شوخي شوخي

بچه ها شوخي شوخي به گنجشکها سنگ مي زنند... و گنجشکها جدي جدي مي ميرند... آدمها شوخي شوخي زخم مي زنند... و قلبها جدي جدي مي شکنند... و تو شوخي شوخي لبخند مي زني... و من جدي جدي عاشق ميشم

اولش گفتم یه حسه
یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه عشقه
حد و اندازش زیاده

بیا و مثل گذشته
جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم
بیا و بهم کمک کن

IranSong.COM | ترانه ی طاقت از آلبوم از خدا خواسته از مهستی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با من امشب چيزي از رفتن نگو
نه نگو، از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از كوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو

كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت
كاش ميشد از تو بود و با تو بود
كاش مي شد در تو گم شد از همه
كاش ميشد تا هميشه با تو بود

كاش فردا را كسي پنهان كند
لحظه را در لحظه سرگردان كند
كاش ساعت را بميراند به خواب
ماه را بر شاخه آويزان كند

ميروي تا قصه را غمنامه تدفين گل
ميروي تا واژه را باران خاكستر كني
ثانيه تا ثانيه پلواره‌ي ويران شدن
ميروي تا بخشي از جان مرا پرپركني

كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت
كاش ميشد از تو بود و با تو بود
كاش مي شد در تو گم شد از همه
كاش ميشد تا هميشه با تو بود

ارسال یک نظر