این روزها

دوست دارم الان بالای جنگل های شمال - این شمال بوده ل جا افتاده بود - اون بالای کوه بودم و با تمام وجود داد میکشیدم , اونقدر داد می کشیدم تا خالی بشم !
خالی خالی , داد بزنم فقط ...
از اعماق وجودم فریاد بکشم فقط ...
"خدااااااااااااااااااا" و صدا برگرده " خخخخدددددااااااا"

امیدوارم بتونم یک سفر شمال برم

بیماری من طولانی شده و دیگه داره یک ماه میشه و متاسفانه توان انجام خیلی کارها را دیگه ازم گرفته , نمیدونم هنوز با یک بیمار چجوری باید جنگید , مردنی که نیستم :D ولی خوب همون دوام آوردن و لاغر تر از این نشدن هنری واسه خودش , البته توان مقابله با خواب مهمترین چیز که سر هر چیزی نری سراغ رخت خواب !

دارم خودمو آماده میکنم واسه یک استراحت طولانی , دارم کارهامو متاسفانه یا خوشبختانه واگذار میکنم , یک زمانی مهم بود که چه کسی کارها را به عهده میگیره و همیشه دوست دارم کسانی که نزدیکترین عقاید را بهم دارن و یا توی کار فوق العاده روی دقت و مدیریت اشون نظر دارم کار را انجام بدن هنوز هم دوست دارم کارها و پروژه ها دست بهترین و نزدیکترین افراد از لحاظ فکری بهم باشند , افراد کمی هستند که فوق العاده قبول اشون دارم ...

به هر حال دیگه از اون همه پروژه و طرح و وب سایت و همکاری های ایرانی و بین المللی مثل ocw و چند تای دیگه , چند تا کار داخلی دیگه نمونده , به هر حال خودمو آماده میکنم واسه یک استراحت اجباری !

امیدوارم بیشتر بتونم توی این وبلاگ بنویسم و شاید هم ننویسم اما سعی ام را می کنم ...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ُسلام
اااااااااااااااااااا، خدا بد نده
چرا اینقدر طولانی؟ مگه چتون شده؟؟؟؟
راستی مگه شما خودتون کوه ندارین می خواین سر کوه های ما داد بزنین؟!;):D
خوب بیاین داد بزنین..اگه نمی تونین بیای...شنیدم یه دشت پونه توپ دارین...اونجا کوه پیدا نمی شه برین اونجا داد بزنین

همیشه شاد و سالم باشین

ارسال یک نظر