گفتگوي يك راننده و يك مسافر !

چند روز پيش توي اصفهان سوار تاكسي شدم گفتگوي زير بين راننده و يك مسافر رد و بدل شد !

پشت چراغ قرمز يك سمند توقف كرد ...
( بعضي جاهاشو پيشاپيش عذر خواهي ميكنم ، ادبيات عامه مردمه ! )
- راننده تاكسي : عجب چيزي هست تو اين ماشين بغلي !
- مسافر : كو ؟ صبر كن ببينم ! ( يك چشم چروني مختصر فرمودند ) آره خوشگله ها ! ( 2 تا پسر و دختر توي ماشين بودند )

- راننده تاكسي : ماشين اش هم مثل خودش خوشگله !
- مسافر : چه ماشيني ؟ جديده ها انگار !

- راننده تاكسي : نه بابا سمند !
- مسافر : آره ! ولي خوب چيزي كه خوشگله را بايد گفت خوشگله ! ( رو به من ) درست نميگم آقا ؟
( من چيزي نگفتم )

- مسافر : بايد خوشگلا را ببيني تا بدوني زشت و خوشگل كدومه !
- راننده تاكسي : بله !
- مسافر : ( رو به راننده ) شما بچه كجايي ؟

- راننده تاكسي : درچه ... ( يك جايي نزديك اصفهان )
- مسافر : كجاي درچه ؟

- راننده تاكسي : محله فلان
- مسافر : خوبه !

- راننده تاكسي : ميدوني كجاست ؟
- مسافر : نه !

- راننده تاكسي : پس چرا مي پرسي ؟
- مسافر : همين جوري ، من فقط مي رم توي باغ ها اون طرف نمي شناسنم محله ها را !
- مسافر : مهدي فلاني را ميشناسي ؟

- راننده تاكسي : نه ! كيه ؟ كجاست ؟ چيكارست ؟
- مسافر : شغلش ساقي !!!! ( چه شغل شريفي ! )

- راننده تاكسي : اونجا زياده از اينا ، اسم ديگه نداره ؟
- مسافر : چرا بهش ... هم ميگن !

- راننده تاكسي : آهان فهميدم كيو ميگي !
- مسافر : كيو ميگم ؟ چند سالشه ؟ قيافش چه جوري ؟

- راننده تاكسي : 26-27 سالشه ، يك خاور داره و خونشون توي كوچه روبروي ماست !
- مسافر : نه اون كه من ميگم 22 سالشه ، يك موتور هوندا داره ، قدش متوسط ، هيكل اش هم اندازه اين خانومه ( اشاره به يك خانوم توي خيابان ، راننده تاكسي هم انگار نه انگار كه وسط چهار راه ، برگشته نگاه ميكنه ! )

- راننده تاكسي : تو كي ديديش ؟
- مسافر : 4 سال پيش ! ( توي 4 سال چون نديده طرف را نه طرف بزرگ شده و نه هيچي ! )

- راننده تاكسي : مي دونم كيو ميگي اونجا همه ساقي اند ! يكي 15 تا ماشين داره باهاش ترياك مياره !
- مسافر : آره ، اين كه من ميگم يك موتور هوندا داره ، همش پشت يك منتقل ( رو به من ) منقل خالي نه ها ! روش آتيش داره مياره ! يك موتور هوندا كه نگو ، فقط هندل داره كه روش اش كني و بري باش ، هيچي نداره ديگه اين موتور ، اصلا دلت نمي خواد نگاهش كني !

و من از تاكسي پياده شدم ...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اولين متلك عمرم را توي تبريز شنيدم. فقط دوازده سالم بود.ركيك ترين متلك را توي اصفهان شنيدم.فقط سيزده سالم بود.اماهردوشون پنجاه شصت ساله بودند و معتمد در و همسايه!!!

ارسال یک نظر