عزیزم اگر شام میای یک فوت کن

یک روزی یک مردی توی دفترش نشسته بوده که تلفن اش زنگ میخوره , هی شروع میکنه الو الو الو , کسی جوابی نمیده خلاصه آقای محترم که کار خاصی نداشتند شروع میکنند .

میگه اگر زن یک فوت کن و اگر مردی دو تا فوت کن , طرف یک فوت میکنه , دوباره مرده میگه اگر میتونی قرار بذاری یک فوت کن اگر نمیتونی دو تا فوت کن طرف هم یک فوت میکنه , میگه اگر شام میتونی قرار بذاری یک فوت کن و اگر نه هم دو تا فوت کن بازم طرف یک فوت میکنه , میگه اگر ساعت 8 فلان رستوران میای یک فوت کن و اگر نمیای دو تا فوت کن طرف یک فوت میکنه .

آقا هم خوشحال از اینکه قرار شام را فیکس کردن و زودتر از همیشه میره خونه ظهر و عصر ساعت 7 میشه آقا دوش گرفته و صورت اصلاح شده و ادکلن زده و کت و شلوار اطو کشیده آماده میشه تا بره سر قرار .

خانومش میپرسه کجا میری ؟ آقا هم در جواب میگن یک جلسه خیلی مهم کاری دارم و باید برم و قرار دارم , خانوم سوال میکنند که شام میای یا نه ؟ آقا هم در جواب میگن معلوم نیست کی جلسه تموم بشه و بیام شام یا نه !

خانوم هم میگه خوب عزیزم اگر شام میای یک فوت کن و اگر نمیای هم دو تا فوت کن !

کار و آینده تحصیلی

یکی از فکرهایی که این روزها به شدت ذهنم را مشغول کرده ادامه ی کار و درس ام هست , تازه وارد 26 سالگی شدم , فکر کار و ادامه درس و اینکه به مدرک فعلی و کار فعلی راضی نباشم مثل خوره داره منو میخوره .

نمیخوام به کار فعلی و موقعیت فعلی راضی باشم نه اینکه طمع کنم و تا همیشه واسه کسی و یا جای خاصی کار کنم , دوست دارم پیشرفت کنم و برم جلوتر نه اینکه همش یک کار روتین کنم , دوست دارم برم جلوتر , میدونم هنوز خیلی کار مونده تا انجام بدم .

دوست دارم روی پروژه ها و شرکت خودم کار کنم , روی چند تا طرح نیمه کاره که دارم کار کنم و اونا را بیارم بالا , که فردایی اگر چیزی داشتم بدونم مال خودمه حداقل :)

بعدی درسم که می خوام ادامه اش بدم , خیلی تا حالا تنبلی کردم و نخوندم و درست نخوندم , باید دیگه فرصت بیشتری بذارم , گرچه آدم مدرک گرایی نیستم و تا حالا هم مدرک تاثیری واسم نداشته ولی خوب باید برم جلوتر تا اگر جایی نیاز بود بتونم استفاده کنم .

کار همیشه هست و فردا هم بهتر از کار فعلی ام هست ولی درس را شاید فردا اینقدر پر انرژی و با انگیزه نباشم تا بخوام درسم را ادامه بدم :)

ره طولانی مونده و من هنوز اول راهم :)

بوش رفت , اوباما آمد !



همین الان دوران ریاست جورج بوش تموم شد و باراک اوباما رسما رئیس جمهور آمریکا شد , جورج بوش که جنگ طلب که در طول 8 سال دوران ریاست جمهوری اش یاد چنگیز خان مغول را زنده نگه داشت , تا اونجایی که من کتاب داستان چنگیز خان مغول را همیشه با خودم همراه داشتم و همیشه می خوندم که جهان خوار بودن به زمانه خاصی محدود نمیشه !

به هر حال خوب یا بد تموم شد و دیدین هم جنگ نشد , چقدر سر این حرف من که گفتم بوش جنگ نمیکنه با ایران فحش خوردم ( توی سایتهایی نظیر بالاترین و .. ) و متهم به عدم آگاهی شدم و ... شدم , دیدین هم که جنگ نشد و بوش هم رفت که رفت که رفت !

این هم نوشته مرتبط من:
چرا توی دل مردم هول می اندازین که جنگ میشه ؟!
این هم پیش بینی من که درست از آب در اومد :)

اوباما اومد با سیاست های خاص خودش که به نظر زیاد جنگ طلبانه نمیاد , گرچه هنوز هیچ حرفی نزده !

سیاست همش بازی , حتی کسانی که الان فکر میکنین دنیا را میچرخونن هم این افرادی نیستند که شما می بینید , سیاست شاید دست یک جوون 30 ساله باشه که توی یک برج توی فلان خیابون فلان شهر داره روزنامه میخونه !

اگر میخواهید واقعا راجب به سیاست بدونین فیلم Wag the Dog را ببینید !

آروزی من همیشه صلح واسه این کره خاکی , واسه همه ی مردم دنیا از صمیم قلب آرامش می خوام :)

وقتی یارای ایستادگی در برابر فردوسی پورها را ندارند !

متاسفانه دیشب نتونستم برنامه نود را ببینم ولی میشد حدس ردکه عده ای بی وجدان که موقعیت سیاسی خودشون را در خطر میدیدن به عادل فردوسی پور چه کرده باشن که عادل فردوسی پور گویا حتی صورتش را اصلاح نکرده بوده باشه و بعد هم که همگی برای حمایت از فردوسی پور دست به دست هم داده بودن تا با ارسال اس ام اس حمایت خودشون را از برنامه ی نود اعلام کنند !

متاسفانه مسئولینی که از ترس و واهمه خودشون را به عمد با خراب کاری در سیستم اس ام اس نشون داده بودن از آشکار شدن واقعیت های کثیفی که پشت پرده ی فوتبال قرار داره واهمه دارند !

متاسفم اونقدر این ورزش و فوتبال ناتوان شده که داره از پشت به عادل فردوسی پور و برنامه ی نود خنجر میزنه !

خوشحالم که افکار عمومی دیگه توی این موضوع اونقدر روشن شده که همه متحد با هم طرفدار فردوسی پور و نود هستند و از برنامه های پاچه خواران ( ورزش و مردم , ورزش از نگاه دو و ... ) حمایت نمیشه !

هر چیزی که با سیاست آمیخته بشه به کثافت کشیده میشه و فوتبال ایران هم داره همین مسیر را میره , ورزشی که علی آبادی و دار و دسته اش بخوان با دخالت توی همه چیز عرصه ای برای خودنمایی داشته باشند بهتر از این نمیشه !

سالهاست دیگه فوتبال ایران را صرفا واسه وقت تلف کردن نگاه میکنم , بازی های سیاسی کثیف مخصوصا برای تیم هایی مثل استقلال و پرسپولیس که شده وسیله ی بازی عده ای سیاست مدار که میخوان با استقلال و پرسپولیس خودشون را مطرح کنند !

خوشحالم که دیشب دولت و ورزش ایران و فوتبال ایران و علی آبادی ها و کفاشیان ها نشون دادن یارای ایستادگی در برابر نود را ندارند و از بیان شدن واقعیت ها هراسان هستند !

زنده باد فردوسی پور و نود , واقعا از صمیم قلب دوست دارم و دوست داریم عادل عزیز , کاش عادل ها توی ایران بیش از اینها بودن :)

نود را قربانی مصالح سیاسی کردند !

عادلی که شاید دیگر نخندد !

قضاوت به عهده خودتون

دوشنبه شب در پشت صحنه نود چه گذشت؟
عادل با همه خداحافظی کرد


پی نوشت: گویا آقایون هم موقعیت خودشون را در خطر می بینند امثال کیومرث هاشمی ( که مشخص نیست چیکاره است که اظهار نظر کرده ) شروع به اظهار نظر درباره صحبتهای انجام شده کردن !

باید از بعضی دلبستگی ها گذشت

این توئیت های منو بخونین
باید ازش دل بکنم ! خودم خیلی کار دارم ! about 1 hour ago from web
امروز چندمه ؟ about 1 hour ago from web
آش دهن سوزی نیست که نگه اش دارم ! about 1 hour ago from web
دارم با خودم کنار میام تا ولش کنم , الان در حال جنگ هستم , با کسی حرف نمیزنم تا بتونم خودم را قانع کنم !... about 1 hour ago from web
صبر کن دوباره نگاش کنم ببینم میشه یا نه ! about 1 hour ago from web
خیلی واسش برنامه داشتم ولی حس میکنم اونا را واسه خودم پیاده کنم موندگار تره ! about 1 hour ago from web
هدفون در گوشم و با صدای بلند آهنگ گوش میکنم تا صدای کسی را نشنوم تا بتونم تصمیم بگیرم !... about 1 hour ago from web
باید کارم را کم کنم 41 minutes ago from web
باید درس هم بخونم تازه ! 41 minutes ago from web
باید با بابام حرف بزنم , بالاخره اون 4 تا پیرهن بیشتر پاره کرده ! 34 minutes ago from web
اگر قبول کنه چند ماه نباشم ! یعنی قبول میکنه ؟ 17 minutes ago from web
فکر نکنم قبول کنه پس خداحافظ واسه همیشه , باید گاهی از یکسری دلبستگی ها گذشت :)
4 minutes ago from web

تمام شد , به این نتیجه رسیدم باید از بعضی دلبستگی ها گذاشت , گاهی واسه خود آدم خوبه !

تا قطعی شد در موردش توی وبلاگم می نویسم :)

منم حرف دارم !

منم حرف دارم بزنم ؛ فکر نکن اگر من چیزی نمیگم یا جواب نمیدم حرفی برای گفتن ندارم , منتها تو یک چیزی همین جوری می پرونی و میگی ولی من اونقدر حرف دارم که اگر بزنم تو دیگه سر جات نیستی ! تو و خیلی ها دیگه موندگار نیستین !

پس دهن منو باز نکن نذار من حرف بزنم !

ترجیح میدم آدم بده باشم و حرفها را توی خودم بریزم :)

گردشگری در اصفهان و تهران و دبی

وارد دبی که میشی اولین چیزی که میتونی بگیری یک نقشه از دبی و راهنمای جامع دبی برای مسافران است , مسلما شما هیچگاه به مشکل برنخواهید خورد و همیشه آدرس ها را پیدا خواهید کرد . البته اگر مثل من حافظه خوبی برای عربی نداشته باشید حفظ نمیشین ( 4 تا اسم گل و بلبل بذارند بهتره :دی )

از دبی بگذریم که از لحاظ توریسم در سطح فوق العاده بالایی و حتی اروپا هم به گرد پاش نمیرسه !

اصفهان وارد میشی را که بی خیال زود از فرودگاه بزن بیرون که هیچی عایدت نمیشه ! وارد شهر میشی بعد از پیدا کردن برخی مراکز خرید اولین چیزی که جلب توجه میکنه اینه که تموم اسامی لاتین را پوشوندن ! شهر تاریخی اصفهان با چندین هزار توریست - به علت بی عرضه گی مسئولین که چندین هزار وگرنه باید روی میلیون بود - هیچ کلمه ی لاتینی به خاطر محدودیت اماکن نمی تونید پیدا کنید ! بیچاره توریست که اول باید بره فارسی یادبگیره !

تهران هم همین حالت را داره , شهری که سفارت بیش از 100 کشور توش جا داره !

و کیش جزیره ی که دست نامادری افتاده با طبیعت که داری متاسفانه اصلا بهش رسیدگی نمیشه , هتل های داغون - فقط 2-3 هتل خوب توش هست - جزیره ای با خصوصیات شبیه به دبی متاسفانه کمترین رسیدگی بهش میشه و همین باعث شده که دبی از کیش پیشی بگیره !

متاسفانه بی کفایتی مدیران سازمانی همچون میراث فرهنگی و گردشگری باعث شده تا توریست ها از کشور ما فراری باشند , بهشون هم حق میدیم تا هیچ معرفی از کشور نداریم چرا بیان این سمت ؟ داشتن یک سایت داغون و بدون اطلاعات مفیدی همچون iran.ir هیچ گردشگری را جذب نمیکنه !

خود کرده را تدبیر نیست مصداق ما ایرانی هاست در صنعت گردشگری که سالانه میتونه میلیون ها دلار و شاید میلیاردها دلار را براحتی نصیب ایران کنه , شهرهایی مثل اصفهان , شیراز , کیش !

اگر به جزیره ای مثل کیش رسیده بودن الان بایرن مونیخ و آث میلان و ... به جای برگزاری اردو در دبی اردوی خودشون را کیش برگزار میکردن !

متاسفانه گردشگری ایران دست نامادری افتاده !

سیب سرخ کرده

یک جورهایی اعترافه, من اول راهنمایی که بودم یک اغذیه فروشی ( همون ساندویچی خودمون ) توی چهارباغ به اسم همشهری , بعد بچه ها میرفتن ازش ساندویچ فلافل و بندری و اینا میگرفتند , یکبار با یکی از بچه ها رفتم دیدم میگه فلانی 2 تا سیب سرخ کرده بده , گفتم چه جالب سیب سرخ کرده داره !

عصرش رفتم خونه منتظر موندم تا مامانم بره بیرون 2-3 تا سیب سرخ برداشتم پوست کندم و توی ماهی تابه سرخ کردم , داغ هم بود دهنم سوخت :)) بعدش فهمیدم منظورش سیب زمینی سرخ کرده بود نه سیب !

نابغه بودم ها :))

اخراج از دبیرستان , شکر که عربی هم بلد نبودم !

الان برگه اش روبرومه , توش نوشته:
دانش آموز پرهام باغستانی به شماره دانش آموزی ..... و رشته تحصیلی ریاضی فیزیک با نهایت تاسف به اطلاع می رساند که جنابعالی در سال تخصیلی 78-79 نیمسال اول به معدل 8/50 مشروط شده اید و وضعیت تحصیلی شما 3 ترم مشروط می باشد .
ضمیه اش یک برگه دیگه است:
جلسه ی شورای مدیران دبیرستان .... مورخ .... شورای مدیران جهت بررسی به وضعیت تحصیلی آقای پرهام باغستانی تشکیل جلسه داد و ........... و در نهایاتا شورا به این نتیجه رسید که شما قادر به ادامه تحصیل در دوره روزانه نمی باشید .

این 2 تا برگه را دادن دستم و من کف شهر دنبال مدرسه شبانه !
مدرسه ی شبانه ی صارمیه ساعت 5-6 تا 10 شب , روز خوش اش درس نمیخوندیم و حالا مدرسه ی شبانه ! دیگه چه شود , حکایت من همون ماجرای حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت !

آره براحتی از دبیرستان اخراج شد و بعد شبانه را هم خاطر عربی 3 که نتونستم پاس کنم از دست دادم !

دیروز با خودم گفتم خدا را شکر که عربی ام خوب نبود وگرنه مسیر زندگی ام الان اینی نبود که هستم , شاید شده بودم مثل هزاران دانشجوی دیگه !

سیستم غلط آموزشی ایران سالها قربانی میگیره , قاتل بی صدای جوون های ایرانی که هزار درجه از مواد مخدر بدتره همین نظام آموزشی غلط مدیران ایران هست !

چند درصد این جوون ها به خودشون تکون میدن ؟
سالها هزاران قربانی می گیره و خواهد گرفت !

من اون بچه خنگول دبیرستان دیروز تا ساعاتی دیگه باید یکی از مهمترین طرح های استاندارد ایزو را پیش نویس اش را بدم برای تصویب و هزاران کار دیگه , من همون پرهامم فقط محیط ام عوض شده و بازم جا داره تا عوض بشه , من کسی نیستم ولی متاسفم واسه دولتی که داره جوون هاشو اینجوری نابود میکنه و نیروی جوون اش هرز میرن !

دلم میخواد برم وایسم توی روی همه دبیر های دبیرستانم و داد بکشم و بگم که چیکارم و چیکار میکنم ولی افسوس که سودی نداره و فقط الان یادش میکنم و میخندم , مثل امروز که به تموم گذشته ای که تموم روزهاش واسم سیاه بود خندیدم , چقدر سرکوفت را به جون خریدم ولی طوری نیست الانش شیرینه واسم :)

ما که خوردیم اما نگی یارو خر بود , سیرابی ات نپخته بود

رفیق

هی سلام رفیق چطوری ؟

اول اندش که رفیق هم رفیق های قدیمی , دوما اندش که با این رفیق خیلی حال میکنم !

دیشب داشتم فیلم اسلحه آمریکایی را از ام بی سی پرشیا میدیدم , خیلی جاها این کلمه رفیق را ترجمه کرده بود , باباهه میخواست با بچه اش رفیق باشه , خیلی کلمه سنگین و خوبیه این رفیق , خیلی باهاش حال کردم .

رفیق یک کلمه ی سنگین واسه یک دوست خیلی خیلی خوب و بزرگه , کلمه ی سنگینی به نظر من و واسه هر کسی نمیشه استفاده اش کرد , دوست دارم با داداشم و بابام و خانواده ام رفیق باشم , دوست دارم رفیق فابریک داشته باشم , دوست دارم رفیق را واسه بهترین ها به کار ببرم , دوست دارم بگم ما با هم رفیق یم ها !

دوست دارم بعد ها اگر پسری داشتم باهاش رفیق باشم , باهاش برم بیرون و مثل دوتا رفیق باشیم با هم ! دو تا رفیق صمیمی ...

شما چند تا رفیق دارین ؟ چند تا رفیق قدیمی دارین ؟ چند تا رفیق صمیمی دارین ؟ با خانواده اتون هم رفیق هستین یا نه ؟

باید بشینم امشب بشمارم ببینم چند تا رفیق دارم !

راستی رفیق کجایی کم پیدایی ؟

خدا را شکر برای سلامتی که دادی

چند وقت پیش رفتم دفتر یکی از دوستام بهش سر بزنم , از دفترش که اومدم برم بیرون طبقه ی پائین دفترش یک موسسه گفتار درمانی و ایناست , اومدم از پله ها برم پائین یک پسر بچه که به نظر کمی مشکل داشت با قیافه با مزه بچگانه ای و با یک عینک گرد اومد از موسسه بیرون , یکهو دراومد گفت کجا داری میری ؟
مامانش گفت چیکار داری زشته !
گفتم دارم میرم خونه امون , گفت خوب برو پس , گفتم شما بفرمائین , گفت نه تو برو دیگه و مامانش هم بنده خدا هی لباشو گاز میگرفت از خجالت !

یک لبخند زدم و چند تا پله باهاش اومدم تا پائین ...

تا ساعات ها و الان مدتی ذهنم همش مشغول اش که خوب شده یا کی خوب میشه ؟!

همیشه هم خدا را واسه سلامتی که بهمون داده هزار بار شکر میکنم , خدا شکرت

کار و آینده

یک زمانی دبیرستان بودم سال اول که گذشت از سال دوم دبیرستان واسم کابوس شد , رشته ام را دوست نداشتم , تموم فکرم فوتبال بود و اون چیزی که دنبالش بودم ! هر روز انگار یک گونی آجر می انداختند روی کولم و میگفتند برو مدرسه !

کارم این روزها خیلی سنگین شده , سفرهای زیادی هم داشتم , یک کمی فشار کار باعث بی انگیزگی شده و انگار همش داره به سختی پیش میره , صبح ها اون طراوت و شادابی چند سال گذشته را ندارم که برم سر کارم !

اوائل کارم را با وب شروع کردم , البته نا گفته نمونه که دنبال الکترونیک بودم بیش از هر چیزی قبلش , اما چند سالی توی زمینه وب کار کردم به همه چیز هم از لحاظ کاری خدا را شکر رسیدم از روی غرور نمیگم ولی جای خوبی هستم و بودم , بعدش به لطف یکی از دوستان - آقای رحیمی مدیر وقت مرکز آی تی - یک جورهایی پایه گذاری شروع کار رسمی و حرفه ای من بود وارد آموزش و آموزش الکترونیکی شدم , آموزش الکترونیکی با پروژه هایی که شروع کردم به جای خوبی رسیدم , یعنی به بالاترین حد تقریبا رسیدم و ومثلا وبلاگم درباره یادگیری الکترونیکی یکی از پر بازدید کننده ترین هاست درباره این موضوع , الان میبینم چه دنیای بزرگی آموزش الکترونیکی و چقدر دیگه باید ادامه بدم ...
از طرفی وب هم روز به روز داره گسترش پیدا میکنه و کار اصلی من و منبع درآمد اصلی من هست و کارهای زیادی در زمینه وب دارم انجام میدم .

الان من موندم و دو تا شغل که در بالاترین حد اش هستم تقریبا و یک دو راهی درست شده و هر دو دنیای بزرگی دارند !

آموزش الکترونیکی را بیشتر بگم یک علاقه است که بوجود اومده ولی وب کاری بوده که همیشه انجام اش دادم گرچه توی هیچ کدوم نمیتونم ادعای تکامل داشته باشم.

دنیای تکنولوژی خیلی بزرگه و پایانی نداره