خيلي وقته بارون نيومده

خيلي بارونو دوست دارم ، روزهاي باروني ، هواي ابري ، بعضي مواقع آدم نمي تونه خودشو خالي كنه اما تا آسمون خودشو خالي مي كنه انگار آدم راحت ميشه ! هواي مرطوب ، خيابونا خيس ولي آدم خالي مبشه ، ببينين با آسمونا چيكار كردين كه هي دلش مي گيره و بغضش مي تركه ، بارون تند مي باره و وسط ميدان امام ايستادي و داري كيف مي كني و جايي نيست كه بري زيرش !

داشتم وبلاگ عليرضا شيرازي را مي خوندم ، به نوشته اش درباره بارون رسيدم
و بي اختيار الان آهنگ دلتنگي از سياوش قميشي مياد به يادم كه ميگه :
(كلي گشتم تا آهنگشو پيدا كنم ! چون نمي خوام يكي ديگه واسه پيدا كردنش اعصابش بريزه به هم

خيلي وقته ديگه بارون نزده رنگ عشق به اين خيابون نزده
خيلي وقته ابري پر پر نشده دل آسمون سبك تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها مثل بغض توي سينه ي منه
ابر چشمام پر اشكه اي خدا وقتشه دوباره بارون بزنه
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده قلبم از دوري تو بر جوري دلتنگ شده
بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست كوه غصه از دلم رفتني نيست
حرف عشق تو رو من با كي بگم همه حرفا كه آخه گفتني نيست
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده قلبم از دوري تو بر جوري دلتنگ شده