امروز

صبح زنگ زدند قرار گذاشتند ساعت 11
جمعه بود من دير از خواب بيدار شده بودم و تاكسي هم خيلي بد توي اين روز تعطيل گير مياد ، باز زنگ زدم آژانس و باز معلم رياضي اومد ، قسم مي خورم اينبار ديگه حتي نتونستم نگاش كنم
بيشتر شبيه داستان
اما واقعا خودش بود ، باز هم اون بود . معلم رياضي ، آقاي ...
شغل بد نيستا ، نه نه نه ، از اينكه بعد از اون همه سال به اينجا رسيده تاسف مي خورم كه توي بقيه دنيا چه لرزشي داره معلم و حالا معلم هاي ما كساني كه مثل خيلي هاي ديگه معلم واقعي بودند الان توي اين شرايطم ، كاش ميتونستم كاري كنم !
كاش دفعه ديگه اون نياد ديگه !

The So Far, So Near: معلم رياضي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر