همدرد

این داستان روزنامه ایران را بخونین حتما
همدرد

هر کسی آرزویی داره

من بیرون منتظر اتوبوس ایستادم
پشت ایستگاه مدرسه است
صبح دارن میرن سر کلاس , میایسته و به من نگاه میکنه و توی دلش میگه کاش جای من بود !

من توی ایستگاه ایستادم و توی دلم میگم کاش جای اون بودم !

ای کاش ...

کاش قدیما بود , مامانم یا بابام منو می گرفتند و توی اتاق حبس می گردن چون درس نخونده بودم , ای کاش تنبیه الان هم همین جوری بود ولی هرچی بزرگتر میشیم تنبیه ها هم سخت میشه , اون موقع یک شب بود ولی حالا سختی ها چندین ماه و یا شاید چندین سال , الان فقط دوست دارم برگردم عقب به اون زمان ...

می دونم نمیشه پس فقط توی رویاش سیر می کنم !!

برخورد با مجرمین و حریم خصوصی


مدتی که کار خوبی داره از سوی نیروی انتظامی انجام میشه و اون هم برخورد با متخلفین و مجرمین و ارازل و .. است ؛ در انجام این کار شکی نیست و باید انجام بشه که متخلفین بدونند پلیس همیشه هست اما مسئله ای که در بین وجود داره نقض حریم خصوصی مجرمین و برخورد با مجرمین , در این که دادگاهی هست و با مجرمین برخورد میشه هم شکی نیست ولی آیا پلیس هم وظیفه اش برخورد با مجرمین و یا دستگیری مجرمین ؟

با این دستگیری ها داغ ترین اخبار روز گزارش های تصویری از متهمین هست و توی سایت ها پر بازدید کننده ترین بخش ها همین قسمت هست !

اما آیا این مجرمین به فرض ارتکاب جرم باید تصاویر اونها به این صورت پخش بشه ؟ مجرمینی که هنوز جرم بسیاری از اونها ثابت نشده باید چهره اشون مشخص باشه ؟
خبرگزاری ( به اصطلاح ) هنوز رسالت و حدود و وظیفه اشون را هم نمیدونند !

به جای این دستگیری ها به فکر جلوگیری از وقوع جرم باشیم !
اینا خرده فروش هستند اونقدر بدبخت هستند که به این کار روی آوردند و ملعبه ی دست چند تا کله گنده که توی خونشون نشستند و اینا را هم گرفتند چند تا بدبخت دیگه پیدا میکنند تا براشون مواد بفروشند , اگر ادعای برخوردشون میشه با اونا برخورد کنند نه این معتاد مفنگی که حتی عرضه ی جمع کردن خودش را هم نداره !
باید 7 نفر بالای سرش بیایستند ؟


در همین زمینه :
تصاویری تکان دهنده از دستگیری مجرمین
دستگیری شبانه فروشندگان مواد مخدر خبر گزاری فارس
عملیات شبانه پلیس خبرگزاری مهر
مبارزه با توزیع کنندگان مواد مخدر ایرانیوز

قلمبه نویس

در راستای انجام پروژه های گنده به لزوم استفاده از کلمات قلمبه سلمبه به یک نفر قلمبه نویس نیازمندیم !

بهترین کار ( با کسره ب و ت و لهجه اصفهونی ) !
This is a Behterin Kar !

خداحافظ: من خیلی خسته ام ...


من خیلی خسته ام , خیلی !
تموم انرژی ام مونده , زمانی و جایی برای خالی کردنش پیش نیومده , از کار روتین و اداری خوشم نمیاد , دوست دارم توی کارم عرصه برام باز بشه تا بتونم خودمو خالی کنم , من مونده و کلی فکر و ایده که نمیتونم پیاده کنم , حتی بزرگترین . بهترین جای ایران و دنیا هم توی کارم نمیتونه منو ارضاء کنه , متاسفم من نمیخوام فسیل بشم توی 24-25 سالگی !
من موندم و یک دنیا کار و طرح و پروژه ولی جایی گیر کردم که فقط دارم رو به عقب میرم , جایی هستم که دیگه عرصه ای برای کار تازه ای ندارم , کار یکنواخت منو دیوونه میکنه و من دیگه نمی تونم!

دیگه نمی تونم ادامه بدم چون اگه همین جوری پیش بره من تا 1 سال دیگه نابود میشم !
وقتی می بینم میتونم خیلی کارها انجام بدم ولی جایی گیر کردم که نه راه پس دارم و نه را پیش داغون میشم , من خسته و عصبی از همه جا رونده شده و از همه جا مونده !

نه دیگه اینجوری نمیشه ادامه داد , متاسفم , مثل من زیاده , خیلی زیاد !

یک جای کار را اشتیاه کردم , یعنی یک محاسبه ی اشتباه تموم برنامه هامو نابود کرد !
در مورد کار جدیدم می نویسم
یک کار که پر از خلاقیت , متنوع و محدودیتی ندارم

میتونم پرواز کنم , پرواز ...

پسرهاي من


اين آينده پسرهاي منه !
عكس و اينا نميذاشتم اينجا ولي حيفم اومد اينو اينجا نگذارم !

یک توصیه دوستانه

حتی اگه باباتون هم دستتون را گرفت و خواست برگردونه به عقب هیچ وقت برنگردین
هیچ وقت برنگردین , حتی اگه پشت سرتون گنج باشه !

فردا صبح

کاش می شد بخوابم و صبح پاشم و ببنم همه چیز درست شده , کاش میشد فردا صبح چشم باز میکردم میدیدم 2 سال پیش و 2 تا اشتباه بزرگ را نمی کردم

خیلی پشیمونم
خیلی زیاد !

تولد وبلاگم


امروز اومدم یک پست بنویسم , دیدم 599 پست من میشه و بعدیش 600 پست وبلاگ میشه ( ایول استعداد ) , گفتم بذار ببینم اولین بار کی توی این وبلاگ نوشتم رفتم دیدم بله ! 23 نوامبر 2001 , یعنی تفریبا 2-3 روز دیگه , 2-3 روز دیگه وبلاگ من میره توی 6 سالگی , 6 سال پیش چنین روزهایی با دوستی آشنا شدم که ولاگ نویسی را بهم یاد داد , بعد اینجا بلد نبودم فارسی بنویسم , نوشته های اولم پینگیلیشی بود !

تا اینکه پرشین بلاگ اومد وبلاگ پرهام 82 را راه انداختم , بعد از اون رفتم مدتی توی بلاگ اسکای , وبلاگ روزانه را داشتم , و البه همزمان با اونا اینجا را هم داشتم , اینجا اوائل اسمش هفته های خاکستری بود وقتی اون هفته های خاکستری باقی موند اسمش را عوض کردم به خیلی دور , خیلی نزدیک , تموم فیلم خیلی دور خیلی نزدیک هم ماهیت اش بهم نزدیک بود واسه همین اینجا شد خیلی دور خیلی نزدیک ؛ فعلا هم هستم گرچه من وبلاگ نویس نیستم و همین جوری روزانه می نویسم , گرچه اعتقاد دارم وبلاگ نویسی طولانی مثل بعضی ها خیلی کسل کننده میشه و باید وبلاگ کوتاه و مختصر باشه , به هر حال اینجا داره 6 سالش تموم میشه , آخرم فلسفه ایم میره تو 6 سال و 6 سال تموم میشه و 6 سالشه را نفهمیدیم !

از همه ی دوستانم هم که میان هم ممنونم که مشتری همیشگی اینجا هستند ;)
برم که کلی کار دارم امروز دوباره رو هم انبار نشه !

انتظار


تو امتداد سرنوشت
كي بود كه از تو مي نوشت
زندگي من و تو رو
با غم و غصه مي سرشت

با اين همه گناه و درد
كي ميره آخرش بهشت
ببين،ببين كه دست من
هر جا رسيد از تو نوشت

ميون جاده ها هنوز
رد مسافرا بجاست
تو شهر تو غريبه ام
غريبه اي كه بي صدااااست

نفس ميخوام،نفس ميخوام
تو رو يه هم نفس ميخوام
تو شب انتظار تو
براي دل قفس ميخوام

اشتباه

یکی از بزرگترین اشتباهات هر کسی اینه اگه کسی از جایی رفت باز هم برگرده به عقب و به همون جا !
اشتباه بزرگی ...

اما میشه جبران کرد
شایدم اونجایی که برمیگردیم درست بشه مثل کشور !
اما شاید و اگر و اما را کاشتند تو بیابون ها چیزی در نیومد و شد بیابون !

غذای Hi Quality در ایران !

رفته بودم جایی واسه خوردن Hot Dog توی اصفهان , این تابلو منو خیلی به خودش جلب کرد !
Hi Quality Food !

به اصطلاح گرافیست و در واقع فتوشاپ کار که کمترین سواد انگلیسی را نداره با چه جراتی کار کرده ؟
Hi Quality Food و Desighn !

بزودي ...

در جزيره ي خوشبختي
خوشبختي همين نزديكي است ، خوشبختي جاي دوري نيست
خوشبختي همين جاي روبروي ماست بايد دست درازي كرد بهش و اونو بدست آورد ...

تولد


به همين سادگي

زندگی همه ی ما

زندگی همه ی ما یک ایوالحسنی پشت اش هست !
و مثل تقاطع همه با هم با اینکه نمیدونند در ارتباط اند !
زمونه همیشه اینجوری نمی مونه , یالاخره توی این چندین دور یک دورش که به ما میوفته ;)