خوب و بد

توي تاكسي سوار شدم ، راننده بچه اش را هم سر راه سوار كرده بود و من هم عفب سوار شدم ، انگار دوم دبستان بود ، بهش يك كارت پليس هميار داده بودند ، با اون لحجه بچه گانش داشت نوشته هاي پشت كارت را با كلي غلط و غولوط خوندن ميخوند و باباش هم بهش ميگفت چي درسته و چي غلطه ، گرچه تو اصفهان ماشاالله رانندگي يخ ! يعني بذار و برو ، داشت اينا را ميگفت و باباش ازش پرسيد كه به كيا كارت دادند ؟!
بچه گفت : بابا به همه دادند ، حتي به بچه بدها !
باباش گفت : بچه بدها چرا ؟ مگه كي بد بود ؟
بچه گفت : همينايي كه اذيت مي كنند ديگه !
بابا گفت اونا چيكار كردند كه بهشون كارت دادند ؟
بچه گفت : بچه بدا هم دست به سينه نشسته بودند !

بچه هنوز خوب و بد را نديده كه بدونه خوب كيه و بد كيه ! مي خواستم بگن بذار بزرگ بشي اون موقع مي فهمي خوب كيه و چيه و بد كيه و چيه ؟!

خوباني در لباس بدان و بداني در لباس خوبان !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر