انتهای بن‌بست یا ابتدای بن‌بست؟

ساعت ۵ بامداد هست، هوا خیلی سرده و من ته بن بست امون منتظر تاکسی هستم تا راهی فرودگاه بشم و به سمت تهران پرواز کنم تا ساعت ۸ شرکت باشم.
توی کل منطقه تنها گذری که بن بست هست بن بست ماست، همه کوچه هست، بن بست ما هم یک بن بست خیلی خاص هست از این لحاظ که فقط یک آپارتمان کذایی که وسط کوچه ساخته شده باعث شده تا بن بست ما و بن بست اون طرفی به وجود بیاد! خونه ما هم یکی از آخرین خونه های بن بست هست.
عکس از Arthur Kantemirov از فلیکر
من در بن بست قدم میزنم به انتهای بن بست میرسم، به این ساختمان ۶-۷ طبقه نگاه میکنم و میگم واقعا کدوم عقل سالمی باعث شده که این مسیر بن بست بشه، به ماشین هایی فکر میکنم که فکر میکنند این مسیر هم مانند همه مسیرهای منطقه کوچه است ولی به انتها که میرسند میبینند بن بست هست و دور میزنند و برمیگردن، بارها میخواستم برم پائین و از اون راننده بپرسم ببخشید آقا یا خانم راننده شما واقعا تابلوی بن بست سر کوچه را نگاه نکردید ؟ خب حتما نگاه نکرده که به انتهای بن بست رسیده !
تاکسی رسید، برگشتم نگاه میکنم میبینم چرا به انتهای بن بست نگاه کنم ؟ به ابتدای بن بست نگاه میکنم که یک پارک سر سبز و برزگی هست، سوار تاکسی شدم دارم از بن بست خارج میشم.

راستی ابتدای بن بست کدوم طرف هست ؟ جایی که خونه ماست یا جایی که وارد بن بست میشیم ؟
انتهای بن بست کدوم طرف هست ؟ جایی که خونه ماست یا جایی که از کوچه خارج میشیم ؟
فکر میکنم این ابتدا و انتها بستگی به دید ما داره، حکایت تاکسی های ابتدای میرداماد و انتهای میرداماد هست، نه معلومه کدوم طرف ابتدا هست و نه معلومه کدوم طرف انتها هست، میتونید به دلخواه خودتون یک طرف را ابتدا در نظر بگیرید و یک طرف را انتها !

نمیدونم بگم اینجایی که هستم ابتدای بن بست هست یا انتهای بن بست ؟ اینکه بخوام از این بن بست خارج بشم بستگی به دید و توان و سرعت من داره، همه بن بست ها راه خروجی دارند.