باز ...

باز باران جواني سر گرفت
رعد و برق زندگاني در گرفت
باز سيل شور و شوق و اشتياق
اين كوير روح را در بر گرفت
باز رگبار خيال وصل يار
در دل نوميد ما سنگر گرفت
كشتي اميد دور از اتظار
در سكوت ساحلم لنگر گرفت
عشق ديگر بار توفان آفريد
مرغ دل باز هم بال و پرگرفت
از لحد برخاست شوق عاشقان
قصه ليلي و مجنون سر گرفت

باز هم اين
فعلا تا بعد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر