از هر جایی میشه شهر نگاه کرد ولی هر جایی نمیشه زندگی کرد

رفته بودم کلیسایی که در بالاترین نقطه ی شهر قرار داره و از اونجا همه ی شهر پیداست , در تلاش بودم تا از پنجره های غربی شهر را نگاه کنم , پنجره های

غربی شلوغ بود همین موقع یکی - قیافه اش به مهاجران اروپای شرقی میخورد - بلند گفت : هی پسر از پنجره های شرقی هم میتونی به شهر نگاه کنی ...

داشتم میرفتم سمت پنجره های شرقی که گفت : یادت باشه از هر جایی میشه شهر را نگاه کرد ولی هر جایی از دنیا نمیشه زندگی کرد !

هیچ جایی مثل زندگی توی وطن آدم نمیشه

۲ نظر:

هما گفت...

سلام
عجب جمله ی گفت!
ایول!
آره من هم وطنم وطنم وطنم! البته اگر بذارن!
راستی دلم برای کلیسای اصفهان تنگ شده...تنها یک تصویر ازش به خاطر دارم
تنها یک تصویر!
همیشه شاد باشین

ناشناس گفت...

كجاست اينجا؟

ارسال یک نظر