واسه من معنویات معنویات نکن !

سالها پیش واسه انجام کاری قرار شد به مجموعه ای کمک کنیم ! وظیفه ی من نبود کاری کنم و صرفا به خاطر کاری که میتونستیم انجام بدیم مامور به انجام اون کار شدیم , این کار درست در زمان امتحان ریاضی من در دانشگاه بود ! شب امتحان تا ساعت 11 شب داشتم کار را انجام میدادم ؛ فرداش ساعت 10 صبح دانشگاه امتحان داشتم , ساعت 11 شب رفتم خونه و تا 4 صبح هم روی پروژه کار کردم , بعدش 1 ساعت خوابیدم و رفتم کار را تخویل بدم تا ساعت 9 صبح در محل مربوطه بودم !

یادم نیست ولی قرار بود واسه کاری که انجام شد حدود 20-40 تومن بدن بهمون , اون پول را ندادن که هیچ بدهکار هم شدیم که فلان بود و جواب کم کاری یک مجموعه که یکسال کار نکرده بودن سر ما بیچاره ها خرد شد که تقصیر شما بود !

خلاصه ما 15 دقیقه هم دیر رسیدیم به امتحان و با رو زدن به فامیل و اینا وارد جلسه شدیم , ولی اصلا نخونده بودم , ریاضی را افتادم و 4-5 ترم خوندن این درس از من وقت گرفت و 200 تومن هم خرج گذاشت !

مدیر مربوطه هم گفتن جبران میکنیم آخر هم بعد یکسال 20 تومن دادن ! که به قول اصفهانی ها : رخت بعد عید برا گل منار خوبس !

یاد گرفتم واسه معنویات توی کارم ارزشی قائل نشم , به اندازه کافی توی کار به معنویات توجه دارم و کار معنوی انجام میدم !

باید تو رو پیدا کنم

باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با این که بی تاب منی بازم منو خط میزنی
باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی

کی با یه جمله مثل من میتونه ارومت کنه
اون لحظه های اخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور

اخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
باید تورو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

فریاد شادی پپ گواردیولا و درسی برای فوتبال ایران


دیشب بارسا برد , پپ گواردیولا سرمربی بارسلونا در 38 سالگی فاتح جام باشگاههای اروپا شد , فریاد پپ گواردیولا فریاد جوانی بود ؛ فریادی که نشان شادی و شعف پیروزی داشت .

گواردیولا بهترین جواب ممکن را به مدیران بارسا داد , پیروزی در مقابل آلکس فرگوسن نشان از توانایی های گواردیولا داره .

گواردیولا درسی هم به مدیران کوته فکر استقلال و پرسپولیس داد که سالهاست اسیر ناکامی هستند , ناکامی که آخرین موردش همین دیشب با حذف پرسپولیس اتفاق افتاد , اگر مدیرانی مثل انصاری فر ها و فتح الله زاده ها به مرفاوی ها و استیلی ها و پیروانی ها فرصت میدادن امروز اینجوری اسیر بازی های مربیانی مثل قلعه نویی ها و وینگادا ها نمیشدن !

استقلال اگر فصلی که تا آخرین روز با مرفاوی در صدر بود و با یک اتفاق جام را از دست داد فصل بعد هم به مرفاوی فرصت میداد امروز اسیر بازی فردی مثل قلعه نویی نمیشد ! و باز هم مرفاوی سرمربی استقلال بشه , همین جا هم فقط و فقط به خاطر جوونی اش براش آرزوی موفقیت میکنم باید جایی تجربه کسب کنه و الان وقتشه :)

پرسپولیس هم اگر دیروز به استیلی ها و پیروانی ها فرصت میداد امروز اسیر مردی به اسم وینگادا نبود که بعد از گرفتن 1 میلیون دلار در کمال وقاحت و پررویی و زمانی که تیم 4-5 میلیاردی پرسپولیس را نابود کرد و 100 هزار نفر را از فوتبال دلزده کنه توی ورزشگاه آزادی و بعد بگه من وجدانم راحت و دیگه به همکاری ادامه نمیدم !

باید به جوون ها فرصت داد تا اگر کسی هم نتیجه ای نگرفت بدونیم مثلا پیروانی ها و مرفاوی هایی بودن که جوونی اش را پای تیم گذاشته و الان یک فصل چیزی نیست .

این مدیران فعلی استقلال و پرسپولیس شعور فوتبالی ندارن و هر روز هم استقلال و پرسپولیس به سمت نابودی میبرند ! و متاسفانه درس هم نمیگرند و مثلا پرسپولیس که این سالها از مربی خارجی نظیر وینگاداها و سوبل ها و ... ضربه خورده باز هم میخواد سرمربی خارجی بیاره و حتی یک نیم فصل به سرمربی جوون ایرانی فرصت نده !

بیدار بشید و از قهرمانی بارسا درس بگیرید .

بیا تا برات بگویم که ...

بیا تا برات بگویم که تنهایی من چقدر بزرگ است
بیا تا برات بگویم که چقدر سختی کشیده ام
و هیچ نمیدانی که بر شب و روز من چه میگذرد ...

کاش فقط ذره ای میدانستی که من چه کشیده ام
آیا تو حال این روزهای من را میدانی ؟

وقتی بحران بیاید همه در آتش خواهیم سوخت !

یک روز یک بحران شدید کاری رخ داد , بحران که نمیشه گفت اولش بود , اولش یک مشکل ساده بود که با صحبت 2 نفر رفع میشد ولی این مشکل ساده که با تحمل دو نفر حل میشد با موش دوانی .... با گذشت چند ساعت تبدیل به یک بحران بزرگ و درگیری لفظی و غیره تبدیل شد !

اولین چیزی که به ذهنم رسید اون زمان این بود که اگر اون عده افراد توی یک محلی باشند و حادثه ای رخ بده و محل مورد نظر آتش بگیره همه اشون یا بهتر بگم همه امون توی آتش می سوزیم , پشت و رو هم جزغاله میشیم .

حادثه ای ساده رخ میده و مثل مبلی آتش میگیره به جای اینکه اون مبل را خاموش کنند تا آتش به بقیه جاها سرایت نکنه اول دنبال این هستند این آتش سوزی را به یکی نسبت بدن تا مقصر اول معلوم بشه , توی این زمان مبل کامل آتش گرفته , نفر سومی که مثلا وجود داره میخواد آتش را خاموش کنه ولی اون افراد اولی جلوشو میگیرن تا اول مقصر معلوم بشه , فرش آتش گرفته , اتاق کامل داره میسوزه ولی هنوز اون نفرات اول دارن دنبال مقصر میگردن , خونه کامل در آتش میسوزه !

این مدیریت بحران ما ایرانی هاست , آخر هم همه با هم در آتش میسوزیم ! تمام شد , یک آتش سوزی ساده که با یک ظرف آب خاموش میشد و بعدش هم تنها عوض کردن یک رویه مبل کار فیصله پیدا میکرد , تبدیل به آتشی با 4 تا ایستگاه آتش نشانی و تلفات جانی و سوختن کامل یا خونه !

متاسفانه نه میتونیم بحران کنترل کنیم به کسی هم که داره توی آرامش کار را دنبال میکنه تا مشکل را حل کنه اونقدر فشار میاریم که یا سکته کنه یا اون هم با خودمون بسوزه !

کاش زمان مشکل میتونستیم خودمون را کنترل کنیم !
کاش فرهنگ پیدا کردن مقصر زمان حادثه را فراموش میکردیم !

افسوس که یادمون ندادن , یاد نمیگیریم و یاد نخواهیم گرفت !

همه در آتش خواهیم سوخت !

پی نوشت: من دیروز به خاطر این مشکل اونقدر حرص خوردم که دست چپم بی حس شد و هنوز هم احساس درد شدید میکنم !

این روزها , کار و کار و کار و گاهی هم درس

دیروز یک دوستی کامنت گذاشته بود زود بود قبلا آپ دیت میکردین و غیره

این روزها خیلی کار دارم و سرم شلوغ شده , 1-2 تا پروژه ای که بوده در حال انجامش هستم , مسافرت های زیاد کاری که باعث شده دائم در سفر باشم و فرودگاه و غیره اصلا فرصت کاری را هم نمیده حتی فرصت درس خوندن هم ندارم و این ترم را هم بازم گل میکارم :دی

امیدوارم تا هفته آینده یک کمی کارام کمتر بشه و بتونم که به کارهای شخصی ام هم برسم , متاسفانه اصلا وقت ندارم این وبلاگ و وبلاگ دیگه ام را آپ دیت کنم ولی سعی میکنم واسه آخر هفته به روز کنم وبلاگم را , درباره خیلی چیزا دوست دارم بنویسم , درباره انتخابا , سفرهایی که رفتم و خیلی اتفاقات این روزها .

فعلا از خستگی و بیخوابی سفر دارم هلاک میشم .