ساعت حرکت

ساعت حركت قطار كه مي رسيد و همين كه قطار راه مي افتاد، بچه ها مي دويدند، سنگ بر مي داشتند و قطار را مورد حمله قرار مي دادند. من تعجب مي كردم كه اگر به اين قطار بايد
سنگ زد، چرا وقتي كه ايستاده يك ريگ كوچك هم به آن نمي زنند و اگر بايد برايش اعجاب قائل بود ، اعجاب بيشتر وفتي است كه حركت مي كند.
اين معما برام وجود داشت تا وفتي كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. ديدم، اين قانون كلي زندگي ما ايراني هاست كه هر كسي و هر چيزي تا وقتي كه ساكن است، تا ساكت است،
مورد تعظيم است، اما همين كه به راه افتاد و يك قدم برداشت، نه تنها كسي كمكش نمي كند، بلكه سنگ است كه به طرفش پرتاب مي شود و اين نشانه ي يك چامعه مرده است. يك جامعه ايراني ! ولي
يك جامعه زنده فقط يراي كساني احترام قائل است كه متكلم هستند نه ساكت، متحركند نه ساكن، باخبرند نه بي خبر.

از كتاب احياي تفكر اسلامي
استاد مطهري

من اگه کلنگ و تفنگ داشتم !

اگه كلنگ داشتم اول دبيرستان خراب شده را ميزدم داغون ميردم
بعد پادگان تهرون رو كه داغونم كرد توي 5 روز !

اگه هم تفنگ داشتم اول يكي تو حلقوم مشاور دبيرستان كه گفت برو رياضي فيزيك و نذاشت از همون اول برم هنرستان خالي ميكنم و بعد هم 2 تا گروهبانهاي عقده اي !

يك چيزي هست كه تفنگ و كلنگ دستم نيست !

معولا هميشه براي اون چيزي كه در اختيار ندارين خيلي برنامه دارين ولي تا بياد دست اتون هيچ كاري باهاش نمي تونين بكنين !

پرهام

نمیدونم چرا همه منو به اسم کوچیک صدا میکنند !

اشتياق

فقط شور و شوق کارهای بزرگ من را جذب میكنه ، تنها چيزي كه جايي موندگار ميشم يا كاري را انجام ميدم تنها همينه
كارهاي خاص و تازه ؛ تنها همينه و بس

نمیدونم عنوان چی بذارم

این روزها در حال آماده شدن برای کار جدید هستم
هم کار جدیدم و هم اینکه از این هفته بشینم 2 زار درس بخونم !

همیشه دوست داشتم که کارم تازگی داشته باشه , اینکه همش یک کار روتین مثل یک ماشین انجام بدم متنفرم
چه زمانی که درس می دادم و چه حالا که کار میکنم دوست ندارم مثل آدم آهنی کار کنم و حال کنم که فلان جا کار میکنم , دوست دارم که کارم یک کار تازه و نو باشه , نه اینکه همش یک کار و یک جا , بعضی کارها اسم قشنگی دارن , مثلا فلان شرکت و یا برای فلان سایت بعد از یک مدت دیگه آدم را راضی نگه نمیداره , به جایی میرسه که حتی پشت کامپیوتر نشستن هم خسته میکنه آدم را و همه چیز واسه آدم خسته کننده است .

کار تازه و پروژه بزرگی در پیش دارم , پروژه ای که یک کار بنیادی و پایه ای به زودی شروع میکنم
کار توی شرکت های بزرگ هم تا خلاقیتی نباشه و یا اینکه کارت روتین باشه بعد از مدتی خسته کننده میشه , من دوست دارم توی کارم خلاقیت باشه , هر روز چیز تازه ای باشه

خلاقیت رمز موفقیت است ;)

باختند كه باختند

تيم ملي فوتبال حذف شد
به همين سادگي !
اما گاهي توي حكمت خدا مي مونيم ، يعني به فكرمون نميرسه كه دليل اين كار چيه !
همين حذف تيم ملي فقط و فقط ثابت كرد چقدر مردم نمك نشناسي هستيم ، با يك اتفاق ساده همه چيز را خراب ميكنيم ، باختند كه باختند فرار نيست كه هميشه ببريم ! اگه قرار بود هميشه برنده بشيم ما كه فوتبال جذابيتي نداشت ديگه ؛ مثل تيم ملي فوتسال ، اينقدر برد و برد تا ارزش فوتسال و قهرماني اش ار بين رفت و مسابقات جذابيتي نداشت تا 1-2 دوره كه نتيجه نگرفتند و الان دوباره فوتسال مهم شده

مثلا همه ميگن چرا تيم ملي توي جام جهاني نتيجه نگرفت ! نتيجه يعني چي ؟ يعني پيروزي ، اتظار داشتند مردم نتيجه بگيريم ، يعني پيروز بشيم توي مسابقات ، يعني بريم مرحله بعد ! درسته ؟ نه درست نيست !

ولي اين فوتبال نشون ميده اصلا همدل نيستيم ، روزنامه و تلويزيون منتقد آوردند تا تيم ملي را بكوبند ، آقا جان من تيم انتخاب شده ، بلدي بهتر يا علي برو مربي شو خودت انتخاب كن ، كسي مثل مايلي كهن اومد و دراومد گفت من فرار كردم ! ( چرند ترين حرفي كه يم نفر ميتونه بزنه ) ، آقا حالا تيم ملي انتخاب شد ، حمايت اش كنين ديگه ، جز حمايت كاري ديگه اي نميشه كرد .

فقط بدونين ميشه نبايد ما ببريم ، 10 تا كشور ديگه هم هستند اونا هم ميان ، كاش مي فهميديم حمايت يعني چي !
حمايت يعني ديگه اين كسي كه اومده بالا پشتش باشيم ، به خدا همش واسه اين بود كه همدل نبوديم

همدلي از همزبوني بهتره

وقتي بازيكني مثل كعبي فقط حرف ميزنه همين ميشه ، 10 متر مفيد دويد ؟ نه ، فقط جو تيم را ريخت به هم ، ريختي به هم طوري نيست ، حالا نوبت ات شد بياي تو زمين ، تو كه هي لستر لستر ميكني ، تو هنوز هواپيمات ننشسته همه جا را پر كردي چطور انتظار بازيكن بزرگي باشي ؟
اگه مربي امون بزرگ نبود بازيكن هامون بچه بودند ، بچه تر از بچه

بحث اش طولاني ولي گاهي بايد به خاطر مصلحت از منافع شخصي چشم پوشي كرد

اين روزها ...

اين روزها خيلي درگير كارهام هستم
خيلي زياد ، بيش از اون چيزي كه هميشه فكرش را ميكردم !
1-2 تا كار سنگين دستمه و بايد تموم بشه واسه همين فرصت وبلاگ نوشتن ندارم ، فرصت را دارم اما فرصتي نميشه به چيزي فكر كنم تا بنويسم .

صداي گرفته من

اين موقع از سال كه ميشه صداي من ييهو ميگيره !
ديروز ييهو صدام گرفت

يادش بخير ، چند سال پيش
همايش آموزش الكترونيكي بود ، 4 سال پيش ، سالن همايش هاي رازي - وزير آموزش پرورش اومده بود واسه بازديد ، بازديد از غرفه فني و حرفه اي و بايد سايت و اينا را واسش توضيح ميدادم ، از شانس بد من هم شب قبلش صدام گرفت ، رسول توكلي ديگه چيزي نبود كه به خورد من نداد كه صدام بازبشه ! فقط 1-2 تا شيشه شربت خوردم و باز نشد صدام !

وزير اومد و من هم صدام به زور ميومد بالا ، وزير وقت اون زمان - حاجي - گوشش را چسبونده بود به دهن من تا بشنوه چي ميگم ! خلاصه تا به زور توضيحات را دادم ، گفت: انشالله هم در كارتون موفق باشيد و هم صداتون خوب بشه !

گرگها را شناختن مهمتره !

اين روزها ديگه پيرهن پاره كردن ملاك بزرگ بودن نيست ، ملاك تجربه شناختن گرگهايي كه از كوچكترين حركت ما بيشترين استفاده را ميكنند !

اين آدم ها را بشناسيم خيلي مهمتره از پيرهن پاره كردنه !
پيرهن بعدا ميشه با قيچي هم پاره كرد ولي گرگها قبل از پاره شدن ما را تيكه پاره مي كنند !

5 مرحله از زندگي

دغدغه
مسئله يا مشكل
معضل
بحران
فاجعه

دغدغه براي بعضي ها امروزه يعني رفته به دانشگاه و درس خوندن براي كنكور
مسئله اينه كه قبول بشه يا نشه
پشت كنكور موندن الان شده يك معضل !
بحران يعني در كنكور قبول نشدن
فاجعه يعني بايد رفت سربازي واسه پسرا و دخترا هم ازدواج !

من الان نه كنكوري دارم و نه هيچي اما دچار يك بحرانم !