در خانه ...

همیشه تا خسته میشیم میگیم کاش از خونه بیرون نرم , کاشکی همش بخوابم !
اما خونه نشینی بد دردیه !

خونه باشی بهت بگن اینو بخور اونو بخور , چرب نخور , شور نخور , میوه اینجوری نخور , فلان نخور !
حاضرم همین 25 سال همه چیز بخورم و کیف همه چیز ببرم اما نه 50 سال زندگی کنم و خیلی چیزا را نخورم !

یادش بخیر مامان بزرگ خدا بیامرزم تا چیزی را میخواست می گفتم مادرجون بخورین دکتر که اینجا نیست و ....

اوضاع من 2 هقته ای به هم ریخته است ...

درد گنگ

نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال نا شناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم
نمیدانم چه می خواهم بگویم

گوش کنید

از کوچه ما تا تبریز

داشتم می رفتم سر کوچه سوپر محل خرید کنم , چشمم به مهدی آرایشگر محل افتاد , طبقه دوم مجتمع سر کوچه آرایشگاه داره , از اون پرسپولیسی های خفن و دو آتیشه است , هر دفعه که میرم سرش یک کمی با هم کل کل داره , یک دفعه که توی مغازه اش بودم واسه یک موضوعی این بنگاه معاملاتی توی مجتمع اومده بود سرش از اون پیرمردهای زبون نفهم بود و هی روی اعصاب این بنده خدا راه میرفت , اصلا تا صبحها توی مسیر و یا برگشتنهکه از اتوبوس پیاده میشم و دارم میرم خونه و سر راه از مغازه آقای سریر - درست نوشتم سریر را ؟ - رونامه می خرم , تازگی ها دیگه جهان فوتبال نمیاره , گرچه زیاد دیگه وقت روزنامه خوندن ندارم چون ظهر ها که میرسم خونه و ناهار می خورم دیگه میخوابم تا عصر که میرم پای تلویزیون روی کاناپه و فیلم می بینم , چون روی کاناپه تاخوابم نبره نیمدونم چه خاصیتی داره که زرتی خوابم میبره تا شب دوباره که پاشم شام بخورم , شبها گاها شام نمی خورم چون همچین خوابهای بد میبینم , مثل خواب دیدم که دارم میرم توی یک لوله واسه کابل کشی شبکه که لوله از اینجاست تا تهرون ! هی با خودم می گفتم باید 420 کیلومتر را پیاده توی این لوله برم و هیچ سوراخی هم نداره , چون معمولا زیاد میرم تهران توی مسیر میخوابم , اصلا حال و حوصله نگاه کردم به جاده ندارم ! دیگه مسیر را حفظم , چون یکبار چشم بسته گفتم بریم نزدیک میمه یک جا شیر داغ داره با کیک , صبحا یک لیوان شیر می چسبه , من که چایی نمیخورم اصلا ! تو خانوادمون هیچ کسی چایی نمی خوره , سماور هم نداریم , آقا چند روزپیش بچه ها یادشون رفته بود زیر سماور خاموش کنند توی شرکت یک بوی گندی بلند شده بود , این میله های توش - اسمش را نمیدونم چی بود الان - اونچنان ذوب شده بود یاد ذوب آهن افتادم , اونجا هم تا آهن گدازه شده را میارند یک بوی گندی میده که نهایت نداره , معلوم نیست چه آت و آشغالی توش می کنند ! همه اغذیه فروشی ها همینه فکر نکنی مثلا استار برگر گوشت گوساله فرد اعلا بهت میده ها ! یک دفعه توی استار برگر بودم حامد بهداد اومد وای دیگه بقیه اش را نمیگم , اصلا روم نمیشه بگم ! چون میگم بعد برداشت بد میکنند ! میگن این پسره فلانه , نه آخه واقعا این رفتار یک هنرمند اونم توی اجتماع ! یادش بخیر پسر دایی ام یک چیزی افتاده بود توی دهن اش راه به راه راه میرفت و میگفت انگل اجتماعی , به همه ! تا بهش فهموندیم نگه ! دایی کوچیکم به دختر دایی که اونم 3-4 ساله , تازه رفته توی 4 سالگی , من بیرجند بودم روز آخر از توی تلفن عمومی که زنگ زدم گفتند کژال بدنیا اومده , یادش بخیر تا از در پادگان اومدم بیرون همه مثل وحشی ها رفتند نون لواش خریدند , از بس بهمون نون بربری داده بودند فکر کردم تبریز رفتیم سربازی , تبریز یک شیرینی هایی داره آقا ما هر چی به این دوستان ترک امون گفتیم بفرستید نفرستادند !
خلاصه که عجب زمونه ای شده دیگه نمیشه حساب کرد روش !

خیلی دور خیلی نزدیک: خدا خیلی بزرگه ...

دکتر عالم(خطاب به دختر): «نمی‌تونم، نمی‌تونم باهاش حرف بزنم، این دیگه خیلی بی انصافیه»
دختر: «شما باید امیدوار باشید ... خدا بزرگه ...»
دکتر عالم: «خدا؟ آره خدا خیلی بزرگه ... خودمون ساختیمش که هر وقت توی دردسر افتادیم یکی از راه برسه و بگه خدا بزرگه؛ اما اشکالش اینه که زیادی بزرگه!»
دختر: «شما حالتون خوب نیست!»
دکتر عالم: «ا ِ ! چطوره یه سُرُم بهم وصل کنی یا اینکه بشینی برام شعر بخونی یا .. یه طرح از صورتم بکشی و بچسبونی به دیوار؟‌ها ؟ چه آدمای خوبی! خدا هم که هست، پس دیگه مشکلی نیست!»
دختر: «غذاتون داره سرد میشه استاد!»
دکتر عالم: «آخه تو از زندگی چی میدونی؟ من با همین دستام، با همین دستای خودم خیلی‌ها رو از مرگ حتمی نجات دادم ولی هیچوقت ندیدم سر و کله خدا اونطرفا پیداش بشه. اونایی هم که زیر دستام مردن آدمایی مثل تو انداختن گردن خدا: خدا خواسته، خدا ارحم الراحمینه...»
دکتر عالم(با استیصال و در حال گریه): «خدا چرا به من کمک نمی‌کنه؟ حالا که این بچه به کمک احتیاج داره چرا از این دستا کاری برنمی آد!»

این روزها

خیلی وقته ننوشتم ! دو هفته ای میشه , همه جور درگیری باعث شده ننویسم !
درگیری های کاری و درگیری های زندگی و مشکلات که بوده !

فکر کنم مهمترین چیز یک سامانه خبری با اس ام اس و ایمیل و اینا باشه که تا اتفاقی واسم میوفته بگم فلان اتفاق افتاده و مثلا نمیتونم یا نمیشه !

الان داشتم فیلم Open Water از MBC Persia میدیدم , فیلم درجه اولی نبود ولی بد هم نبود !
امروز مشکلی پیش اومد جای دشمن اتون خالی بیمارستان بودیم , دوتا چیز به ذهنم رسید توی این وب 3 و اینایی که میاد یک درد مفهومی هم بذاریم که مثلا بگه درد کدوم قسمت ! مثلا مثل این عیب یاب های خودرو هست به اون صورت , الان هم هست ولی دقیق تر , چیزی که درد نشون بده نه محل درد را ! و بعد همبا این وب و اینا راخت بشه به دکتر گفت اینجا درد میکنه , البته دکتر هم نباشه دیگه یک دیتابیس باشه اطلاعات درد ها و داروها و دیگه بریم تیم ملی !

دومین چیز هم اینه که توی این اینترنت لامصب همه چیز هست , فقط کافی بدونین مشکل کجاست و این نوار و فلان و بمان چی به چیه , سر سه سوت میفهمین مشکل اتون کجاست و میشین یک پا دکتر !

به شدت این روزها درگیر راه اندازی مرکز آموزش الکترونیکی سازمان فنی و حرفه ای هستم , گرچه حوصله اش را ندارم و نتونستم به خاطر مشکل امروز صبح توی جلسه حاضر بشم اما گویا بد نبوده و همه چیز عالی پیش رفته !

شب خوش
واسم دعا کنین گره بعضی کارهام حل بشه , فقط دعا کنین !

برو بالاتر ...

میگن رضاخان شبها با ماشین توی خیابون های طهران میگشته و به امورات نظامی کشور رسیدگی میکرده !
یک شبی که داشته توی خبایون ها گشت می زده می بینه یک درجه دار نظامی داره مست و پاتیل توی خیابون تلو تلو میخوره و راه میره , رضاخان به راننده اش میگه وایسا این نظامی را سوار کن ببینم کیه که با این وضع داره توی خیابون تلو تلو می خوره !

راننده درجه دار را سوار میکنه و میشینه جلو , رضاخان هم عقب نشسته بوده !
رضاخان شروع میکنه سوال کردن و می پرسه:
- سربازی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- گروهبانی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- سروانی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- سرگردی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- سرهنگی ؟
نظامی میگه بزن قدش !
( درجات نظامی زمان رضاخان نمیدونم )

نظامی هم بعد از سوال و جواب رضاخان شروع میکنه به سوال کردن ...
- سربازی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- گروهبانی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سروانی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سرگردی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سرهنگی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- تیمساری ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سپهبد ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- ارتشبدی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- رضاخانی ؟
رضاخان : بزن قدش !

نظامی فرو میره توی صندلی ماشین و حالا رضاخان می پرسه ...
- ترسیدی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- شاشیدی ؟ ( ببخشید البته )
نظامی : برو بالاتر ...
- ر....ی ؟
نظامی : بزن قدش !

پی نوشت : شبی دوستی اینو توی جمعی تعریف کرده بود و دختر بچه کوچیک خانواده شنیده بوده , میره توی مهدکودک و می رسیده به هر کسی و میگفته : ر....ی ؟ بزن قدش ! مربی مهد هم مامان بچه را می خوان بهش میگن ماجرا چیه ؟ این دخترتون صبح تا حالا راه افتاده میگه ر...ی ؟ بزن قدش ! مامان بچه هم داستان را که توسط دایی اش نقل شده بود برای مربی مهد کودک تعریف میکنه !

شکایت هجران

زينگونه ام که در غم غربت شکيب نيست
گر سر کنم شکايت هجران غريب نيست

جانم بگير و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکيب هست وز جانان شکيب نيست

گمگشته ی ديار محبت کجا رود
نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

عاشق منم که يار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و ليکن طبيب نيست

محمد اصفهانی - شکایت هجران

پی نوشت : اجرای میکس این آهنگ با DJ Aligator هم جالبه در نوع خودش !

کپی مطلب من توسط یک ورزشی نویس اصفهانی در جهان فوتبال !

چند روز پیش مطلبی درباره عدم توجه به سپاهان نوین نوشتم و حتی توی بالاترین هم ارسال کردم , یک نسخه از نوشته را برای روزنامه جهان فوتبال که الان توی 7-8 سال گذشته خواننده ثابت روزنامه هستم ارسال کردم , مطلب را چهارشنبه ساعت 9 شب تقریبا فکس کردم که عکس زیر گواه این مطلبه !

در روزنامه پنج شنبه چاپ نشد و به خاطر زمان هم انتظار چاپ شدن نداشتم , ساعت 2 بامداد شنبه 15 تیرماه وقتی روزنامه جهان فوتبال را می خوندم و به صفحه 9 رسیدم در کمال تعجب دیدم که مطلب من با اسم شخصی با نام "سمیه یوسفیان" به طرز شرم آوری کپی و ویرایش شده و حتی کوچکترین اسمی از من نیز برده نشده است !

در تمامی موارد هم مشخص مطلب من 3 روز قبل از مطلب این خانم نوشته شده !

از شدت عصبانیت تا صبح خوابم نبرد , صبح با جهان فوتبال تماس گرفتم و آقای لارودی - استاد مسلم روزنامه نگاری که فوق العاده ارادت خاصی دارم نسبت به ایشون - تشریف نداشتند ولی بعد تماس گرفتند و پیگیر موضوع شدن !
متاسفانه خانم به اصطلاح روزنامه نگار را نیز که با پرس و جو هایی که کردم در روزنامه اصفهان امروز کار میکردند را پیدا نکردم ببینم دلیل اینکار چی بوده و گویا موبایل اشون خاموشه !

تماما مثال های من نظیر سهمیه قم در لیگ قهرمانان آسیا , درس خواندن یک شخص تا دانشگاه و برگشت به پیش دانشگاهی , حضور در کلاس های تابستانی , مصاحبه رضائیان با برنامه صبح شبکه یک ( جالب اینجاست من اسم برنامه را یادم نبوده بنویسم و ایشون هم ننوشتند ! ) و بسیاری از مطالب دیگه که تصاویر اون در زیر اومده کپی شده , نمیدونم به چه صورت این مطلب به دست این حانم رسیده ولی این اقدام اصلا در حد یک روزنامه نگار نیست - گرچه با این اقدام خودشون را از روزنامه نگاری در آوردند - تنها چیزی هم که از نوشته های این خانم در اینترنت پیدا کردم تنها یک نوشته درباره این بوده که روز بازی سپاهان و کاوازاکی به پشت در ورزشگاه فولادشهر مراجعه کردند !

تاسف آوره , متاسفانه برخی از روزنامه نگاران به استفاده از مطالب دیگران و علی الخصوص وبلاگها روی آوردند و اسم خودشون را کنار روزنامه نگاران و ورزشی نویسان بزرگ قرار میدهند !

تصاویر مقایسه نوشته های من در وبلاگم و جهان فوتبال !



پی نوشت: آقای اردشیر لارودی سردبیر محترم جهان فوتبال قول پیگیری دادند تا ببینند موضوع از چه قرار بوده !

آقای ساکت از شما در قبال سپاهان نوین انتظار دیگری داشتیم !

چندی است که پس از صعود تیم سپاهان نوین به لیگ برتر اخبار و بحث خرید ایم تیم توسط باشگاهها و ارگان های مختلف مطرح می شود , تراکتور سازی تبریز و چند تیم ناکام در صعود به لیگ برتر و استانهای فاقد تیم ( استانهایی که فاقد حتی یک ورزشگاه با چمن مناسب هستند و حتی تیمی نیز در لیگهای دسته اول و دوم ندارند ) خواهان خرید تیم سپاهان نوین شدند , از این میان باشگاه فولاد خوزستان یکی از سر سخت ترین خریداران باشگاه سپاهان نوین است , باشگاه فولاد خوزستان که طبق گفته های مدیران این باشگاه علیرغم هزینه های بسیار به لیگ برتر صعود نکرد یکی از این باشگاه ها می باشد که طبق اخبار چند روز گذشته از شواهد چنین برمیآید که کار انتقال در مراحل پایانی خود به سر میبرد !
اما سوالی که در اینجا مطرح است در قبال چه مبلغی حاضر به خرید این تیم شدند ؟ و مدیران مجموعه فولاد مبارکه در قبال چه مبلغی حاضر به فروش شده اند ؟! مسلما هزینه ی فروش امتیاز یک تیم در لیگ برتر 1 یا 2 میلیارد تومان نیست و یا 4 میلیارد که هزینه ی تیم داری یکسال تیمهایی همچون استقلال و پرسپولیس هم نیست - باشگاه استیل آذین برای ایجاد یک تیم جدید 5 میلیارد تومان هزینه کرد - این مبلغ شاید هزینه ای در حدود 12 میلیارد تومان است !

سوال من از مسئولین باشگاه فولاد خوزستان این است آیا نمی توان این هزینه را صرف هزینه ساخت 3 تیم کرد ؟ و یا با جذب بازیکن و سرمابه گذاری روی تیم های پایه تیمی مناسب را روانه لیگ برتر کنه ؟!

هزینه ی میلیاردی فولاد خوزستان فقط و فقط باعث نابودی مجموعه ای خواهد شد که 10 سال در کنار هم تلاش کردند , بازیکنانی که فوتبال را کلاس های تابستانی باشگاههایی هم چون موکت ماهوت , پردیس , سپاهان , خودرنگ و ... در تابستان و زیر نظر آقای حسین چرخابی آغاز کردند و اکنون شایسته حضور در لیگ برتر هستند .

چندی پیش در خبرگزاری مهر ( اگر اشتباه نکنم ) در مورد مدارس فوتبال تابستانی خواندم که نوشته بود مدارس فوتبال تابستانی راهی برای کسب درآمد و بدون بازدهی ! باشگاه و بازیکنان سپاهان نوین نمونه ای از این بازیکنان هستند و همان بهتر که این مدارس فوتبال در همین حالت بمانند زیرا سرنوشت آنان بهتر بازیکنان سپاهان نوین نخواهد بود و در آستانه لیگ برتر عده ای مانع از حضور آنان در لیگ برتر خواهند شد ! آیا واقعا در ایران بالاتر از لیگ برتر خواهد بود که بازیکنان برای آن تلاش کنند ؟!

براستی آیا تا کنون فکر کرده ایم که با صرف این هزینه که توسط باشگاه فولاد خوزستان صرف خواهد شد که مسلما مسئولین باشگاه قصد تیم داری توسط مجموعه خود و بازیکنان خود را دارند سرنوشت 20 و چند بازیکن چه خواهد شد ؟ آیا دوباره بازیکنان باید از دسته اول شروع کنند و با چه تیمی ؟ سرنوشت مربی بازیکن سازی همچون حسین چرخابی چه خواهد شد ؟! آیا این فوتبالی است که کارشناسان و مسئولین دم از بازیکن سازی و تیم های پایه و غیره می زنند , سپاهان نوین الان نمونه بارز سرنوشت یک تیم پایه است - انتظار داشتم اساتیدی همچون جناب آقای لارودی از این موضوع دفاع کنند - و آقای حسین چرخابی نمونه بارز مربی بازیکن ساز و مربی که از فوتبال خسته و ناراحت شده است !

با این سیاست غلط انتقال تیم ها دیگر هیچ استان و باشگاهی بدنبال تیم داری و ایجاد تیم پایه و ... نخواهد رفت , هر مدیر و یا استانداری با خیال راحت میگوید امسال تیم نداریم انشاالله سال آینده امتیاز یک تیم را می خریم و یا یک تیم به استان ما منتقل میشود - همانند استان قم که فاقد کمترین امکانات فوتبال حرفه ای است ولی سال اینده با 4 سهمیه ای شدنایران باید در جام باشگاه آسیا حاضر باشد , همانند درس خواندن جهشی اما با این تفاوت بدون ورود به دبستان وارد دوره ی دکترا خواهد شد ! - سرنوشت بازیکنان سپاهان نوین مانند دانش آموزی است که 12 سال تمام درس خوانده و مراحلی همچون کنکور را پشت سر گذاشته است و حائز رتبه اول یا دوم کنکور شده است ولی اکنون به او بگویند شما باید دوباره برگردید به پیش دانشگاهی و به علت اینکه از استانو یا شهر شما تعداد زیادی قبول شده اند شما باید اجازه دهید که از شهری یا روستایی دیگر فردی دیگر وارد دانشگاه شود !

آقای رضائیان در برنامه چند روز پیش صبح شبکه یک می فرمایند ما تلاش کردیم ولی به لیگ برتر نرسیدیم الان تنها راه ورود به لیگ برتر خریدن امتیاز سپاهان نوین است ! اگر این راه رسیدن به لیگ برتر است که تمام تیم های لیگ دسته اول تلاش کرده اند و به مراتب هزینه ای چندین برابر فولاد انجام داده اند و در بهترین شرایط نیز سرمربی خود را برکنار نکرده اند ! و باشگاههایی همچون استیل آذین به مراتب بیشتر هزینه کردند و سایر تیم ها نیز تلاش کرده اند , از فردا این موضوع باب خواهد شد که یک تیم وقتی به نتبجه نرسید سریعا با جمع کردن چند اسپانسر و مبلغی خواهان خرید تیمی خواهد شد !

آقای رضائیان ازقدیم گفته اند باد آورده را باد خواهد برد !

اگر مدیران می گویند استانی با توجه به جمعیت اش توانایی داشتم یک تیم را دارد که تهرانی 7-8 میلیونی توانایی داشتم 8-9 تیم در لیگ برتر را دارد ! راه حل انتقال امتیاز تیم نیست باید استان ها شروع به راه اندازی تیم های پایه نمایند و سازمان نیز حمایت کند !

آقای ساکت آیا طی این مدت پای صحبتهای بازیکنان جوان و بی ادعای سپاهان نوین نشسته اید ؟
آقای ساکت من و بسیاری از هوادارن فوتبال چه اصفهانی و چه غیر اصفهانی از این انتقال ناراضی هستند زیرا شما حق مسلم عده ای جوان بی ادعا را پایمال کرده اید !

امیدوارم مدیران باشگاه ها علی الخصوص به خود امده و مانع این انتقال اگر نهایی نشده است شوند تا هم حق جوانان پایمال نشود و هم بازیکن سازی و داشتن تیم های پایه در فوتبال کشور نیز باب شود .

آقای ساکت ما از شما به عنوان مدیری موفق در باشگاههای فوتبال انتظار دیگری داریم ....
به امید حضور جوانان بی ادعای سپاهان نوین در لیگ برتر ...