فوتبال آماتوري

اوج فوتبال آماتوري !!!
واقعا برگزاري چنين مراسمي شرم آوره ، افتضاح حساسترين داربي يك ليگ بخواهد اينجوري برگزار بشه ، برين بميرين اگه اين مراسم را برگزار كردين و اسم اون بازي را هم مي خوان بزارن داربي حساس ، شهرآورد تهران و اين اراجيف


استقلال‌ - پرسپوليس‌ فردا شب‌ کنار هم‌
به‌ احتمال‌ زياد اعضاى‌ دو تيم‌ استقلال‌ و پرسپوليس‌ فردا شب‌ در کنار يکديگر افطارى‌ خود را صرف‌ خواهند کرد.
طبق‌ خبرهاى‌ رسيده‌ هماهنگى‌هايى‌ جهت‌ برپايى‌ اين‌ مراسم‌ انجام‌ شده‌ و اگر مشکل‌ خاصى‌ رخ‌ ندهد، آبى‌ و قرمز افطار را باهم‌ هستند تا قبل‌ از دربى‌ روز جمعه‌ نشست‌ دوستانه‌اى‌ با يکديگر داشته‌ باشند تا رابطه‌ دوستى‌هايشان‌ محکمتر از قبل‌ شود.
البته‌ هنوز تأييديه‌ دو باشگاه‌ مبنى‌ بر اين‌ نشست‌ دوستانه‌ به‌ دستمان‌ نرسيده‌ است‌ اما از گوشه‌ و کنار خبر مى‌رسد که‌ برخى‌ از اطرافيان‌ باشگاه‌ استقلال‌ با حضور در اين‌ ضيافت‌ مخالفت‌ کرده‌ و آن‌ را مغاير با اصول‌ حرفه‌اى‌ مى‌دانند اما امير قلعه‌نوعى‌ هنوز موضعى‌ در اين‌ مورد نگرفته‌ است.
گفتنى‌ است؛ استقلال‌ و پرسپوليس‌ چند سال‌ قبل‌ هم‌ به‌ اين‌ مسأله‌ اعتراض‌ داشتند به‌ همين‌ خاطر چند صباحى‌ بود که‌ چنين‌ مهمانى‌هايى‌ برگزار نمى‌شد اما ظاهراً‌ قرار است‌ موضوع‌ دوباره‌ از سرگرفته

فوتبال

بازم فوتبال ، خيلي اوضاع هم قاراشميش شدخ توي ايران ولي خارج از ايران اوضاع توپه توپ
استقلال ديروز مساوي كرد ، بازي جالبي نداشتند خيلي سرد بود شايد بهخاطر هفته ديگه جلوي پرسپوليس بود ولي جلوي سايپا كه فوتبال دفاعي !!! را عالي بازي ميكنه خيلي بد بودند و مي تونستند هجومي تر بازي كنند ، واقعا اين تيم هايي كه اينجوري بازي مي كنند باعث شرم فوتبال هستند ، خيلي افتضاع از دقيقه اول دفاع چند لايه و فقط چشم به ضد حمله دارند ، به نظر من قلعه نوعي مي تونست خيلي راحت تر 3 امتياز اين بازي را بگيره تا جلوي پرسپوليس ، به هر حال

يك خبر خوندم كه خيلي درد آور بود:
يك اتفاق نادر در فوتبال
فروش كليه يكي از بازيكنان براي پرداخت حقوق ساير بازيكنان!
فراز كمالوند: ما هم انسانيم؛ يكي به فريادمان برسد


مورد توجه اون رياست سازمان به اصطلاح ورزش كه مثل زالو افتادند به جون تيم هاي بزرگ و كوچيك از استقلال و پرسپوليس گرفته تا اين تيمهاي كوچك كه بازيكن مجبور ميشه يره كليه اش را بفروشه ، خوب كجاي دنيا آقاجان من اينجوري بابا ولشون كنين ديگه ببينين چند نفر ميان سراغشون و ساپورت مي كنند ، الان هيچ كس نمياد پولي بده كه بره توي جيب دولت و بازيكن مثل كاظميان را اونقت انتظار دارند از مادر و پدرش گذره واسه علي اقا و به عشق علي آقا بازي كنه ة خوب بهش حق بدين ديگه
آدم گرسنه تعصب نداره
تعصب با شكم گرسنه معني نداره


حالا برسيم به اروپا جايي كه ديشب هم مهدوي كيا و هم زندي بازي كردند و مهدوي گل كاشت و يك گل سه امتيازي مشتي براي هامبورگ گرفت و اولين باخت شالكه را هم رقم زد ، فريدون هم بازي خوبي از خودش ارائه كرد و انصافا هم بازيكني كه يك سر و گردن به خاطر كلاس بازي با همه بازيكن ها بالاتره چون با دليل بازي ميكنه و هر ضربه اي كه به توپ ميزنه با فكر و منطق همراه هر دو هم نمره قابل قبولي از كيكر گرفتند ، متاسفانه كريمي بازي نكرد .

يك مطلب هم توي جهان فوتبال درباره عدم توجه به فريدون زندي نوشتم كه ميزارم اينجا فردا و اينا ، نسخه پد دي اف را پيدا نكردم بايد اسكن كنم .

رئال مادريد هم با گلهاي روبينيو و باخا برد ، بازي خوبي بود توي اون بزي هاي سخت اسپانيا برد مهمتره فعلا تا از بارسا كم نيرند

عشق

يادش به خير
راهنمايي بوديم ، تا سوار سرويس مدرسه ميشديم به يك سرويس ديگه كه مي رسيديم و دختر توش بود همه سوت و شماره بده و از اين عشقولك هاي دوران دبيرستان و راهنمايي ، ديگه توي اين دوران همه با يك نگاه عاشق ميشند و از خودشون عشق منتشر مي كنند ، آقا بعضي ها كه ديگه خوابشون نمي برد شب و منتظر بودند كه باز فردا سر همون چراغ ميني بوس بياد كنارشون ، بعضي روزا با سرويس نمي يومد كه بلكه دختره را ببينه .
رسيد به دبيرستان ، حساسيت ها كمتر و عشق هاي لحظه اي بيشتر ، و زيد بازي و اين كلمات مزخرفي كه بعضي هاي مي گفتند ، ديگه تو راه دبيرستان عاشق دختره بود و براش آهنگ سفر كردم معين را سر زنگ فيزيك پاك نويس ميكرد و ايناو جيم ميزد بره با دختره لب رودخونه بشينه و از اين عشق هاي مدرسه اي.

رسيد به دانشگاه و عشق ها و بازي هاي اون دوران
اين دوران عشفهاي بالاي ديپلم ، و اگه خونه دانشجويي هم كه باشه و توي اين شهرهاي كوچيك واويلا ، ديگه زنگ زدن و صدا ضبط كردن و اتو گرفتن كه آره چرا ديشب با بهاره رفته بودي خونه مجيد اينا و غيرتي بازي هاي دانشجويي و عشق هاي 9 ماهه كه ترم تابستون به خاطر هم ديگه ميگيرند و اينا و تا سال آخر كه تا فاغ التحصيل ميشند ديگه عشق هم سفره اش جمع ميشه و فصل جديد عشق هاي شذوع ميهشه

اما بزرگتر كه شد و شديم و وارد شهر و خيابون شدي ، بابات يك ماشين انداخته زير پات ميري دختر بازي و پسر بازي و كورس گذاشتن و اينا و عاشق يكي ميشي كه شماره بهت داده ، به خاطر جي ؟ يا مدل بالاي ماشين و يا تيپ جلفت كه يك من آرايش كردي ، غيرتي باري كه چرا كامي جون بهم جواب ندادي و اينا
خوب ، پدرت خوب ، مادرت خوب همون جوري كه تو را تو خيابون تور كرده رفته فردا يكي ديگه را تور كرده و حالشو باش كرده و تموم
همون بهتر كه نموم شد ، عشقي كه تو خيابون پيدا كردي توي خيابون هم بايد ولش كني

حالا پسره فازش رفته بالاتر ، ديگه اين دفعه دختر حج ممد و حج حسين كه پولداره و دوو سيلو سوار ميشه و يا خانوادش آمريكان چشمشو گرفته ، ميرن خواستگاري :
- خوب آقا داماد چيكارند ؟
- والا باباش كارخونه داره ولي خوب اونجا نيس كه ، يك ماشين براش خريده عصرا بره دختر بازي دلش باز بشه !!! اي ولا . ، فعلا هم ار توبره باباش مي خوره تا باباش بميره و ارث بش برسه و سر و ساموني به خودش بده !!!
- والا دختر ما هم باباش براش كه 206 گرفته كه عصرا بره كلاس و بعدش هم بره جردن و آفريقا بگرده !!!

خلاصه با تيپاي ميندازشون بيرون و پسره اگه عاقل باشه كه نيست ، ميفهمه نا اين چيزا نونو آب نميشه بايد يك كاري پيدا كنه ، ميره سراغ كار ، مي فهمه زكي ، نون خودشو به زور در مياره عشق ديگه چيه ؟ كي زن مي خواد ؟ كي بش زن ميده اصلا !!! و اينجاست كه مي فهمه از بچگي كه عاشق دختر همسايشون بوده تا راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه و ذوران علافي همش كشك بوده و عش نبوده

ديگه حالا مي فهمه پول همه چيز نيست سر كوچكترين چيز بحث داره و يك روزي جدايي ميرسه !!!

عشق هيجي نداره
عشق براش كيك بوده و دوغ
حني نون هم نداشته

آخه تا كي ؟؟؟ تا كي درد و رنج و مهنت ، هههههههههههه

اخر بدشانسي

واي واي واي واي
3 تا تير
20 تا سانتر
10 تا كرنر
2 تا گل گرفته نشده
2 تا كرنز گرفته نشده
20 بار زمين انداختن فجري ها
وقت تلف كردن دروازبان فجري
اعتراض ، مربي ، بازيكن ، كاپيتان

خوب معلومه مي خواي فرهنگ هم رعايت بشه
مردم هم اعصاب دارند
اهاي داور چلمنگ با توام
حتما مربي فجر هم فردا خواهيد خوند كه ما بد كار نكرديم
برد حق ما بوده !!!!!!!

دل من

دل من ديگه خطا نكن
با غريبه ها وفا نكن
زندگي باختي دل من
مردم و شناختي دل من
زندگي باختي دل من
مردم و شناختي دل من
تا به كي سراپا حقيقتي
تا به كي خراب محبتي
همنشين اين و اون ميشي
خسته وپريشون ميشي
دشت بخت توكويرميشه
مرغ آرزوت اسيرميشه
رو به روت سراب
پشت سر خراب
ساكت وصبوري دل من
مثل بوف كوري دل من
زندگي باختي دل من
مردم و شناختي دل من
دل من ديگه خطا نكن
با غريبه ها وفا نكن
زندگي باختي دل من
مردم و شناختي دل من
توي خون نشستي دل من
بي صدا شكستي
زندگي باختي دل من
مردم و شناختي دل من
ساكت و صبوري دل من
مثل بوف كوري دل من

داريوش

مي دوني كه

مي دوني كه من يك ذره خلم
هر دفعه مثل اين ديوونه ها ميرم تو فكر
پس لطفا گير ندين

حالا اتو بگير دري وري بنويس توي كامنت ها ، باشه ، يادت نره ها

با با پوسيديم

اصلا Asla داره به قول عارف با صداي درنده اش مي خونه
خيلي خسته ام
گرچه داره با دوستاي جديد بهتر ميشه
اما كسلم
خيلي زياد ، اونقدر كه مي دونم اكه واقعا بخوام بخوابم ديگه بلند نمي شم

راستي اينقدر هم از من انتظار نداشته باشين
چون انتظارتون الكيه ، يعني زماني انتظار داشته باشين كه كسي اگه ازتون انتظار داشت جواب سر بالا بش ندين ، حتما نبايد مقابله به مثل كنين و اگه من كاري كردم همونو انجام بدين ، يم دفعه عاطفي ، يك دفعه مالي و ... اما يادتون باشه از هيچ كس هيچ انتظاري ندارم ، از هيچ كس و هيچ كس و هيچ كس

راستي تا حالا خودتونو بدون نقاب ديدين !!!
بعضي ها بدون نقاب هيلي كثيفند و بعضي هاي اونقدر پاك كه فكرشو نمي تونين بكنين
همه نقاب دارند
ياد آهنگ نقاب سياوش قميشي افتادم راستي اونم در اينباره خونده
هر چي را كه فكر كني در موردش خوندند
آلبوم جديد افشين - ماچ
و آلبوم جديد نيما - ميريم پائيزي را و به خصوص عشق اينترنتي را گوش كنين
نگين منظور دارم ها ، نا باحاله فقط

خروج

-سلام
-سلام ، بفرمائين ؟
- حاج آقا براي وثيقه و خروج از كشور
- خوب
- مي خواستم اين دو تا را بفرستم برن انگليس !
- شرمنده امكانش نيست ، ميرن بر نمي گردند
- نه حاج اقا هر چه قدر باشه وثيقه ميديم !!
- والا چي بگم اصرار دارين بايد وثيقه سنگيني بذارين براي اين 2 نفر
- مشكلي نيست ، اين فرمش ، مبلغ را بنويسين ، سفته و همه چي آمادست !!!
- برين اين مبلغ را بريزين به حساب و فيش را بيارين و مدارك كه نوشته شده و 2 نفر ضامن
- چشم حاج آقا


- سلام
- سلام ، كارها را انجام دادين؟
- بله ، بفرمائين
- خوب ضامن ؟؟
- يكيشون من و يكي هم آقاي فلاني
- شما وضعيت به چه صورت
- دانشحو هستم
- شرمنده شما چون وضعيت نظام وظيفه مشخص نيست

بگرد دنبال كي ظهر چهارشنبه ،

-سلام حاج آقا
- سلام
- ايشون هستند
( پس از كلي برانداز كلي از سر تا پا )
- مشكلي نيست
- اينجا را امضا كنند ؟

- اين سفته ها هم امضا بشه و بدين امور اداري

( ظهر چهار شنبه گرماي تهرون و دود و دم و ترافيك )
پاسپورت ؟
بفرمايين اين پاسپورت ها
- وضعيت خروجي ؟
- اين هم نامه خروجي ؟
- مشكلي نيست

خوشحال كه 2 تا بليط براشون گرفتم براي يكشنبه صبح ، پرواز بسوي لندن
- سلام
- سلام اين هم دو تا بليط براي شما ها

بغض گلوم را گرفته ، از يك طرف تنهايي و از طرف ديگه اينكه بابا و اينا ديگه تنها نيستند ، اما تنهايي خودم بدتر از همه ايناست ، بعذ از 20 سال ، حالا خودم همه كاراشونو كردم و دارم ميرم ، مامان زنگ زد
-سلام
- سلام مامان ، كاراشون كردم ، 2 شنبه اونجا هستن
- مرسي پسرم
- گفتم مامان هر كاري مي كنم كه بيان
......

بچه ها اين 2-3 شب را مي خواهيم حال كنيم
-بابا بسه ، هفته ديگه اينجائيم
- ( سكوت من )
( نگاههاي معني دار اونها )

خوب زنگ بزن به بچه ها بريم بيرون

2-3 روز زود گذشت
دارم بدرقشون مي كنم ، دارم مي تركم ، دلم مي خواد بشينم زار بزنم
اما وقتي به صداي خوشحال مامان فكر مي كنم ...

بچه ها برين خيلي مراقب خودتون باشين
بابا هي مثل پيرمردا توصيه ايمني نكن
- بريم كافي شاپ مي خوام باهاتون حرف بزنم
- مشكوك ميزنيا
- نه بابا

- بچه ها دارين ميرين
- نه بابا ، غيب گفني
- نه بچه ها شما بر نميگرين ديگه ايران ، اونجا مي مونين
- ولي تو وثيقه گذاشتي
- سسسسسسسسسس ، حرف نباشه ، همه كارها اونجا اوكي شده
-ولي
- گفتم حرف نباشه ، زود باشين بريم كه دير شده

بغض ولم نمي كنه ، همون جا وسط سالن ميزنم زير گريه ، زود ميام تو ماشين كه كسي نبينه منو و چيزي كه از قبل اماده شده را ميذارم

با تو رفتم
بي تو باز آمدم
بر سر كوي او دل ديوانه

خيلي تنهام امشب ولي صداي مامان كه شاد بود آرومم مي كنه ، هنوز ويگن مي خونه
سعي مي كنم خودمو مشغول كنم تا فكر كنم نيستند، ديگخ كسي تا ميام خونه با سطل اب خيسم نمي كنه ، ديگه كسي روز تولدم كيك را تو سرم خالي نمي كنه ، ديگه كسي گربه زنده كادو تولدم نميده ة ديگه تنهام

تلفن زنگ مي خوره
- سلام
- سلامممممممممممممممممممم
- رسيدين ؟
- آره ة عاليه ولي ....
- دددددددد ، گفتم ولي نداره ، اون طرف برسين مامان و اينا منتظرند

سعي مي كنم زياد باشون حرف نزنم

و چند روز بعد اومدن براي اجراي حكمو در دادسرا
مشكلي نيست ، وثيقه را بذارين اجرا
- شما از اول هم همين برنامتون بود
- شده ديگه حاج آقا رفتند و من شرمنده شما

رزوه و نماز و مسلمان

بعضي ها مي گن مسلمونيم
همون بهتر كه ما نمي خونين و نميگيريم ، نه اينكه نگيريما ، نه ميگيريم ، اما اگه بدونيم بخوايم دروغ بگيم و كلاه مردمو برداريم و تو چشاش يكي واسي دروغ بگي.
مرتيكه را توي فردوسي ديدم ، زبون روزه در مياد ميگه من اصفهان نبودم ! از من مي ترسي ، خاك بر سرت ، از خدا بترس كه داري روزه اش را ميگيري ، از علي بترس كه داري قسم مي خوري كه اون دنيا يقتو ميگيره

آهاي مسلمونا اگه ثواب نمي كنيد ، پس گناه نكنيد
اگه مي خواي گناه كني ، پس ديگه ثواب نكن كه بخواي اونا را پاك كني

بچه بودم ، ديدم چند نفر دارند پاي پياده ميرند و پا برهنه توي خيابون و لباس مشكي ، گفتم مامان اينا واسه چي كفش ندارند ؟ ، مامانم گفت : مي خوان مثلا گناهاشون پاك بشه !
اما بعدا ها توي كتاب ديني خوندم ، بدترين گناه خود آزاري ، به هر نحوي !!!


خدا ، ما مسلمونيم ؟؟؟
شك دارم . چون خيلي چيزا ديدم
به خدا، علي و محمد هم اينجوري نبودن !

دوست

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید...



صداش به شكل حزن پریشان واقعیت بود
و پلك هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما كوچاند...

به شكل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر كرد ...

و او به شیوه باران پر از طراوت تكرار بود
و او به سبك درخت
میان عافیت نور منتشر می شد

همیشه كودكی باد را صدا می كرد...
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره می زد...

برای ما یك شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا كرد
كه ما به عاطفه سطح خاك دست كشیدیم
و مثل یك لهجه یك سطل آب تازه شدیم ...

و بارها دیدیم
كه با چه قدر سبد
برای چیدن یك خوشه بشارت رفت...

ولی نشد
كه روبروی وضوح كبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز كشید
و هیچ فكر نكرد
كه ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یك سیب
چه قدر تنها ماندیم...

ما و خنده ي خدا

ديروز رفتم اداره كل براي انجام كاري
آخه توي اداره ما اداره كل به ساختمان جديد منتقل شده ولي ما هنوز توي ساختمان دا حال تخريب قديمي هستيم و بلاتكليف كه كجا بريم و اصلا تكليف بچه ها و اينا چي ميشه .

اي تي كارا شايد مركز آي تي اصفهان را حتما شنيدند ، وب سايتهاي فعال آي تي خبر ، استاد آن لاين ، فارسي لينك ، و وب سايتهاي ديگه ، كه مي تونم به جرات بگم هيچ كدوم از مراكز و حتي ادارات كل به قدرت ما كار نكردن ، چه در زمينه آموزش و چه وب و تحقيق و ساير مسائل مرتبط . حتي سازمان كل كشور با وب سايت نا منظم و غير اصوليش .

اما اين اوضاع 3 سالي بيشتر دوام نياورد و با عوض شدن حاج آقا احسان كه مي تونم بگم توي مديريت و ساير مسائل واقعا ايشون را قبول دارم و فكر نمي كنم هيچ كسي تا حالا به اندازه ايشون موفق عمل كرده باشه ، مقام هاي مختلف كشوري در المپياد ملي مهارت و چه كسب عنوان شايسته در كل كشور ، مدير نمونه و هزاران عنواني كه ايشون كسب كردند نشانه موفقيت بي چون و چراي ايشون و مجموعه تيمي بود كه با قدرت تمام تر تشكيل داده بودند و كار مي كرد .


ميگن خدا دو زمان مي خنده ، زماني كه بنده را بخوان ار عرش بكشن پائين و زماني كه بنده اي حقش نباشه و خلق بخوان اون را به عرش ببرند ، خدا شايد به بنده ها نگاه كنه اما آخر دست اون اتفاقي كه بايد بيافته را عملي مي كنه


به هر حال ديروز وقتي رفتيم اون طرف و يكي ، يكي به بچه ها سر زديم ، گفتيم خوش اون روزا كه همه يه جا بوديم ، اونقدر آي تي شلوغ مي شد كه نگو ، 5-6 تا كلاس ، پذيرش ، رباتيك ، واحد تحقيق ، خدمات ماشيني ، سخت افزار ، وب ، توسعه ، سايت مركزي ، وووو اونقدر بوديم كه حميد رحمانيان خان و آقايون را جدا مي كرد و خلاصه هياهو و اون دل و دماغ كار كردن توي اون محيط جون و شاداب و بازدهي بسيار بالايي كه داشتيم .

گذشت و با عوض شدن مديران و ساير اتفاقات ما هم ديگه مثل سابق نبوديم ، اموزش به جاي ديگه منتقل شد و بچه ها هم يكي يكي به جاهاي مختلف منتقل شدند , ما مونديم و هيچي

آما هنوز هم چشم به فردايي روشن دارم

رفاقت ها

بيرجند توي پادگان و اون همه آدم و آدم هاي جور وا جور ، تا يك اتفاقي ميافتاد ، خدا را شكر آدم هاي زير آب زن هم كم نبودند ، توي ايم مواقع ايمان فاضل مي گفت : رفاقتت بوي شاش ميده
اوي از قيافت داره شاش مي چكه !!!

اما چند وقتي از دوستام خيلي گله دارم ، مخصوصا ...
ديگه بابا فكر نمي كنم كسي به اندازه من كار كنه ، ديگه خدا را شكر همه هم يك موبايل بستند به نافشون ، بابا لامسب را مي خواي خرج چيت كني ؟
د ور دار بي صاحب شده را يك زنگ به دوستت بزن ، ببين اينكه هر روز ميديديش ، چرا 3 روز بهت زنگ زده ، نترس تا حالا گزارشي نيومده كه كسي براي 80 تومن پول يك تلفن مرده باشه !!!

مرتيكه يك زنگ بزن د
اه

اون موقع ها مي گفتيم خدا ميشه 4 تا انگشت بيشتر بدي ، كه دوستاي با مرام و معرفت را بشماريم ، حالا ميگيم بابا خر ما از كره گي دم نداشت ، نخواستيم به ما آقا نيومده ، همين يكي را هم بكن بنداز و خيالمون را راحت كن

خداااااااااااااااااااااا مردم از دست اينا

زحمت و درجه

امروز با علي خرف ميزديم ، بحث ارتش و نظام شد و من هم كه تيمسار ، يك دفعه تو فكر اين درجه هاي روي شانه هاي افسران و كلا درجه دار ها بودم ، از ارتش و كشتي و خلبان تا هر كسي كه به هزار بد بختي اين درجه را بدست مياره ، بعد آقا رفتيم سير و سفر و يا رستوران نائب ، مي بينيم ، اوه اوه چه مملكت مي بخشين خر تو خر شده كه سر شونه اينا 4 تا خط و يا 3 تا قپه

نمي خوام بگم كسي بالا يا پائين تره ولي اينجوري اون بنده خدا كه 20 سال جون كنده با بليط فروش ترمينال آرژانتين يكي و درجشون يكي ، بعد حالا مثلا خلبان مياد سوار اتوبوس بشه ، بنده خدا را با راننده اشتباه ميگيرند و طرف ضايع ميشه !!!

يادش به خير

يادش به خير اون روزا
به خدا

پريروز صبح يك سايت بود مي خواستم چك كنم
اما نمي آوردم
صبح ساعت 8 تقريبا از دوستا 30 نفري بودند اما دريغ از 1 پيغام كه كسي جواب بده
حالا كارم جهنم آقا جون بلكه بخواد يكي از شما ها حلاليت بطلبه

فردين كه مرد ، مرامشم مرد
توي پادگان يك روز يكي از گروهبان داشت يكي يكي پدر همه را در مياورد ، يكي بود جثه كوچيكي داشت و ضعيف بود و طاقت نياورد و افتاد ، يك دفعه يكي از اين بچه هاي شمالي بلند شد گفت : نكن بيا به جاش اگه راست ميگي به من بشين پاشو و اين بدبخت را ول كن و اينا.
گروهبان در اومد گفت : بگبر بشين مرتيكه بزغاله ، فردين بازي درنيار اينجا!!! - پسره گفت : فردين مرد ، ولي مرامش زنده است!!! - گروهبان هم گفت : پس اگه مرامش زنده است ، پاشو تا حاليت كنم ، بزغاله !!! ( كلمه بزغاله تكيه كلام گروهبان مرادنژاد بود ) ، پسره را بلند كرد يك هفته يك گوني 10 كيلويي بست به پشتش تا حاليش بشه مرام يعني چي !!!!

آره خلاصه خوش اون روزا
كه ارزش بود ، مرام بود ، معرفت بود
مثل حالا يكي نمي گفت باشه بهت زنگ ميزنم و بره كه بره كه الان شده 3 روز
كاش فقط تا كار داشته باشند به آدم زنگ نزنند
هر دفعه يك زنگ بزنند حال هم ديگه را هم بپرسند

خدا كرمت را شكر ، كه فقط خودتي و خودت كه پيش همه هستي
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
امرزو از روزاست كه مي خوام وايسم و 2 ساعت لب دريا داد بزنم
خداااااااااااااااااااااااااااااااا

سوال

يه سوال تو دنيا مي كنند ، هيچ كس نميتونه جوابشو بده
سوال : عقيده ي خودتون راجب به راه خل كمبود غذا در ساير كشورها را صادقانه بيان كنيد ؟؟

جوابها :
آسيائي ها ( مخصوصا خاورميانه) نميدونند راه حل چيه ؟
اروپاي شرقي نميدونند صداقت چيه ؟
اروپاي غربي نميدونند كمبود چيه ؟
آفريقايي ها نميدونند غذا چيه ؟
آمريكايي ها نمي دونند ساير كشورهاي يعني چه ؟
در چين هم عقيده چيه ؟

لطفا مثل خواستگارا نيايين وبلاگ بخونين و پيغام تبليغاتي بذارين كه به من هم سر بزن و اينا آخه هر چيزي هم حدي داره ، انگار رفته خواستگاري ، ديگه وبلاگ نويسي نيست گند كاري مراسم بلاگر قاپون شده ، آخه يك كمي ظرفيت داشته باشين ، مي خواي باش چت كني برو چت تو بكن ، چرا كامنت دري وري ميزاري ، والا آخه