سيب دندان زده

امروز يكي از دوستان داشت اين شعر را زمزمه ميكرد ، يادش افتادم و توي وبلاگ بلاگ اسكاي - روزانه - پيداش كردم

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست توافتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست
که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت ؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر