روزها داره مثل برق و باد ميگذره يکسال گذشت و خيلی زود بعضی اتفاقات برام افتاد فکر می کنم الان فکر کنم خيلی با تجربه تر شدم اما هنوز جا دارم خيلی الان دارم برای کنکور ميخونم اما هيچ علافه ای به دانشگاه ندارم چون وقت تلف کردن ولی يه مسئله ديگه هم ديد مردم روی مدرک دانشگاهی و اونو می بينن نمی دونم بد جايی گير کردم الان توی اصفهان می تونم بگم که بهترين شغل ها را توی کارم دارم و تقريبا توی سن من در آمد خوبی هم دارم اما دانشگاه و سربازی ۲ تا از مهمترين دغدغه های ای روزهای منه شما جای من بودين چچيکار می کردين ...

الان ساعت ۱۲:۳۰ شب داشتم سايتها را ميديدم به سايت من و مانی رسيدم و هنوز سينا را آزاد نکردن گويا و مانی بی تابی ميکنه ( من با اين سن هنوز وقتی مامانم و اينا نباشن دائم سراغشونو ميگيرم ديگه چه برسه به يه بچه ) آدم در حالی که فکر کی کنه تنهايی خيلی خوبه و دوست داره تنها باشه سخت در اشتباه چون وقتی تنهای تنخا بشه قدر شلوغ بودن دور و برش را می دونه ...

مسئله ديگه که امروز بهش رسيدن برنامه ريزی و کار به موقع ...
امروز همش توی اين فکر بودک که هفته های قبل که برنامه ريزی نداشتم چقدر کلافه بودم اما حالا با يه برنامه ريزی بهتر روحيه شاد تری دارم خيلی مهمه که آدم در طول روز با هدف و برنامه پيش بره ... همين

کار زمانی ارزش خودش را داره که به موقع انجام بشه نه چند وقت بعد که به یه ضرب المثل اصفهانی هست که میگه رخت بعد از عید برای گل بند خوبه یا یه چیزی توی این مایه حالا بگذریم مثلا من چند ماه پیش میخواستم موبیل بخرم احتیاج به ۱۰۰ هزار تومن داشتم اما چون به موقع اون پولی را که باید می گرفتم نگرفتم و هم ندادن نتونستم و حالا ۲۰۰ هزار تومن به جاش دادن اما دیگه حالا با ۵۰۰ هزار تومن هم نمی تونم بخرم
و ارزش کار به موقع اينجا معلوم ميشه

ديگه خيلی نوشتم اونقدر هم دستم تنده که نگو چون داره خوابم ميبره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر