ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها ... در آينه افتاده چين

...از تند بادِ حادثه ٫ گفتی که جان در برده ايم...
...اما چه جان در بردنی ٫ ديريست که در خود مرده ايم...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين

...اين جا به جز درد و دروغ ٫ همخانه ای با ما نبود...
...در غربتِ من مثل من ٫ هرگز کسی تنها نبود...
...عشق و شعور و اعتقاد٫ کالای بازار کساد...

...سوداگران در شکلِ دوست ٫ بر ما رفيقان شرم باد...


...هجرت سرابی بود و بس ٫ خوابی که تعبيری نداشت...
...هرکس که روزی يار بود ٫ اينجا مرا تنها گذاشت...
...اينجا مرا تنها گذاشت...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين

...من با تو گريه کرده ام ٫ در سوگِ همراهان خويش...
...آنان که عاشق مانده اند ٫ در خانه بر پيمان خويش...
...ای مثل من در خود اسير ٫ ليلای من با من بمير...
...تنها به يمن مرگ ما ٫ اين قصه می ماند بجا...
...هجرت سرابی بود و بس ٫ خوابی که تعبيری نداشت...
...هرکس که روزی يار بود ٫ اينجا مرا تنها گذاشت...
...اينجا مرا تنها گذاشت...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين
...ای مثل من در خود اسير ٫ ليلای من با من بمير...
...تنها به يمن مرگ ما ٫ اين قصه می ماند بجا...

ای نازنين، ای نازنين ... در آينه ما را ببين نازنين
از شرم اين صد چهره ها... در آينه افتاده چين

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر