معلم

کلاس سوم دبستان بودم، خانم معلم منو صدا زد پای تخته که تفریق دو تا عدد سه رقمی را انجام بدم، یک اشتباه ساده کردم و پس گردنی معلم بود نثارم شد و صورتم به تخته سیاه چسبید و جمله «تو خنگ نمی‌تونی یک تفریق را انجام بدی؟»، اون لحظه را هیچ وقت یادم نمی‌ره انگار یک غول بالا سرم وایساده و هیچ کاری از دستم برنمیاد، بعدش که رفتم نشستم تا چند روز روم نمی‌شد که با همکلاسی‌هام حرف بزنم.

کلاس اول
واقعا معلم اول دبستانم یک فرد فوق العاده بود، همیشه اون احساس مهربونی که نسبت به بچه‌ها داشت را یادم هست، تا سالها بعد که توی مسیر می‌دیدمش هم بازم همون معلم مهربون بود.
شاید چون معلم اول دبستان بود اینقدر مهربون بود.

کلاس دوم
بدترین دوران تحصیل من دوم دبستان بود، یک معلم بداخلاق که برای کوچکترین اشتباهی با لبه خط کش چوبی روی بند انگشت می‌زد، از همون زمان از خط کش چوبی متنفر شدم.

کلاس چهارم
معلم چهارم دبستان هم یک معلم فوق العاده بود، به معنای واقعی به همه بچه‌ها کمک می‌کرد، حتی وقتی بچه‌دار شد، یادمه خیلی از بچه‌های کلاس با ناظم مدرسه با اتوبوس رفتیم خونه‌اش، معلمی هم که دو ماه آخر سال اومد هم بد نبود چون سعی می‌کرد با بچه‌ها بدرفتاری نکنه.

کلاس پنجم
به نظرم خیلی معمولی بود و سعی می‌کرد تا وظیفه معلمی را به خوبی انجام بده.
یک خاطره مبهم ازش دارم که یادم نیست جمله‌اش دقیقا چی بود برای همین نقل نمی‌کنم.

مدیر و ناظم دبستان
اکثرا با شیلنگ تنبیه می‌کردند، یادمه یک ناظم داشتیم که یک تیکه لوله فلزی توی شیلنگ کرده بود تا بتونه بهتر بزنه !

با اینکه مدرسه‌ام جای خوبی بود ولی بالاخره رفتار همه معلمان و مدیران و ناظم‌ها توی اون سال‌ها اینجوری بود.

راهنمایی
دوران راهنمایی خیلی معمولی بود با همه همکلاسی‌ها از اول تا سوم با هم بودیم و همیشه کنار هم و با هم بودیم واسه همین هیچ معلم و دبیر تقریبا کاری به کار ما نداشت، یک معلم جغرافیا داشتیم که بچه‌ها را بغل می‌کرد و با مشت بهشون ضربه می‌زد، بقیه در حد دفتر پرت کردن وسط حیاط مدرسه بودند و خاطره بدی جز بداخلاقی بعضی از دبیرها ندارم

دبیرستان
واقعا خیلی خوش می‌گذشت، به جز چند دبیر، دبیر حسابان یک که انگار همه‌اش با زنش دعواش شد بود و اعصاب درست و حسابی نداشت، سر هر چیزی بچه‌ها را زیر چک و لگد خودش می‌گرفت و با شالگردن می‌زد، دبیر حسابان دو یک پیرمرد بی شرف ( متاسفم که برای یک دبیر چنین واژه‌ای بکار می‌برم ) بود، یک معلم بددهن که برای هر چیزی فحش ناموس می‌داد، بعضی از بچه‌ها اون فحش‌ها را اولین بار می‌شنیدن که حتی به شوخی می‌گفتیم ولی بعدش که معنای فحش‌های را متوجه شدیم تبدیل یک چهره منفور شد.
از دبیر تعلیمات دینی هم خاطره خوبی ندارم، به نظرم یک عده بیمار روانی بودند که برای شستشوی مغزی دانش آموزان اومده بودند، اون چرندیاتی که می‌گفتن از صد تا فحش و توهین بدتر بود.
بقیه دبیران بیشتر در این حد بودند که جلوی بعضی از گنده لات‌های سال آخر دبیرستان کم نیارن.

این چند سال اخیر خیلی فیلم از کتک زدن یا توهین معلم مدارس توی اینترنت پخش شده و بعد هم معلم را به سزای اعمالش رسوندند !
فیلم‌ها و توهین‌هایی که می‌بینم را با دوران مدرسه خودمون مقایسه می‌کنم و می‌بینم که واقعا این رفتارها و تنبیه بدنی و توهین‌ها یک صدم رفتار معلم و ناظم و مدیر دوران تحصیل ما هم نیست فقط زمان ما موبایل نبود !

اینجا مهدکودک من نیست

یک ساعتی از تعطیل شدن مهدکودک میگذره و من روی یک صندلی کنار مستخدم مهدکودک نشستم تا بابا باید دنبالم و بریم خونه، با تکرار دیر رسیدن بابا به مهدکودک توی خونه تصمیم میگیرند تا برای من سرویس مهدکودک بگیرند، از اونجایی که بابا همیشه ما را میرسونده با وسواس زیادی یک سرویس مهدکودک پیدا میکنند.
راننده سرویس یکی از همکاران پدربزرگم هست که در دوران بازنشستگی راننده سرویس یک مهدکودک هست، باهاش صحبت میکنند که پرهام مهدکودک دیگه‌ای هست و قرار میشه وقتی آقای مستقیمی بچه های مهدکودک نوید را میرسونه بعدش من را به مهدکودک ارمغان برسونه.

صبح پاییز ۱۳۶۷ راننده سرویس میاد دنبالم تا اولین روزی باشه که من را به مهدکودک میرسونه.
رسیدیم مهدکودک اولی همه پیاده شدند و من پیاده نشدم، آقای مستقیمی گفت اینجا پیاده شو، من یادم هست چند بار گفتم اینجا مهدکودک من نیست من مهدکودک ارمغان میرم، آقای مستقیمی اصرار میکرد اینجا مهدکودک تو هست، وقتی دیدم اصرار من فایده‌ای نداره پیاده شدم و رفتم داخل مهدکودک، با اینکه ۵-۶ سالم بود و ۲۵ سالی هم از اون روز میگذره ولی تموم اون روز را با جزئیات یادم هست.
دقیقا یادم هست که رفتم وسط یک اتاق بزرگی که ورودی مهدکودک هم بود ایستادم و نمیدونستم چیکار کنم، یک خانمی که مدیر مهدکودک بود اومد و بهش گفتم اینجا مهدکودک من نیست ولی راننده گفت من اینجا باید پیاده بشم.
راننده سرویس رفته بود و من هم ناچارا مشغول بازی با بچه های دیگه شدم.

حالا تا اینجا داشته باشید.
در همین زمان که من مشغول بازی کردن در مهدکودک نوید هستم مامانم چون اولین روزی بود که من را با سرویس فرستاده بود زنگ میزنه مهدکودک ارمغان که ببینه من رسیدم یا نه که مدیر مهدکودک میگه نه پرهام امروز نیومد مهدکودک !
مامان به بابا زنگ میزنه که پرهام نرفته مهدکودک و بریم ببینیم کجا رفته، خلاصه زنگ میزنند به پدربزرگم که شماره تلفن آقای مستقیمی چند هست که گویا تلفن نداشته و میرن آدرس خونه راننده سرویس را توی یکی از محله های قدیمی پیدا میکنند.
از آقای مستقیمی میپرسن که پرهام امروز مهدکودک نرسیده و پرهام را کجا رسوندید ؟
آقای مستقیمی هم میگه مهدکودک نوید !
بابا و مامان میگن پرهام یک مهدکودک دیگه بود.

با راننده سرویس میان دم مهدکودک نوید و سراغ من را میگیرند، مدیر مهدکودک میگه امروز دیدیم یک بچه اضافی اومده و میگفت هم مهدکودک من نیست ولی دیگه با بچه ها بازی کرد.
بابا و مامان میان دنبالم و من میرم خونه.
و از اون روز اصرار من که دیگه مهدکودک ارمغان نمیرم و میخوام برم مهدکودک نوید و بابا میره پرونده و مدارک من را از مهدکودک ارمغان میگیره و توی مهدکودک نوید ثبت نام میکنه.
با یک اشتباه راننده سرویس مهدکودک من هم کلا عوض شد.

همیشه دلم واسه مهدکودک ارمغان و مربی - خاله - اون مهدکودک تنگ میشه ولی مهدکودک نوید و خاله آذر را بیشتر دوست داشتم.

وقتی مدارک شناسایی شما گم شد

وقتی مدارک شناسایی شما گم شد و احتمال میدید که کسی اون را پیدا کنه و به صندوق پست بندازه اولین کاری که باید انجام بدید مراجعه به پست هست، به یکی از مناطق پستی و باجه پست یافته مراجعه میکنید و درخواست میکنید اگر مدارک شما پیدا شد به شما اطلاع بدن، یک درخواست پر میکنید و ۱۰ هزار تومن پرداخت میکنید، همین حین که فرم را تکمیل میکنید نماینده یک روزنامه مثل بره به شما نگاه میکنه که بیا این فرم را هم تکمیل کن وقتی تکمیل کردی از شما درخواست ۲۰ هزار تومن جهت درج آگهی میکنه که کسی سوء استفاده نکنه !

بعد از چند ماه یکی از پست به شما زنگ میزنه که مدارک شما در فلان مرکز پستی هست تشریف بیارید بگیرید، شما میری پست ۵۰۰ تومن میدی که توی سامانه پست یافته اسم شما جستجو کنند که آیا مدارک شما در واحد پستی که با شما تماس گرفتند هست یا نه، وقتی جستجو کردن و اسم شما بود، یک فیش پر میکنی و مبلغ ۵ هزار تومن پرداخت میکنی تا مدارک شناسایی که قبلا بابتش ۱۰ هزار تومن پرداخت کردی را دریافت کنی.

اگر پست ما واقعا پست بود و مشتری مداری را بلد بود الان به جای DHL داشت به کل جهان خدمات میداد نه برای یک کارت ملی که با ۲۰ هزار تومن میتونی المثنی بگیری بعد از ۶ ماه ازت ۱۵ هزار تومن بگیره و بهت کارت ملی را تحویل بده !

اگر مدارک شما مفقود شد میتونید با استفاده از سامانه پست یافته اسمتون را جستجو کنید.

برای زاینده رود و مردمان اصفهان و ایران

امروز دوباره آب در زاینده رود جاری شد.
مطابق هر سال آب زاینده رود را چند ماه برای کشت پاییزه باز میکنند تا زمین های کشاورزی اطراف رودخانه کشاورزی کنند و بتونند محصول بکارند.
خوشحال هستم که دوباره شهر زنده شد، با اینکه من خودم سالهاست که اصفهان زندگی نمیکنم ولی همین آخر هفته که به اصفهان سر میزنم جاری بودن یا نبودن زاینده رود واقعا روی شهر تاثیر داره.


توی یک بازه زمانی عدم مدیریت صحیح باعث شد که توی برخی استان هایی که بستر مناسب برای صنعت و کشاورزی وجود نداشت صنعت و کشاورزی راه اندازی شد و جمعیت اون مناطق افزایش پیدا کرد و در نتیجه مصرف آب بیشتر شد و تصمیم گرفتند تا از زاینده رود برداشت کنند که نتیجه ای جز خشکسالی زاینده رود در شهر اصفهان نداشت و تبعات اون بیکار شدن مردم شرق اصفهان که اکثرا از راه کشاورزی زندگی میکردند بود.

متاسفانه عدم مدیریت صحیح مدیران مملکت باعث شده که از زاینده رود آب برداشت کنند تا چند شهر که گسترش پیدا کرده بودند بی آب نباشن، نتیجه این کار خشک شدن زاینده رود بود، زاینده رود خشک شد و اعتراضات در استان اصفهان بیشتر شد، چند صد هزار نفر ساکن شرق استان اصفهان که بیکار شده بودند دیگه گرسنه هم شدند، اعتراضات گسترده ای که چند هفته در شرق اصفهان طول کشید.

برای حل مشکل یک طرح دادند که زاگرس و رود کارون آب برداشت کنند تا آب استان های مجاور را تامین کنند.
نه من و نه هیچکس دیگه مایل نیستیم تا یک رودخونه دیگه خشک بشه تا مثلا زاینده رود جاری باشه، چند صد هزار نفر از راه کشاورزی چند صد سال زندگی کردند و ده سال بیکاری و گرسنگی طاقت فرسا است.

متاسفانه یک طرح بدون برنامه و فکر باعث شده الان برای جاری شدن زاینده رود بین مردم چند استان اصفهان و خوزستان و یزد دشمنی بوجود بیاد که آب زاینده رود را برای استان یزد برداشت کردند و کشاورزان لوله های آب را تخریب کردند، آب کارون را میخوان برداشت کنند بین مردم استان اصفهان و خوزستان دشمنی بوجود میاد که میخوان آب کارون را برداشت کنند.

این دشمنی بین مردم تبعات تصمیم غلط مدیران بی سوادی است که به جای اینکه مشکل را حل کنند با تصمیمات غلط مشکل را اونقدر حاد میکنند که به درگیری بین مردم منجر بشه و مردم به خودشون اجازه بدن به خاطر مشکلاتی که دیگران ایجاد کردند به مردم فلان شهر و استان توهین کنند.

مردم یک شهر یا استان در این اتفاقات تقصیری ندارند اونا هم حق کار و زندگی دارند ولی تصمیمات غلط مدیران کار و زندگی را برای اونا سخت کرده پس سعی کنیم به جای اینکه مقابل هم باشیم و برای هر چیزی به مردم فلان شهر توهین کنیم و نظر کارشناسی صادر کنیم همراه همدیگه باشیم تا شاید یک روزی این مشکلات حل بشه.

در مورد زاینده رود بیشتر بدانید
گزارش تصویری جاری شدن آب در زاینده رود

چاقوکش چاقو نمیکشد

دو نفر از گنده لات های یک محل هستن که هر دو به چاقو کشی شهرت دارند.
چاقو کش اولی را همه ازش حساب میبرن چون به چاقو کشی شهرت داره چاقوش توی جیبش هست ولی به ندرت چاقو میکشه واسه همین همه ازش حساب میبرن تا مبادا دعوایی بشه و این چاقو بکشه چون همه تعریف چاقو کشی هاش را شنیدن ولی کسی ندیده چاقو بکشه.
چاقو کش دومی را کسی مثل اولی ازش حساب نمیبره چون توی هر دعوایی گاه و بیگاه چاقو میکشه و همیشه چاقوش دستش هست، اینقدر چاقو کشیده که دیگه همه میدونند چجوری چاقو میکشه و راه مقابله باهاش را بلد هستند و اکثرا وقتی چاقو کشیده هیچ اتفاقی نیافتاده واسه همین کسی ازش نمیترسه.

وقتی یک ابزاری در اختیار دارید بدونید کی و چه زمانی ازش استفاده میکنید، مخصوصا اگر این ابزار به نوعی به کار و قدرت شما مربوط باشه، تهدید به انجام دادن کاری، تهدید به مثلا استعفا ابزارهایی هستند که باید بدونید چه زمانی از اونها استفاده میکنید، اگر گاه و بیگاه باشه و بارها تکرار بشه دیگه تهدید شما اون تاثیر لازم را نداره و میگن ای بابا دوباره صبح شد و فلانی تهدید کرد بعدش هم میگن بیخیال دیگه تا ظهر یادش رفته !

فوتبال را با والیبال مقایسه نکنید!

بهتر بود عنوان را اینطور مینوشتم: ورزش‌ها را با یکدیگر مقایسه نکنید!
ولی خب از اونجایی که این روزها فوتبال را با والیبال مقایسه میکنند عنوان به فوتبال و والیبال اختصاص دادم. قبل از اینکه مطلب را بخونید بگم به غیر از فوتبال من چندین ورزش نظیر والیبال ( کاله مازندان و پیکان ) و بسکتبال را هم به طور جدی در سطح باشگاهی هم دنبال میکنم و همون طور که اخبار فوتبال ملی و باشگاهی و وضعیت بازیکنان را دنبال میکنم اون ورزش ها را هم دنبال میکنم.

این روزها به صورت همزمان مسابقات جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ و لیگ جهانی والیبال ۲۰۱۴ در حال برگزاری هست و یکی از مسائلی که خیلی بهش پرداخته میشه مقایسه فوتبال با والیبال هست، البته این مقایسه محدود به همین مسابقات نمیشه و حتی اگر کشتی گیر هم مدال طلا بگیره با فوتبال مقایسه میشه !
از نظر حرفه ای هیچ دو ورزشی را بنا به دلایلی نظیر امکانات ورزش حرفه ای، نوع ورزش انفرادی یا گروهی، توجه رسانه ( روزنامه و تلویزیون )، تبلیغات نمیشه مقایسه میکرد.

اولین نکته این هست که وقتی یک ورزش را فقط در حد ۶ یا ۱۲ مسابقه برای چند هفته و چند سال یکبار اگر وقت کنید دنبال میکنید یعنی به صورت تفریحی ورزشی را دنبال میکنید پس سعی کنید مقایسه حرفه ای نکنید.
بعد ببینید آیا حاضر هستید مسابقات اون ورزش مثلا والیبال یا بسکتبال یا کشتی را دنبال کنید یا در بهترین حالت ممکن رفتن به ورزشگاه را انجام بدین و بابت اون هزینه - زمانی یا مالی - کنید ؟
بعد از اینها بستر و سخت افزار انجام یک مسابقه حرفه ای را بررسی کنید که آیا هزینه یک چمن عالی برای فوتبال با یک زمین والیبال با یک تشک کشتی یکسان هست ؟

توجه رسانه از مهمترین فاکتورهای مورد توجه قرار گرفتن یک ورزش در جامعه هست، از پخش مسابقات ورزشی از شبکه های تلویزیونی تا تیتر یک روزنامه ها، به نظر شما یک تبلیغ دهنده برای یک مسابقه فوتبال باشگاهی سطح اول مثل استقلال و پرسپولیس هزینه میکنه یا مثلا مسابقه والیبال تیم پیکان تهران ؟ چند نفر این تبلیغات را تماشا میکنند ؟
برای کدام روزنامه هزینه میکنید ؟ روزنامه ای که تیتر یک اون مربوط به فوتبال باشه یا والیبال و کشتی ؟ به نظرتون اگر یک روزنامه تخصصی توی زمینه والیبال باشه یا کشتی باشه آیا کسی حاضر هست روزنامه هزار تومان بابت خرید و مطالعه اون روزنامه هزینه کنه ؟


تبلیغات یکی دیگه از فاکتورهای مهم هست، شما به عنوان یک تولید کننده اگر یک محصول داشته باشید کجا تبلیغ میکنید ؟ توی یک مسابقه حساس که صد هزار نفر و چند میلیون بیننده داره تبلیغ میکنید یا یک مسابقه با چند هزار نفر تماشاگر و چند ده هزار بیننده تلویزیونی ؟ کجا تبلیغ شما دیده میشه ؟

فرهنگ هر ورزش هم مهمترین فاکتور فرهنگ جاری در اون ورزش هست، وقتی فقط ۶ مسابقه را دنبال میکنید همه بازیکنان باشخصیت و بافرهنگ هستند ولی فوتبالی که کوچکترین خطا و حرکت تیتر یک روزنامه ها میشه یک عده فوتبالیست لات و بی فرهنگ هستند که لیاقت هیچ چیزی را ندارند !
ولی همین ملی پوشانی که از نظر شما با شخصیت و بافرهنگ هستند آیا در جریان رفتارشون توی مسابقات باشگاهی هستید ؟ از دعوای بازی پیکان و کاله که حتی تا مرز محرومیت مادام العمر بازیکنان ملی پوش والیبال پیش رفت یا دعوای فینال والیبال بین کاله و متین ورامین یا سایر بازی های دیگه که نمونه این دعوا ها را ۲۰ سال پیش توی فوتبال دیده بودیم ! 
یا حتی همین دعوای چند هفته پیش فینال بستکبال لیگ برتر که اصلا قابل وصف نیست و فینال سوم نیمه تمام ماند یا چاقوکشی در مسابقات کشتی فرنگی لیگ برتر !

هزینه که در هر ورزش میشه را هم مقایسه کنید، فکر میکنید مثلا بازیکنان والیبال با صد میلیون بازی میکنند ؟ حداقل دستمزد بازیکنان تیم ملی والیبال حدود ۱.۲ میلیارد تومن هست یعنی از فوتبال چیزی کم ندارند و به نسبت هزینه هایی که در فوتبال میشه در والیبال چندین برابر هزینه میشه، ولی آیا وقتی به المپیک صعود نکردند اتفاقی افتاد ؟ یک روز تیتر یک روزنامه بود که باختند و هیچ سرمربی و رییس فدراسیونی هم به صلابه کشیده نشد !
چرا وقتی بازیکن میلیاردی فوتبال نمیتونه یک فلان پاس را بده فاجعه است ولی بازیکن میلیاردی والیبال نمیتونه سرویس بزنه فاجعه نیست ؟

بهتون اطمینان میدم هیچ پولی از بیت المال بابت فوتبال خرج نمیشه و چندین برابر هم پولسازی میکنه و چیزی عاید بازیکن و فوتبال نمیشه، نمونه اش درآمد چند صد میلیاردی صدا و سیما از پخش مسابقات فوتبال لیگ برتر و پرداخت حدود ۱۰ میلیارد تومنی به باشگاه های فوتبال هست، یعنی فقط اگر صدا و سیما حق پخش بازی ها را پرداخت کنه هیچ نیازی به دریافت هیچ پولی از هیچ سازمانی نیست


مدیریت ورزشی هم فاکتور بسیار مهمی هست ولی آیا مدیریت ورزشی در والیبال و فوتبال یکسان هست ؟ والیبالی که حتی اسم رییس فدراسیون والیبال را هم خیلی ها نمیدونند ولی تا تموم اعضای هیئت مدیره باشگاه استقلال و پرسپولیس را همه حفظ هستند و خب فوتبالی که عرصه خودنمایی عده ای مدیر غیر ورزشی هست هیچ پیشرفتی نمیکنه ! اگر مدیریت فوتبال و والیبال و کشتی یکسان بود میشد مقایسه کرد.

وضعیت مربیگری در والیبال با چند میلیون دلار که از ۲ میلیون دلار تجاوز نمیکنه میشه یکی از سه سرمربی برتر جهان را اسخدام کرد در حالیکه این رقم در فوتبال بیش از ۵ برابر هست پس بنابراین نمیشه بهترین سرمربی را آورد و اگر هم یک سرمربی مثل کیروش را بیاریم تمدید قراردادش تا بتونه تاثیر لازم را روی فوتبال ایران داشته باشه عملیات غیرممکن هست !

ورزش پایه در هر رشته واقعا تاثیرگزار هست، ولی آیا فوتبالی که مثل قارچ مدرسه فوتبال بوجود میاد و از پایه بدون هیچ نظارتی آموزش داده میشه را میشه با ورزشی که فقط یک مدرسه یا چند مدرسه وجود داره و والیبال آموزش داده میشه !

در مورد نوع برگزاری مسابقات هم نمیشه یک ورزش یا ۲۰۰ کشور در حال رقابت را با یک ورزش با نهایتا ۴۰ کشور مقایسه کرد، نوع رقابت در هر ورزشی متفاوت هست، در سطح بزرگسالان والیبال ۸ نوع رقابت در سطح قاره و جهان نظیر لیگ جهانی و قهرمانی جهان و المپیک داره که برخی مسابقات مثل لیگ جهانی هر ساله برگزار میشه ولی فوتبال فقط یک مسابقه قاره ای مثل جام ملتهای آسیا و یک جام جهانی داره که هر ۴ سال یکبار برگزار میشه.

باور کنید با یک برد والیبال از برزیل یا ایتالیا به ایران جام نمیدن !

این مقایسه غلط مثل مقایسه دو صنعت مثلا مواد غذایی با تولید خودرو هست، دو صنعتی که هیچ نقطه اشتراکی با یکدیگر ندارند و گردش مالی و کیفیت تولید متفاوت هست را نمیشه مقایسه کرد.
لطفا هم اینقدر خودتون را در جایگاه قضاوت نبینید و مقایسه نکنید و نون دیگران را حلال و حرام اعلام نکنید و بدون هیچ شناختی عده ای را با فرهنگ و بی فرهنگ خطاب کنید.

توی قضاوت هاتون کمی منصف باشید !

تاکسی‌ها

تاکسی‌ها مهمترین قسمت از فرهنگ یک شهر هستند، تاکسی‌های زرد نیویورک، تاکسی‌های لندن و خیلی از شهرهای دیگه بهترین نمونه‌ها هستند.

متاسفانه در ایران تاکسی‌ها اصلا نمی‌تونند جزئی از فرهنگ شهری ایران باشند، تاکسی‌های کثیف، بداخلاق، گاها بی‌ادب، تاکسی‌های که در فرودگاه‌ها و ترمینال‌های مسافربری مثل گرگ به مسافران حمله می‌کنند و گاها چندین برابر کرایه معمول را به خاطر ناآشنا بودن مسافر می‌گیرند و اولین خاطره تلخ سفر را رقم می‌زنند !

البته این را بگم راننده تاکسی خوش اخلاق هم داریم، رانندگانی که شاید ۵ دقیقه سوار شدن و گپ زدن باهاشون مخصوصا صبح اول وقت تموم روزت را میسازه و ازشون انرژی می‌گیری.

واقعا شهرداری‌ها نمی‌خوان فکری به حال وضعیت تاکسی‌ها در شهرهای ایران بکنند تا شاید مردم با روحیه بهتری یک روز کاری را شروع کنند و یا تجربه لذت بخش تری از یک سفر تفریحی داشته باشند ؟

اتوبوس مرگ

متاسفانه دیشب طی یک سانحه تصادف مرگبار ۴۳ نفر از هموطنان بدلیل تصادف دو اتوبوس در اتوبان قم - تهران کشته شدند. دلیل این حادثه ترکیدگی لاستیک اتوبوس و انحراف به لاین مخالف و برخورد دو دستگاه اتوبوس اعلام شد.



این مطلب را میخواستم خیلی زودتر بنویسم زمانی که دانش آموزان کشته شدند، حتی همین چند روز پیش که یک اتوبوس در اتوبان آتش گرفت.

چند وقت پیش یکی از دوستان ازم پرسیدم چرا گاهی به جای هواپیما با اتوبوس میری ؟
گفتم ببین من با هواپیما بخوام برم تهران باید سه ربع تا فرودگاه اصفهان توی راه باشم، نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه قبل از پرواز فرودگاه باشم، حدود ۳۵ تا ۴۰ دقیقه پرواز هست که از زمان سوار شدن تا پیاده شدن یک ساعتی طول میکشه، یک ربع هم حدودا معطل گرفتن ساک و چمدان میشم، از اون طرف هم از مهرآباد تا هر جای تهران یک ساعتی توی راه هستم نزدیک به ۴ ساعت توی راه هستم تازه به شرطی هست که تاخیر نداشته باشه.
از اون طرف اتوبوس این مسیر را حدود ۵ تا ۶ ساعت طی میکنه و معطلی و چند مسیر عوض کردن و در راه بودن زیادی هم نداره.

من همین هفته پیش از ترمینال صفه اصفهان که در جنوب اصفهان هست ساعت ۱:۳۰ بامداد اتوبوس راه افتاد که قاعدتا حدود یک ساعت فقط طول میکشه تا اتوبوس به شمال اصفهان و ابتدای اتوبان اصفهان - کاشان برسه، من ساعت ۶ صبح ترمینال آرژانتین که وسط تهران و تقریبا نزدیک به شمال شهر هست و از عوارضی تهران که تا آرژانتین حدود نیم ساعت فاصله بود رسیدم ! یعنی یک مسیر حدود ۴۷۰ کیلومتری را اتوبوس توی این مدت زمان طی میکنه !

طی یک ماه گذشته چند بار با اتوبوس رفتم، اتوبوس رویال سفر به حدی سرعتش زیاد بود که ساعت ۳ نیمه شب مسافران از شدت ترس به راننده فحش میدادن، اتوبوس سیر و سفر به طرز وحشتناکی لایی میکشید که صدای تموم مسافران دراومد، همین دو هفته پیش اتوبوس رویال سفر مسیر تهران به اصفهان را حدود ۳.۵ ساعت طی کرد !

متاسفانه شرکت های مسافرتی هم اینقدر بی مسئولیت هستند که مسافران هرچقدر اعتراض کنند هیچ اتفاقی نمی افته ! یعنی همین دو هفته پیش اعتراض کردم خیلی عادی بدون هیچ سوال اضافه ای گفت باشه به راننده میگیم و مکالمه تموم شد !

این اتفاقات جدا از رانندگی فاجعه وار در جاده که هر کسی یک ماشین میخره راهنمایی رانندگی مثل جعبه دستمال هدیه روی ماشین یک گواهینامه صادر میکنه و راننده خودش را مالک جاده میدونه و تا جاده میبینه انگار که افسارش را رها کردند چند دلیل دیگه هم داره.

مهمترین دلیلش بی مسئولیتی و بی کفایتی پلیس راهور یا همون راهنمایی و رانندگی هست
واقعا واسه من سوال هست اتوبوسی که مجهز به GPS هست و سرعت و مسیرش ثبت میشه چجوری یک مسیر که باید ۶-۷ ساعته طی کنه را ۳-۴ ساعته طی میکنه ؟ البته جواب خیلی ساده ای داره: یک عدد تراول پنجاه هزار تومنی اگر زیر کارت ساعت بزارند حتی میتونند این مسیر را پرواز کنند
پلیس چیکار میکنه ؟ وقتی غروب میشه پلیس کجاست ؟ وظیفه پلیس چی هست ؟ این ساعاتی که مسیر ثبت میشه چی میشه ؟ اگر رسیدگی نمیشه و با چند ده هزار تومن پول میشه قانون را دور زد پس چرا ثبت میکنند ؟

دومین دلیل اتوبوس های فرسوده است، متاسفانه شرکت های حمل و نقل مسافر فقط و فقط به فکر سود بیشتر هستند، اینقدر اتوبوس های این شرکت ها حتی اتوبوس های VIP که چند سالی هست مورد استفاده قرار گرفته اینقدر فرسوده هست که هر لحظه امکان داره از هم باز بشه !

سومین دلیل جاده های فرسوده هست، تنها اتوبان اصلی ایران اتوبان تهران - قم و قم - کاشان و کاشان - اصفهان هست، توی این مسیر بیشتر از ۵ تا عوارضی هست که سالانه نزدیک به چند هزار میلیارد تومن عوارض دریافت میکنند، مسئله اینجاست این عوارض صرف چی میشه ؟ اتوبان هایی که هیچ امکانات اولیه ای ندارند!
چند وقت پیش با دوستم با ماشین میرفتیم وقتی حدود ۳۰-۴۰ کیلومتر از نطنز رد شدیم گفتم یک لحظه چراغت را خاموش کن، ببین اینجاها نه موبایل آنتن میده و نه تا ۳۰-۴۰ کیلومتر قبل تر و نه تا ۱۰۰ کیلومتر جلوتر هم هیچ امکاناتی نیست، فرض کن ماشینت خراب بشه و یا یک اتفاقی بیوفته، فکر میکنی کسی وسط چنین اتوبانی توقف میکنه تا کمک کنه ؟ چجوری خودت را میخوای به نزدیک ترین ایستگاه برسونی ؟ مسیری که حداقل ۶-۷ ساعت پیاده روی هست ؟ و بدتر از اون فرض کن توی سرمای زمستون توی این منطقه برفگیر باشه !

تموم این اتفاقات یک دلیل داره: بی مسئولیتی
از بی مسئولیتی پلیس راهنمایی و رانندگی تا بی مسئولیتی راننده که مسئولیت جان ۳۰-۴۰ مسافر را داره و شرکت مسافربری و بی مسئولیتی مسئول جاده های کشور

کودکان کالا نیستند؛ اقدام غیرانسانی برنامه ماه عسل

هر روز عصر یا آخر شب از حوالی میدان ونک و میرداماد هنگام برگشتن به خونه رد میشم، کودکان کار تا ساعت ها فکرم را به خودشون مشغول میکنند، با اینکه چند باری هم از حس ترحمم سوء استفاده شد ولی هیچ وقت در مورد اون بچه فکر بدی نمیکنم، همیشه میگم این بچه ۵-۶ ساله هیچی نمیفهمه ولی یک بی وجدان پست فطرت این بچه را اسیر کرده و شام خوردن یا برگشتن به خونه برای خواب را منوط به فروختن تموم گلها یا فلان مبلغ کرده این بچه ها واقعا هیچ راهی براش باقی نمی مونه.

کودکان واقعا پاک ترین و معصوم ترین انسان های روی زمین هستن، من هیچ وقت نمیتونم گریه بچه ها را تحمل کنم، نمیتونم درد و عذابی که یک بچه توی یک بیمارستان برای مبارزه با سرطان میکشه را تحمل کنم، من نمیتونم توی چشم بچه های بی سرپرست شیرخوارگاه ها نگاه کنم. همیشه فکر میکنم یک کودک باید کودکی کنه، بازی کنه و لذت سالهای کودکی اش را ببره و گرفتن این کودکی از بچه های کم و سال رسما خیانت به اونهاست.

چند هفته پیش وقتی فیلم گذشته اصغر فرهادی را دیدم تنها چیزی که از فیلم برام موند این بود که برم دست فواد را وقتی توی مترو داشت در مورد اتفاقات زندگی حرف میزد را بگیرم و بهش بگم: بیا بریم بازی کنیم تو هنوز خیلی کوچکی که به این چیزا فکر کنی تو باید کودکی کنی تو فکرش را نکن ...


یک روز عصر تلویزیون را روشن میکنی میبینی توی برنامه زنده تلویزیونی دارن یک کودک ۵-۶ ساله بغل مجری هست که مجری اون را بغل کرده و میگه "یادته گفتی من پدر و مادر میخوام حالا برو بغل اون آقا از این بعد بابات هست" را به یک خانواده هدیه میدن ! یک اقدام احمقانه و غیر انسانی که برای بازی با احساسات مردم انجام شد.
متاسفانه بدون اینکه حتی ذره ای به عواقب این اقدام بی شرمانه فکر کنند در یک برنامه زنده تلویزیونی یک کودک را در مقابل چشمان میلیون ها نفر به یک خانواده هدیه میدن!

بدون اینکه حتی یک لحظه فکر کنند همین کودک یک سال دیگه قرار هست وارد مدرسه بشه و در مدرسه و جامعه همه با انگشت اون را نشون میدن و میگن "فلانی همون بچه ای که توی تلویزیون کادوش دادن!" یا حتی ذره ای فکر نمیکنند که همین برنامه ای که الان ساعت ۷ عصر در حال پخش هست ممکن است مخاطبانش کودکانی باشند که سال آینده قرار هست با این بچه در یک مدرسه تحصیل کنند و ممکن هست سر هر ماجرایی اون بچه ها اذیت کنند، افرادی که این نمایش احمقانه را ترتیب دادند از جامعه برای بچه یک جهنم ساختند فقط برای اینکه دو ساعتی مردم را سرگرم کنند.

شاید بارها و بارها داستان هایی را شنیده باشید که یک فرد بعد از سالها متوجه میشه که پدر و مادر واقعی اش افراد دیگه ای هستند و بدنبال اونها میگرده تا اونها را پیدا کنه، این مسئله ناشی از نگاه جامعه به یک کودک بی سرپرست هست که خانواده هایی که کودکی را به سرپرستی میگیرند این مسئله را پنهان میکنند.

متاسفانه این اقدام بی شرمانه و غیرانسانی که فقط و فقط نشان دهنده پست فطرتی انسان است این بار در پاکستان تکرار شد و در یک برنامه زنده تلویزیونی دو نوزاد دختر را به یک خانواده هدیه دادند.

برای پست فطرتی این انسان ها متاسفم که یک کودک را برابر با یک هدیه مانند ساعت قرار میدهند و اون را به فرد دیگه ای هدیه میدهند. فقط میتونم برای برنامه ماه عسل و احسان علیخانی متاسف باشم که برای اقدامی که دوران برده داری را تداعی میکنه احساس غرور میکنند و با افتخار از اون صحبت میکنند. امیدوارم این اقدام به یک بدعت تبدیل نگردد.

تهیه کننده برنامه ماه عسل و اون فردی که بدون ذره ای تامل به عواقب این اقدام و احسان علیخانی مجری برنامه ماه عسل بدونید کودکان کالا نیستند.

ویدئوی برنامه ماه عسل
دو نوزاد کودک در شوی تلویزیونی پاکستان به یک خانواده هدیه داده شد

پی نوشت:
این توضیح را بدم من با برنامه ماه عسل و احسان علیخانی مشکلی ندارم و برخی کارهاشون هم خوب بود ولی این اقدام شاید به خاطر نظرات من در مورد کودکان تموم اتفاقات را تحت الشعاع قرار داد.

فوتبالی که به قهقرا می‌رود

من خودم همیشه مدافع این فوتبال بودم و این اواخر هم عقیده داشتم این فوتبال بالاخره باید به این مملکت بیاد ! ولی متاسفانه این روزها اونقدر اوضاع فوتبال اسفناک شده است که جای هیچ دفاعی باقی نمی ماند، فوتبال در این مملکت تبدیل به یک ابزار شده است.

وقتی همین ۴-۵ سال پیش برای اولین بار در یک بیانیه با ادبیاتی زننده مایلی کهن در لباس سرمربی تیم ملی ایران، قلعه نویی را مورد حمله قرار داد اونقدر بهش انتقاد شد تا سرانجام مجالی برای نشستن بر روی نیمکت تیم ملی پیدا نکرد و استعفا داد. الان اون ادبیات زننده و توهین ها و پته روی آب ریختن ها جزئی از این فوتبال شده است، براحتی به دیگران توهین میکنند و انگار نه انگار اشون.

یک عده افراد سیاسی گمنام که فوتبال عرصه ای برای کسب شهرت وارد فوتبال شدند به خودشون اجازه میدن به هر کسی توهین کنند و هر رفتاری داشته باشند و کسی هم جلوداراشون نیست.


فوتبالی که با پول کثیف هدایتی ها و انصاری ها و زنجانی ها و رویانیان ها اداره بشه و آقایان اون را با بنگاه دلالی و پادگان مقایسه کنند و اشتباه بگیرند سرانجامی جز وضعیت فعلی نداره.

این همون فوتبالی هست که بازیکنانی امثال منصوریان و شاهرودی از در باشگاه میومد بیرون میگفت من به عشق ناصر خان و سلطان سفید امضا کردم، نه بازیکنانی امثال دهنوی که در کمال وقاحت با استقلال قرارداد امضا میکنه و با پول نشدن چکش راهی تراکتورسازی میشه و سال بعد در کمال بی وجدانی زودتر از اردوی سپاهان در اسلوونی بازمیگرده و راهی تمرین پرسپولیس میشه !

این همون فوتبالی هست که کریم باقری ها از اروپا میاد بدون چشمداشت مالی با پرسپولیس قرارداد امضا میکنه، نه فوتبالی که کریم انصاری فرد که فقط یک فصل آقای گل شده درخواست چند میلیارد کنه و آخر هم بعد از پنج جلسه با پرسپولیس قرارداد امضا نکنه !

کی بازیکنان در ویلای شخصی فلان مدیرعامل با هزار بند و تبصره و شر و شروط قرارداد امضا میکردند ؟ این همون فوتبالی هست که بازیکن بدون قرارداد فقط به خاطر سندیت حرف امثال علی پروین سر تمرین حاضر میشد و فقط برای اینکه از طرف فدراسیون به رسمیت شناخته یکی از اون فرم هایی که با ماشین تحریر تایپ شده بود و کپی شده بود و ساختار یکسان داشت را امضا میکرد.

چه زمانی این همه دروغ و فریب کاری به فوتبال وارد شد ؟ بازیکن استقلال و پرسپولیس و فلان تیم با پول قراردادش یک رنو میخرید اونقدر اتفاق مهمی بود که عکسش توی تموم مجلات و روزنامه ها چاپ میشد نه الان که بازیکنان پورشه و بنز و بی ام وه میخرند اونقدر انکار میکنند که مجبور بشن با آژانس تلفنی سر تمرین تیم حاضر بشن !

کی به خودش اجازه میداد با اون ادبیات زننده پاسخ مجتبی جباری توی وب سایت رسمی استقلال منتشر بشه ؟ کی به خودش اجازه میداد با هر عدم توافقی با آبرو و حیثیت یک بازیکن بازی کنند که چنین گفت و چنان گفت ؟

این همون فوتبالی هست که روزی رقبای تیم ملی عابدزاده و نکیسا، عابدزاده و فنایی، برومند و طباطبایی، طالب لو و رحمتی در یک تیم بازی میکردند، کی به خودش اجازه میداد که امثال شیرینی سرپرست پرسپولیس که معلوم نیست از کجا آمده است از فلان دروازه بان پول بگیرند و فلان دروازه بان را چلاغ کنند تا نتونه رقابت کنه ؟

فوتبال را به جایی رساندند که فوتبالی ها هم با رقابت با آقایان همرنگ اونها شدند و با همون ادبیات و کردار رفتار میکنند تا مبادا از قافله عقب نمانند که چرا فلان بازیکن جذب نشد و چرا فلان فرد فلان حرف را زد و مدیران تیم متبوع جواب ندادند!

این فوتبالی هست که امثال زادمهرها باید خونه نشین باشند تا افراد بددهنی همچون شیرینی سکان سرپرستی پرسپولیس را بدست بگیرند و با اون ادبیات زننده با امثال دهنوی علیه دیگر باشگاه ها صحبت کنند، این فوتبالی هست که امثال علی جباری ها باید خونه نشین باشند تا واعظ آشتیانی ها عرصه ای برای جولان دادن در فوتبال و هیت مدیره استقلال داشته باشند.

این فوتبالی هست که امثال دادکان ها و صفایی فراهانی ها خانه نشین باشند تا سردار رویانیان ها سکان مدیرعاملی پرسپولیس را با دغل بازی و پول های بادآورده به عهده بگیرند.

ما همون فوتبالی که بعد از چندین بازی بازیکنان استقلال و پرسپولیس پیراهن های جدیدشون را به تن می کردند میخواهیم، ما اون فوتبالی که بازیکنان استقلال و پرسپولیس بعد از ۱۰ بازی رنگ شماره پیراهن ها از بین رفته بود را میخواهیم.

فوتبال را رسما تبدیل به یک میدان جنگ کردند و هر سال هم بدتر میشه.
لطفا این فوتبال را رها کنید و همین دلخوشی را هم از ما نگیرید، لطفا !