فوتبال و فيلم و زندگي و مصيبت

ديروز فوتبال بو د و بالاخره پس خفته ها حرف و حديث و با پرداخت مقداري پول گويا فولاد خوزستان بوسه اي كوچك بر جام زد ، واقعا كه اين فوتبال از استقلال اهواز بعيد بود كه حتي يك توپ هم نتونستند شوت كنند ، اصلا انگار چلو ماست خورده بودند ... .

فيلم پنچ شنبه شب سينما يك هم جالب بود ، ذهن زيبا ، گشتم ولي آدرس وب يا چيزي پيدا نكردم ، سانسورش كم بود ولي لباس پوشوندنشون جالب بود ، كه به خانم يك لباس بلند پوشنوده بودند !!!
حالا از موضوع خارج نشيم

در مورد جان نش بود كه در سال 1994 جايزه نوبل را در رشته رياضي برده بود .
در كل فيلم جالبي بود ، تا حالا با اين فيلم و فيلم فرار بزرگ كه يك زنداني كه 10 سال ديوارو كند تا از زندان فرار كنه ، فكر كنم آخر دست ما هم بايد ديوار را بكنيم !!!!

اين روزهاي آخر ديگه خيلي كوفتي داره مي گذره، آروم و كند و يواش دقيقا مثل پارسال همين موقع توي بيرجند ، مي دوننين از سريازي بدم نمياد فقط حس مي كنم تو بهترين سال هاي عمرم كه خيلي بيشتر از اين مي تونم باشم اسيرم و وابسته !!!
مسلما به محض تموم شدن سربازي خيلي از چيزا تغيير ميكنه و خيلي چيزها ميگم ، و مي نويسم و خيلي كارها مي كنم چون مي دونم به خودم تعلق دارم و آزاد آزاد آزادم و براي رسيدن به هدفي كع مي دونم نزديكه تلاش مي كنم و من يك هدف بيشتر ندارم ، بعضي ها مي دونند هدفم چيه و رسيدن به كجا .

منتظر يك پست خيلي خيلي طولاني باشين كه تنظيم شده واسه كمتر از 4 ماه ديگه !!!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam parham ... nemidoonam tooye delet chi migzare vali omidvaram ke hamishe bekhandi va be hammmeye oon chizaei ke midoonam estehghagheshoon ro dari beresi ... enshalla ... hamishe barat ye ayandeye roshan mibinam chon to liyaghatesho dari ... hamishe shad bashi ... ya hagh :)

ارسال یک نظر