از هر جایی میشه شهر نگاه کرد ولی هر جایی نمیشه زندگی کرد

رفته بودم کلیسایی که در بالاترین نقطه ی شهر قرار داره و از اونجا همه ی شهر پیداست , در تلاش بودم تا از پنجره های غربی شهر را نگاه کنم , پنجره های

غربی شلوغ بود همین موقع یکی - قیافه اش به مهاجران اروپای شرقی میخورد - بلند گفت : هی پسر از پنجره های شرقی هم میتونی به شهر نگاه کنی ...

داشتم میرفتم سمت پنجره های شرقی که گفت : یادت باشه از هر جایی میشه شهر را نگاه کرد ولی هر جایی از دنیا نمیشه زندگی کرد !

هیچ جایی مثل زندگی توی وطن آدم نمیشه

این جوانان تانژانت و کتنژانت میخونند !

یک بنده خدایی تعریف میکرد میگفت یکی را آورده بودن برای سخنرانی , اومده بود سخنرانی میکرد که دنیا نمیدونه ایران چه نوابغی داره , جوانان ایرانی توی دانشگاه تانژانت و کتانژانت میخونند !

وقتی که دیگر انگیزه ای باقی نمی ماند

گاهی توی زندگی آدم , آدم باید با بعضی چیزا کنار بیاد و اونا را بذاره کنار و بهشون فکر نکنه , متاسفانه این مدت اتفاقاتی که افتاد که باعث من توی زندگی ام یک سری تغییراتی بدم , به هر حال من این چند ماهه با خودم به این نتیجه رسیدم که سیستم کجدار و مریض ایران توی این چند ساله ظرفیت و شعور داشتن یکسری چیزا را نداره .

توی 3 سال گذشته برای راه انداختن کاری و شروع یک پروژه نزدیک به 3 ماه وقت گذشتم , به تهران مسافرت کردم و خیلی تلاش کردم تا پروژه ای به سرانجام برسه ولی از اونجایی که متاسفانه سیستم دولت ایران ظرفیت انجام خیلی کارها را نداره پروژه توی یک ماجراهای عجیبی گیر کرده که دیگه از توان من خارج است .

متاسفانه سن من دیگه سن وقت تلف کردن و غیره نیست , علیرغم اینکه خیلی سخت بود با خودم کنار اومدم که اون پروژه را بی خیال بشم .

دیگه نه علاقه دارم و نه میدونم به نتیجه میرسه توی سیستم ایران , سیستم مریض ایران چیز دیگه ای میخواد که متاسفانه از توانایی من خارج هست .

کاری که انجام دادم واسم سرگرمی و علاقه بود و صرف علاقه شخصی من به اون موضوع هزینه های خیلی زیادی چه به لحاظ مادی و چه زمانی متحمل شدم ولی خب ازشون میگذرم و چند ماهیی که روی پروژه های دیگه دارم توان میذارم چون اون کار نه زندگی منه و نه منبع درآمد , من فکر میکردم میشه پیش برد اما زهی خیال باطل , خوشحالم که تموم توانم این اواخر صرف نشد و برخی کارهای دیگه مثل فعالیت در زمینه رابط کاربری و وب و غیره و همچنین تا حدودی کار پدرم صرف شد .

متاسفانه هیچی جوابی هم ندارم به پدرم بدم که دلیل وقت گذاشتن منو میپرسید .

یادم باشه دیگه صرف علاقه کاری نکنم و سن من سن علاقه مندی نیست , متاسفانه مشکلات جسمی شدید هم به خاطر حرص خوردن پیدا کردم و دائم دست چپ بی حس و فشار عصبی و سر درد و ... نتیجه تلاش من بوده !

میدونم دوستان میخونند اینجا را واسه همین نوشتم , متاسفم که واسه من همه چیز تموم شد , من میرم دنبال زندگی ام , راه من راه دیگه ای با این مسیر جور در نمیاد , مدت باقیمانده صرفا به خاطر تعهد اخلاقی ادامه میدم ولی از بعدش حتی اگر باشم هم علاقه ای واسه انجام ندارم .

امیدوارم روزی همه چیز تغییر کنه , زندگی میکنیم برای تغییر ...

باید تلاش کرد نه دیگری را پائین کشید

یکی دیگه از مشکلات دیگه ما ایرانیان اینه که اگر کسی به مراحل بالاتر رفت عادت نداریم که تلاش کنیم تا به جایگاه طرف مقابل برسیم , بیشتر از انرژی که میتونیم صرف کنیم تا پیشرفت کنیم را صرف میکنیم تا طرف مقابل را به هر طریقی شده پائین بکشیم تا اون پیشرفت نکنه !

تلاش میکنیم تا طرف را کاری کنیم که اون نره جلو , ولی خیلی اوقات اگر تلاش کنیم شاید از طرف مقابلمون هم بزنیم جلو ...

کاش کمی تفکراتمون را عوض میکردیم !

وقتی یک شبه ره صد ساله میروند

میدونی مشکل ایران چیه ؟
مشکل اینه که توی این چند دهه اخیر عده ای ره شب صد ساله را رفتند , مشکل ایران اینه که این یک شبه ره صد ساله رفتن با فرهنگ ما متاسفانه جور در نمیاد , یعنی جور در میاد ولی اون راه که یک شبه میرن راه درستی نیست .

این یک شبه رفتن توی همه چیز هست , از سیاست و ورزش گرفته تا کار و تحصیل , یک شبه عده ای ره صد ساله میرن و به جای بالاتر که میرسن به مشکل برخورد میکنند و همه را هم با خودشون میکشن و نابود میکنند .

یک کسی یک شبه راهی را میره که باید 20 سال تلاش کنه , 10 سال تلاش کنه ولی زود بهش میرسه و دیگه نمیدونه باید چیکار کنه , نمیتونه خودش را کنترل کنه

مشکل ما اینه یک شبه ره صد ساله میریم , خوبه ولی بدرد ما نمیخوره , ما باید همون مرحله به مرحله پبش بریم !

عاشق روی تو شدم ولی ...

خانه به دوش تو شدم
بنگر که مرا تا کجا کشاندی
عاشق روی تو شدم
تو که جان مرا به لب رساندی

ای با تو بودن حسرت دیرینه‌ی من
ای راز عشقت تا ابد در سینه‌ی من

از تو بریدن خیلی سخته نازنین
به تو رسیدن خیلی سخته نازنین

سالاد فصل - اسحاق انور

برای دوستی که هیچوقت بهش نرسیدم :)