یک مرد و 6 لقب و دوست خارجی ما

داشتیم در مورد آقای فلانی مدیرعامل شرکت ایکس صحبت میکردیم , دوستی فرنگی هم کنارمون بود و یکی از دوستان زحمت ترجمه را میکشید

شروع صحبت این بود , آقای فلانی داره فلان میکنه , مهندس داره بمان میکنه , مدیر داره ال میکنه , مدیرعامل داره بل میکنه ... به همین منوال ادامه داشت تا کم کم از دست آقای فلانی عصبانی شدیم !

در همین حین هم دوستمون داشت ترجمه میکرد برای دوست خارجکی ما

شروع شد ؛ مرتیکه احمق اصلا حالیش نیست داره فلان میکنه , این گوسفند را باید جور دیگه ای باهاش برخورد کرد !

دوست خارجی ما کم کم چشماش گرد شد ؛ آخر از من پرسید ببخشید این "آقای فلانی" و "مهندس" و "مدیر" و "مدیرعامل" و "مرتیکه احمق" و "گوسفند" لقب یک نفر بود ؟

نامه جوابیه کفاشیان به سپ بلاتر درباره دست بند سبز بازیکنان تیم ملی

Hi President

How are youton chetore ?
Inshala goodi ke ?

I'm Shoeian ( Kafashian ) , we recieved your letter about green dast-band Iran national football team , we research about this players and talk with Mansour Pour-heidari ( sarparast of Iran national football team ) , Mansour say this dast-band's is "Nazr Hazrat Abalfazl" for win on football game between Iran and Korea Republic .

If you read FarsNews ( you must be using of filter shekan becuase Fars News just in Iran ) this dast-bands not mean for Mousavi Fans , and also talk with Aliabadi ( godfather of Iran sport of century ) 6 footballer ( Karimi , Mahdavikia , Kaabi , Nosrati , Shojaei , Nekounam ) ke not ekhraj and mahrom yours of team melli because CNN and BBC harf dar miarand ( do you know harf dar ovordan ? if you don't know tori nist ) but Aliabadi says please don't fozoli we did't need to Fifa , we are Fifa ! ( please ina between me and you basheh )

Kholase this dast-bands not mean Mousavi fans and is Nazr Hazart Abalfazl ( you injori fekr kon ) and we not mahrom of team melli football players , khode players leave team melli because players is oldest and after football game Iran and Korea are sarkhorde .

6 football player status is :

1. Ali Karimi : kolan football not primary job and he is borj sazi lover for hamin leave team melli
2. Mehdi Mahdavikia : oldest player and he is sarkhorde of football
3. Mohammad Nosrati : we are bedehkar to this player because dore ghabl goal zade bood to Bahrain national football team and we go to World Cup 2006 germany
4. Hossein Kaabi : he is Kick-Boxer footballer ( you can see Iran - Portugal game and Karate technique on Luis Figo ) and i can't mahrom of team melli because i love my life !!
5. Javad Nakounam and Masoud Shojaei : we can't mahrom of team melli because this players is honor of Iran Football in La-liga .

Please not see CNN , BBC and France Press , you can read Fars News ( greatest news agency in the world ) for lastest news about Iran , you can estenad konid to Fars News .

I hope this letter has shafaf .

We have start a Younger-geraei ( javan geraei ) project with G.... E.... ( next head-coach of Iran national football team ) because Mr.Ahmadinejad says we must be biarim championship to Iran in the FIFA World Cup 2014 , we can !

Aslan all news is shayee , document about this shayee is mojod on Iran football federation !

Please no mahrom , we are ghalat , and ghol midam last bar bashe ke fozoli mikonim , please no mahrom Mr.President :(( khob ? Jone har ki doost dari !

I gholme you
I love you
Kiss kiss

Ali Shoeian ( Ali Kafashian )
Mr.President of IRIFF

زبانم در دهان باز بسته است

در مورد این روزها فقط میتونم بنویسم :

نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
....
نمیدانم چه میخوام بگویم
غمی در استخوانم میگدازد


متاسفانه بنا به دلایلی که بود و بعد پیش اومد نشد و هنوز نشده که درباره اتفاقات این روزهای ایران بنویسم که خیلی هم داغ بوده , امیدوارم بنویسم , ولی غم بزرگی دارم این روزها ...

شاید اگر بین این مردم و ایران نبوده باشید و خیلی اتفاقات را ندیده باشید متوجه نشین چی میگم , ولی غم بزرگی را داریم و دارم تحمل میکنم , حذف تیم ملی و سرخوردگی های این روزها تا مدتها از یادها نخواهد رفت

تقریبا 2 هفته شد که درست نخوابیدم

کاش تابستان داغ ۷۳ بود !

امروز داشتم قدم میزدم با خودم گفت کاش تابستون سال ۷۳ بود , کاش این همه اتفاق را نمیدیدم , کاش هنوز یک نوجوانی بودم که دست بابام را گرفته بودم و با شوق و ذوق از بابام میخواستم که برام رنگ مقاومت ها را بخونه تا من حفظ کنم و بتونم واکی تاکی ام را تموم کنم و مونتاژ کنم ...

کاش تابستون داغ سال ۷۳ بود که با بابا مسیر خونه تا دفتر بابا را پیاده از بلوار آئین خونه کنار زاینده رود بریم و از پل خواجو بریم اون طرف و بریم دفتر بابا , همیشه ذوق برگشتن داشتم که عصر که میشد بابا یک بستنی زعفرونی از بستنی محفل توی چهارباغ خواجو واسم میگرفت ...

دلم واسه اون روزها تنگ شده
ولی افسون که الان بهار و تابستان جهنمی سال ۸۸ تجربه میکنم , زاینده رود هم دیگه آب نداره ...

جام جهانی 2010 و آروزهایی که بر باد رفت ...

کسی مقصر نبود , تقصیر خودمون بود , میدونی همیشه ما ایرانی ها عادت داریم دنبال مقصر بگردیم و تقصیر ها را گردن دیگران بندازیم !
یک نمونه اش تیتر هورا اسپرت: همه دست به دست هم دادند تا فوتبال ایران قربانی شود/حذف غم انگیز فوتبال ایران در مسابقات مقدماتی جام جهانی

متاسفانه بازی کره شمالی - عربستان بدون گل مساوی تمام شد و ایران با قرار گرفتن در رتبه چهارم از صعود به جام جهانی باز ماند

ما ایرانی ها عادت نداریم از مسیر درست خودمون کاری انجام بدیم , باید حتما لقمه را دور سرمون بگردونیم و یکی دیگه تا بگردونه شاید خوردیم !

به عقیده من ژاپن و کره جنوی و امثالهم لایق تموم موفقیت ها هستند برای اینکه مدیرت سطح بالایی دارند ولی ایران تا زمانی که علی آبادی ها و کفاشیان ها عنان کار در دستشون باشه چیزی جز حذف عاید ما نمیشه !
به نظر من لیاقت ایران بیش از اینها بود ولی خب مدیران با لیاقتی نداشتیم , عدم مدیریت صحیح از زمان انتخاب دایی باعث این مشکلات شد .

اینقدر بی عرضه بودیم و هستیم که همیشه باید به بدترین وضع ممکن صعود کنیم باید تا آخر شب آویزون تلویزیون باشیم و مثل کفتارها بشینیم جنگ دو تا روباه خسته را ببینیم شاید یک دنبه ای انداختند جلوی ما و با اگر و اما و شاید و ممکنه و احتمال داره بریم جام جهانی که اونجا در سطح جهانی گند بزنیم !

خلاصه که حیثیت ما رفت رسما !

این تیتر هم جالبه: احمدي نژاد: در جام جهاني 2010 بايد جزو چهار تيم اول جهان باشيم
ایران به خاطر مدیران بی عرضه ی تو حتی عرضه ی قرار گرفتن بین 6 تیم اول آسیا را هم نداشت !

خداحافظ آفریقای جنوبی ! شاید 4 سال دیگر , شاید جایی دیگر !

الان هنوز باورم نشده و فقط دارم گریه میکنم , گریه به خاطر سرخوردگی از فوتبالی که ماهها حرص خوردم واسش , نمیدونم واقعا ولی روزهای سیاه ایرانم را میبینم , متاسفم فقط متاسف !

یادم باشد هر چیزی مرزی دارد ولی نه همیشه !

یادم باشه و یا بهتر بگم یادمون باشه برای همه چیز توی زندگی مرز تعیین کنیم , کار , زندگی , درس , دوستی ها و غیره .. تا بتونیم موفقط باشیم , موفقیت هر کسی در گرو همین مرز بندی هاست , بین همه چیزایی که گفتم بودن مرز هست , گاهی خیلی سخته این مرز بندی ولی باید عملی اش کرد .

گاهی نبود این مرز بندی ها آدم را فلج میکنه , فکر آدم فلج میشه که با هر اتفاقی دیگه آدم دست و دلش به کار نمیره و نمیتونه درس بخونه !

البته این مرز بندی این روزها واسه ایرانی ها خیلی سخت شده !

دلیل موفقیت برخی همین مرز بندی ها است .

این چند شبه اصلا نخوابیدن یعنی نمیتونم بخوابم ! ظهرها هم تا میام بخوابم همش تو فکرم , تا خوابم میبره یک هوای به نظر مه آلود میاد - عاشق هوای مه آلود هستم - فکر میکنم خیابونمون مه آلوده , چون دوست دارم صبح به صبح هوا مه آلود باشه اما یک دفعه چشام میسوزه و چند تا موتور سوار میان طرفم و خواب میپرم !

اطاق آبی

در کناری از خانه ما
اطاقی است سرد و آبی
تخت و گیتار کهنه ی من
عکس یک زن به دیواری
زن زیبا روی و خندان
یار من بود او دورانی
کنون من ماندم و من
بی تابی و سیگار و تنهایی

عشق من رفت به تن خاک
طعم شب نیست جز بیداری
ای عکس خندان بشنو از من
خواهمت دید روزگاری

دیگرم نیست نای ماندن
پایان و باز آغاز رفتن
چاقویی پنهان ته گنجه
دستهای سردم , رگهای سبزم

آهنگ اطاق آبی از The Ways Band

سایت The Ways Band
دانلود آهنگ اطاق آبی

پی نوشت: با این روزها خیلی تناسب داره کافیه یک کمی فکر کنید

رویای نیمه کاره

دوشنبه اون هفته بود با دوستام بیرون بودیم , شب ساعت 11 از کافه سارا بیرون اومده بودیم , چهارراه ولیعصر , میدون ولیعصر , پیاده تا ونک , فقط با هم خوش بودیم ولی خنده روی لبهامون خشکید .

نمیدونم کجا هستند و چه میکنند فقط هر از گاهی از هم میتونیم خبر بگیریم که سالم هستیم .

مواظب خودتون باشید

روزی که من به قدرت برسم

آیدا منو به بازی وبلاگی "روزی که من به قدرت برسم" دعوت کرد , منم مینویسم , چون برنامه دارم ;)

اولین کاری که میکنم وضعیت فناوری اطلاعات را درست میکنم توی ایران , کلا این همه سازمان و متولی و نون مفت خور را جمع میکردم , یک وزارت خونه و وزیر کار بلد میذاشتم , کسی که واقعا اینکاره باشه نه اینکه توی دانشگاه سیم پیچی درس داده باشه , خودم هم نظارت میکردم .
دست دزدها را هم توی فناوری اطلاعات و اینترنت قطع میکردم .
ساختار دولت الکترونیک را طی یک برنامه 2 ساله اجرا میکردم و مردم را هم تحت فشار میذاشتم تا استفاده کنند ! اولش سخت بود و فحشم میدادن ولی بعد عادت میکردن ودعا میکنند !

نیروهای نظامی و اینا را جمع میکردم , 2 تا بخش پلیس و ارتش فقط میموند ( اگر چنین اختیاری در اختیار رئیس جمهور باشه ) .

ورزش را فقط رئیس سازمان ورزش منصوب میکردم , یک مدیر ورزشی کاربلد نه مسئول تاسیسات فلان جا را !

آموزش را کلا از بدنه دولت جدا میکردم , یک تیم عالی جمع میکردم تا برای سالها برنامه آموزش را تدوین کنند .
این همه دانشگاه را هم درشون را مبستم و تغییرات اساسی توی آموزش میدادم .

نظام پولی را بهبود می بخشیدم و وابستگی به نفت را قطع میکردم و فروش نفت را به پائین ترین حد ممکن میرسوندم تا وابستگی نباشه و دزدی هم نباشه .

گاز وآب و برق را اول به کشور خودم میدادم و به هیچ کشوری کمک نمیکردم تا کشور خودم همه چیز داشته باشه , اگر زیاد اومد شاید به سایر کشورها هم دادم .

انرژی هسته ای را برای برق ازش استفاده میکردم .

این وزارت خونه های مفت خور مثل تعاون و اینا را تعطیل میکردم , وزارت خونه هایی که اصلا معلوم نیست چیکار میکنند و پول نفت مصرف میکنند .

با تموم کشورها مناسبات برقرار میکردم و از هیچ کشوری روی برنمیگردونم چون فلسفه وجودی کشورها و اینا به من ارتباطی نداره , کلاه خودمون را سفت بچسبیم .

تموم ایرانیان خارج از کشور را سعی میکردم برگردونم .
پارک های فناوری در نقاط مختلف راه اندازی میکردم .
هیچ کدوم فامیلهام را هم با آوردن توی کار خودم بدبخت نمیکردم , چپون میدونم چه فاضلابی را توش وارد شدم .

یکی از بالاترین حقوق ها را برای خودم و معاونان و وزرا در نظر میگرفتم.

به گردشگری ایران میرسیدم , چون معتقدم دو برابر نفت میشه ازش پول درآورد .
زرت و پرت هم سفر استانی نمیرفتم ولی هر جایی را احساس کردم نیاز داره میرفتم اون شهر .

همینا فعلا
اینا را نوشتم ولی من همیشه به پادشاهی مطلقه اعتقاد دارم :)

منم کیوان , نیما ( اکبرپور ) , علی حضرت حاج آقا , فاطمه ( سنجاقک ) , را دعوت میکنم بنویسند

دفعه دیگه من زودتر تلفن میزنم اما ...

وقتی که مسافرت هستم و در سفرم و کلا خونه نیستم , مامانم بهم زود به زود زنگ میزنه , تلفنم و یا موبایلم زنگ میخوره و مامانم میگه: اگر من یک تلفن نزنم نکنه تو یک دفعه یک تلفن بزنی ها !

تا صحبت امون تموم میشه به خودم قول میدم من زودتر زنگ بزنم این دفعه , همش اب خودم میگم یادم نره , الان میزنم , ولی تا میام زنگ بزنم باز زودتر مامان زنگ زده و میگه: اگر من یک تلفن نزنم نکنه تو یک دفعه یک تلفن بزنی ها !

چیکار کنم دیگه ...

این روزهای من

این روزهای من یک جورایی داره سخت میگذره , نا شکری نمیکنم ولی خب مشکلات داره زیاد میشه , یک جورایی داستان تیم بلاگر داره واسم تکرار میشه , مشکلات سخت کاری و فشار یکی از کارها تقریبا همه چیز را به هم ریخته , از دست دادن یک سری چیزا را الان نمیتونم بگم ارزش داره یا نه ولی خب یک سری حمایت را دارم از دست میدم و از دست دادم !

مشکل توی کار و بواسطه کار پیش میاد ولی میخوام این روزها به مسائل مالی کارم توجه کنم , کاری که واسم سودی نداره را حداقل جوری پیش برم که فردایی - مثل امروز - که مشکل داشتم حداقل بدونم به لحاظ مالی ارزش داشته که یک سری چیزا را از دست بدم و یا حداقل مشکلات جسمی که پیش میاد را بگم یک روزی جبران شده و حالا این مشکلات بعدیش هست که اومده ولی خب این اتفاق تا حالا توی کارم نیافتاده .

درد و مشکلات جسمی ناشی از کار مثل ریشه های یک درخت داره ذره ذره توی وجودم پیشرفت میکنه , امیدوارم این همه سختی و مشکل ارزش داشته باشه .

دوست دارم کار انجام بشه به هر قیمتی ولی این روزها این قیمت داره واسم خیلی گرون تموم میشه , خیلی گرون ...