخوام بدونم پروین احمدی نژاد چه سابقه ای داره که برای هیئت مدیره ی پرسپولیس پیشنهاد میشه ؟



من این فوتبالی که یک آخوند بیکار مثل علیپور با قوانین من درآوردی و مسخره ی منشور اخلاقی گند زده بهش را نمیخوام .
من این فوتبالی که نظامی هایی مثل محمدی که هیچ سر رشته در مدیریت ورزشی نداره الان شده رئیس سازمان لیگ را نمیخوام ، کسی که هنوز شعور مدیریتی را نداره که لیگ را جوری برنامه ریزی کنه که 1000 تا تماشاگر برای یک بازی جمع بشن و بعد بره مالزی بسته پیشنهادی توسعه فوتبال بده را نمیخوام .

من این فوتبالی که یک احمق فاسدی مثل شریفی بشه رئیس کمیته ی انضباطی اش و بدون دلیل و منطق با برگزاری دادگاه صحرایی بازیکنان فوتبال را محروم کنه نمی خوام .

من این فوتبال که قطبی ها به خاطر نداشتن رابطه با احمدی نژادی ها و سپاهی ها باید خوار و خفیف بشه را نمیخوام .

فوتبال فعلا جای لمپن هایی مثل مایلی کهن ها است که یک شبه و با رابطه سرمربی تیم ملی میشن !

بزرگ نوشتم مرگ بر فوتبال و زدم بالا میزم که یادم باشه این فوتبال کثیف سیاسی ارزش حرص خوردن نداره و ارزش وقت گذاشتن نداره ، در حد چند ساعت بعد از بازی و تمام ، اصلا واسم مهم نیست دیگه تیم محبوب م چی میشه نتیجه اش و چیکار خواهد کرد ، گور بابای فوتبال ، این فوتبال ارزونی احمدی نژاد !

تب تلخ

حس میکنم همه چیز تموم شده ، دعاها اثر نداشت ، خدا دلامون را ندید ، خداحافظی تلخی داشتیم ، فقط قرار بود همدیگه را ببینیم که بدونیم چنین کسی هم هست و میتونه باشه ولی مال هم دیگه نیستیم ، بعدش که نشد وصلش میکنیم به خوب و بد و تقدیر ، بگم نمیخوام قبول کنم خودم را داغون میکنم ، اگه بگم بهش فکر نمیکنم دروغ گفتم ولی سعی میکنم بهش فکر نکنم .

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست
فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم





تموم لحظه‏ های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست
خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود



چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می ‏بینم می ری و می ‏بینی می رم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم

نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو می دونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می ‏رسیدیم
داره رو دست ما می ‏میره این عشق



تب تلخ - احسان خواجه امیری