يك خاطره از مشهد

4-5 سال پيش حاج آقا احسان بچه هاي مركز آي تي اصفهان به خاطر رتبه هاي المپياد و كلا كارهايي كه كرده بوديم يك سفر فرستاد مشهد ...
رسيديم مشهد و خوب رده سني تقريبا 20 سال همه توي يك طبقه بودند ، من و نوژن و افشين افتاديم طبقه 6 و تك و تنها ، رفتيم به آقاي دهقان كه اوم زمان مسئول ما بودند و معاون مركز گفتيم و قرار شد اتاق رسول توكي و آقاي دهقان را اتاق 206 و بغل اتاق بقيه بود را بدند به ما و آقاي دهقان برن طبقه 6 ! اتاق را عوض كرديم و روز 2-3 بود كه بچه ها جشن پتو داشتند و بچه ها پشت در قايم مي شدند و يكي را دعوت مي كردند و خلاصه پتو رو سرش و با اين دوپايي لاستيكي ها و ديگه بدن ها سرخ !
يك روز زنگ زديم به مهدي كه بيا كاريت داريم اينجا بخور بخوره بيا تو اتاق ما ، اتاق 206 ، مهدي اومد و از ماجرا خبردار شد و فرار كرد و ما هم توي راهرو هتل با شلوارك و ركابي به دنبال آقا مهدي !
برگشتيم تو اتاق ، عصر مي خواستيم بريم بيرون ديديم تو لابي شلوغه ! ماجرا چيه ؟ 2 تا اتاق بغل ما مال سپاه بوده و اومده بودند شكايت كه اين آقايون با شلوارك اومدند ! و مسئول پذيرش هم كه اشتباه مي كنين اين اتاق مال معاون و غير ممكنه ايشون با اين وضع توي راهرو هتل باشند ! تا آقاي دهقان مياد و ماجرا را ميگه و معلوم ميشه اون اتاق را آقاي دهقان با ما عوض كرده بودن !

تا مدتي ماجرا بود كه آقاي دهقان با شلوارك تو راهرو هتل بودند !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر