چند تا خاطره از مدرسه به مناسبت اول مهر !
دبیرستان دبیر آمادگی دفاعی داشتیم سپاهی بود , این تا میومد کلاه اش را میگذاشت روی موتور , زمستون هم کلاه پشمی اش را , میگفتیم عجب آدم ساده ای این یعنی نمیگه یکی بر میداره ؟ قرار گذاشتیم که برش داریم , یک روز بعد کلی کشیک کشیدن اومدیم برداریم یکی از بچه ها برداشت فرار کنه , دیدیم با نخ بسته به موتور
دبیرستان یک معلم دینی داشتیم بعد این میومد ته کلاس میایستاد , ما هم دستامونو خاکی میکردیم می مالیدیم به پشت کت اش بنده خدا تا از کلاس ما می رفت انگار نشسته بود تو یک سطل خاک ( آخه بچه آزار داشتی ؟ ) :دی
سال اول دبیرستان سر یک موضوع فیزیک با دبیرم بحثم شد وسط کلاس بهش گفتم اصلا تو هیچی حالیت نیست , راست میگن همه بی سوادی , انداختم بیرون گفت من میان ترم بهت 0.25 میدم اگه تونستی پاس کن :))
دبیرستان یک دفعه سر کلاس ادبیان فارسی شروع کردم با سنگ ریزه زدم به معلم ادبیات , بعدش فهمید انداختم بیرون ادبیات فارسی بهم 2 داد
سال اول دبیرستان یک ناظم داشتیم بهش میگفتیم کارآگاه گجت , بعد این میومد تا یک معلمی نمیومد شروع میکرد نصیحت کردن , نزدیکای چهارشنبه سوری بود وسط کلاس وایساده بود یکی ترقه انداخت تو سطل ؛ فحش را کشید به همه
یک معلم علوم داشتیم توی راهنمایی تئاتر طنز بازی میکرد اصفهان , بعد شبکه اصفهان تازه راه افتاده بود یک شب تئاترش را گذاشت ؛ فرداش بچه ها وایسادند دم در مدرسه تا میاد بهش بخندند , از ماشین پیاده شد دوید تا زود بره توی کلاس بچه ها را راه نده خورد زمین لباساش پاره شد !
یادش بخیر راهنمایی یک معلم حرفه فن داشتیم , میومد توی کلاس دستش را میکرد توی دماغش و پاهاشم از توی کفش در میورد بوی گند جوراب کلاس را بر میداشت , بعدش یکی را صدا میزد و می گفت فصل 2 را شرح بده , خودش می خوابید و این شاگرد بیچاره هم تا آخر ساعت حرف میزد
چند خاطره ار دوران مدرسه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
خیلی باحال بود آخری :)
ارسال یک نظر