کاری نداره که کارمون را با هم عوض میکنیم !

من خیلی مرخصی میرم و نیستم , درسته ؟

خوب باشه کاری نداره که جامون را با هم عوض میکنیم فقط چند روز , خوبه ؟
من دیگه نه ماموریت کاری میرم و نه دیگه سروری را پشتیبانی میکنم ! تو به جای من این مسئولیت را قبول کن , من مشکلی ندارم !

توی چند روز توی هفته توی راه باش - به خدا من اگر خوشم بیاد - تو برو این طرف و اون طرف , تو در تماس باش , تو حواست باشه سایتها نخوابه و تو مسئولیت را قبول کن !

فقط یک هفته , بعد ببینیم کی اون زمان به استراحت نیاز داره و کی مرخصی میگیره , کی کار بیرونش عقب میمونه , کی باید بی خوابی بکشه , کی باید جواب گو باشه , آخرش هم یک صورتحساب کمترین مبلغی که میدونی حساب کن و بکو تا بهت پرداخت کنند ( که نمیکنند ) بعد ببینیم تو جای من چیکار میکنی !

این کار را بکن فقط !

راز دل

یه زخم کهنه روی بالم
یه آسمون که چشم به رام نیست
به غیر واژه غریبی
چیزی توی ترانه هام نیست
حتی یه آینه پیش روم نیست
که اسممو یادم بیاره
تنها ترین مسافر شب
تو خلوتم پا نمیزاره
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم

راز دل - ناصر عبداللهی را گوش کنید

علی دایی عزیز شما یک تحصیلکرده این مملکت هستید !


آقای دایی میخوام با شما صحبت کنم , شما مگر دانشگاه نرفتید ؟ شما مگر یک مهندس این جامعه نیستید ؟ شما مگر تحصیلکرده این مملکت نیستید ؟ پس چرا به جای اینکه در هنگام بازی های تیم ملی بلند بشی و با بازیکنان حرف بزنی نشستی و تسبیح می اندازی و ختم صلوات میکنی ؟

آقای دایی عزیز کنار زمان زمان عمل کردن نه صلوات فرستادن , کار شما حکایت فردی که میخواد از تهران بره شمال میره ماشین میخره و بعد میشینه توی ماشین صلوات میفرسته که ماشین خودش راه بیوفته و بره شمال ! میره ؟ معلومه نمیره ! باید ماشین روشن کار گاز داد و رفت .

علی دایی عزیز از قدیم گفتند از تو حرکت از خدا برکت , این نمیشه که شما وقتی زمان بازی میرسه حتی بلند نشی از روی نیمکت و حداقل 4 تا فحش آبدار نثار بازیکنان کنی !

علی دایی عزیز شما تنها بازیکن ایرانی هستی و آسیایی هستی که بالاترین مدارج در فوتبال رسیدی از بازی در بایرن مونیخ تا حضور در فینال جام باشگاههای اروپا و بهترین گلزن جهان و قرار گرفتن در جمع 100 بازیکن برتر هزاران عناوین دیگه , پس چرا با اعتبار خودت بازی میکنی و کاری میکنی که به خاطر تسبیح گرفتن دوربین تلویزیون امارات روی شما زوم کنه ؟

تسبیح یا هر وسیله دیگه ای مقدس , ولی دلیل نمیشه شما از دقیقه 1 بازی تا دقیقه 90 بازی صلوات یا هر چیز دیگه ای بفرستی که خدا به تیم ات کمک کنه !

علی دایی سرمربی عزیز تیم ملی ما موقع بازی تیم ملی مثل یک حرفه ای پاشو و کنار زمین با بازیکنان ات حرف بزن نه اینکه روی نیمکت و مشغول دعا کردن !

خدا به ما مسیرهایی را میده مثل رفتن به دانشگاه که بتونیم با علم روز دنیا آشنا بشیم و بتونیم تصمیم بگیریم نه اینکه به استخاره و دعا و ... متوسل بشیم , مگر دنیا و اروپا عقبه ؟ نه دارند تلاش میکنند خدا هم به خوبی مزدشون را میده .

خدا جای حق نشسته تلاش کنید خدا کم نمیذاره واسه بنده اش و پاداش را میده اما پاداش را به تلاش میده :)

مصاحبه دایی با روزنامه قدس: از تسبيح دست گرفتن پشيمان شده ام

قرارداد با دوستان: آرامش


این بار اگر دوست جدیدی اومد واسه دوستیمون قول و قرار میذارم , شاید بهتر بگم یک قرارداد میبندیم !

یک قرارداد فی مابین من و اون , یک قرارداد بدون تاریخ انقضاء , قراردادی که شرط اش این باشه که هیچ کدوم اعصاب اون یکی را خرد نکنیم ! من آدم خیلی آروم و به قول دوستام خیلی خیلی خونسرد هستم , این خونسردی باعث آرامش من هم شده که گاهی اونقدر خونسردم که اگر با کسی حرفم بشه فقط و فقط میخندم تا آروم بشیم !

اینبار میخوام واسه دوستام هم قرارداد بنویسم , ولی نمی نویسم قرارداد را میخونم و هر دو با هم هستیم فقط اگر منو عصبی کرد خشتک اش را می کشم روی سرش ( البته اینو واسه مزاح نوشتم , توضیح واسه دوستی که کامنت گذاشتند ), بیش از هر چیزی از دوست انتظار آرامش دارم , تنها چیزی که توی زندگی ام کم دارم و به دیگران حسودی ام میشه آرامش که وجود داره واسه دیگران , همین و بس.
نیاز به دوستانی دارم پر انرژی و شاد , دوست دارم اونقدر بخندیم که صدامون به آسمون برسه :)
اونقدر بخندیم که توی خیابون مردم بگن اینا دیوونه اند , همه حسودیشون بشه !
واسه همین میخوام دیگه با دوستام قرارداد ببندم !

اونقدر کار دارم که میخوام به اونا برسم نمیخوام دیگه اتفاقی بیوفته که نتونم ادامه بدم و بخوام فرار کنم من توی دوستی و زندگی فقط و فقط و فقط آرامش میخوام :)

قرارداد را مینویسم و میدم به همه ی دوستام از قدیمی تا جدیدها

بهترین ها واسه من دوستام هستند , عاشق دوستان جدید ولی دوستانی میخوام که در ساعاتی که کنارشون هستم بهم آرامش هدیه بدن , آرامش بدن من واسشون جون میدم !

بسه بابا چقدر کار !

خیلی خسته ام از این کارها , همش باید حواس ات باشه تا فلان سایت یا سرور نخوابه , باید همش گوش بزنگ باشی , باید همش جواب پس بدی ! نمیتونی موبایل ات را خاموش کنی که شاید کسی فکر نکنه می خوای بپیچونیش !

دیگه خسته شدم از این همه سفر و کار و ... بدو بدو فلان جا فلان جا جلسه فلان کمیته است ؛ بدو بدو باید بری فلان جلسه کارگروه , بدو بری خونه همین جوری سر پایی یک چیزی بخوری تا دیر به جلسه نرسی !

دوست دارم برم یک جایی راحت روی شن های داغ ساحل بخوابم و موبایلم خاموش کنم و بخوابم ساعت ها , دوست دارم دیگه تا کسی زنگ زد دیگه با خیال راحت بگم من دیگه کار نمیکنم توی این زمینه ( وب و... ) خیلی دیگه کار داره سنگین و طاقت فرسا میشه !

همین الان بعد این نوشته باید آماده بشم واسه یک سفر دیگه !

یکی نیست بگه بسه بابا چقدر کار میکنی !

آرایشگاه

رفتم آرایشگاه میگه چه مدلی بزنم ؟
میگم شینیون کن !

چپ چپ نگام میکنه
میگم خوب بافت آفریقایی واسم درست کن

دوباره نگاه کرده منو
میگم مرد حسابی آخه این کله کچل من چه مدلی داره ؟

میگم ابرو هام را هم تتو کن واسم :دی

بعضی ها یک چیزایی را سوال میکنند ها !

پی نوشت: این نوشته 4-5 تا اشکال فعلی داشته و درست شده , :دی هم همون دندون نشون دادن توی یاهو

همه چیز با دین حل میشه ؟

یک سوال دارم همه چیز با دین حل میشه ؟
اگر با دین حل میشه و میتونه جلوی جنگ و دعوا و قتل و دزدی و آدم کشی را بگیره پس کو ؟ این جمهوری اسلامی بر مبنای دین اسلام , مشکلات حل شده ؟
چون همه مسلمونیم دیگه هیچ مشکلی پیش نمیاد ؟

چون دین دار داریم دیگه کسی حق کسی را نمیخوره ؟
به خدا اگر دین تا حالا مشکل زندگی و جامعه ای حل کرده باشه !

دین واسه تفکر صحیحه که تفکر امون را درست کنیم نه واسه حل مشکلات !
دین یک راه فقط ولی راه حل نیست !

نمونه اش مملکت امون

من بی دین و کافر و بی خدا , مگه اون بالایی ها دین دار نیستند مگه اونا نماز نمیخونند پس چرا عاجز اند از حل مشکلات , نمیخوام بحث سیاسی کنم ولی منظورم زندگی هایی که فکر میکنیم دین دار بودن حلال همه ی مشکلاته , فکر میکنیم چون طرفمون دین داره و نماز میخونه دیگه مثلا حق من را نمیخوره , اما افسوس آدمی زمانی که میبینی داره دولا و پهنا بهت ظلم میشه به اسم دین !

قهوه و فال

قهوه میخوریم تا از خواص زیادش استفاده کنیم نه اینکه سرنوشت آدم ها را توش ببینیم
ورق بازی میکنیم تا سرگرم بشیم نه اینکه سر زندگی آدم ها قمار کنیم و باهاش واسه سرنوشت آدم ها تصمیم بگیریم
قرآن را میخونیم تا باهاش راه را انتخاب کنیم نه اینکه وسیله فال و .. باشه
شمع را واسه روشنایی اش استفاده میکنیم نه اینکه باهاش فال بگیریم و تاریکی توی زندگی درست کنیم !

وکاش میدونستیم از هر چیزی چه جوری استفاده کنیم !

من رفتم توی 27 سالگی

26 سال تموم شد و وارد 27 سالگی شدم به همین سادگی و به همین خوشمزگی , به نظر من بهترین روز زندگی هر کسی روز تولدش که می تونه بازم تصمیم بگیره و دوباره شروع کنه , به هر حال شروع و اینا که از من گذشته ولی اینو به عنوان یک نصیحت گفتم - یک اس ام اس تبریک اومد از طرف دایی در این لحظه من جواب بدم الان میام - خلاصه که امروز تولد بود و تموم شد

یک تشکر خیلی خیلی خیلی ویژه از بر و بچ فرندفید کنم که دیگه حسابی ترکوندن امروز واسم , از همه اشون و دوستای گلم اونجا تشکر میکنم که یک روز پر خاطره را واسم رقم زدند , کلا بچه های اونجا را چون میشناسم خیلی خوشحالم کردند توی این روزها :)

از دوستای دیگه و اینا هم که اس ام اس و تلفن زدند خیلی مرسی دیگه :)

من توی فرم هام توی محل های کارم تاریخ تولدم را 12 نوامبر زدم یعنی به میلادی میشه فردا اما امسال چون کبیسه بوده معادل شمسی اش میشه 22 آبان , ولی من امروز 21 آبان را گرفتم , یکی از دوستان بهم گفت انگار شما از 1-2 روز قبل میرین به استقبال تولد ! گفتم نه دوستام طبق تاریخ شمسی بهم تبریک گفتند , گفت هجری شمسی یعنی چی و خلاصه واسش توضیح دادم یک ساعتی و ماهها را واسش گفتم خیلی کیف کرده بود ! گفتم پس بیا و توبه کن و ایرانی شو پس !

امیدوارم سال آینده را بین دوستام و یک تولد خیلی شلوغ و حسابی بگیرم اگر نجنبم با این روالی که پیش میره و تنها میشم سال آینده روز تولدم خودم هم نباشم !

خلاصه که روز خیلی خوبی را دوستای خوبم واسم رقم زدند و بازم تشکر :)

خداحافظ آقای کردان


خداحافظ آقای کردان , این چند روز فرصت نشد بنویسم ولی الان دارم می نویسم !

خداحافظ آقای کردان , همین بلایی که سر عده ای آورده الان خدا سرت آورد و 100 درجه بدترش , آقای کردان کسی را زمین نزن , خیلی قدرت داشتی و استفاده کردی و عده ای را زمین زدی ولی دیدی خدا به سر خودت آورد , اونچنان خوار و ذلیل شدی که دیگه بلند نمیشی !


خداحافظ

اگر پرهام نامرئی بود

میلاد منو به بازی نامرئی دعوت کرد , یعنی اولش دعوت نکرد بهش گفتم میای در خونه من توپ بازی میکنی و بچه ام را راه نمیدی ؟

من اگر نامرئی بودم اول از همه میرفتم سراغ یک نفری که خیلی توی بعضی زمیینه ها ادعاش میشه , میخواستم برم ببینم خدائیش تو خونه هم همینطوره یا فقط واسه ما اینجوریه ! خیلی اینو دوست دارم بفهمم !

بعدش میرفتم سراغ یکی از بر و بچ ببینم اینقدر که میگه فلان میکنم و بمان میکنم آیا واقعا انجام میده یا نه ؟

بازم اگر نامرئی بودم میخواستم برم پیش یک دوست دفتر خاطرات شخضی اش را ببینم و ببینم واقعا چی تو فکرش داره میگذره و درباره چی فکر میکنه !

جای دیگه هم بانک مرکزی بود که میرفتم ببینم چقدر پول توشه :دی

دلم میخواست یک کمی هم اذیت میکردم مثلا میرفتم میزدم پشت سر بعضی ها , همین جوری دارق و دارق هم میزدم پس کله اش ! اون موقع داد میکشیدم مرتیکه حالا اگر میتونی بیا منو پیدا کن و بزن !

آخرش که برگرفته از میلاد و بامدادی هست دلم میخواست لخت برم توی خیابون :دی اما بی شوخی دلم میخواد و میخواسته با شلوارک برم بیرون اما همش میگن و میگم نه زشته !

منم آخر بازی سارا ( آدومیده ) , سوده , ناآرام , حاجی آقا , شایان , کیوان , حاجی واشنگتن , پونه ( نویسنده ) و هما را دعوت میکنم

جواب

بهم گفت برو جواب را واست میارند
از روزی که گفت جواب را میارند همش فکر میکنم جواب را یک موتوری میاره دم در خونه !

از اون روز همش از صدای موتور سرسام میگیرم

همش تا موتوری رد میشه انگار داره از وسط بدن من رد میشه !

هنوز جوابش را هم نیومده !