اخراجي ها

ده نمكي يك چيزي جالبي مي گفت : فكر كردين شهدا كي بودند ؟! عده اي از ميان اين مردم ! فرشته نبودند كه از آسمون بيوفتند !
بعد از چند وقت اخراجي ها را نسخه خانگي ! همون كپي شده را ديدم
فيلم جالبي بودند فارغ از خنده داري ، واقعيت را بازگو كرده ، جيب بري و ديوانكي و اين لودگي ها همش توي پادگان هست ، بيرجند كه بوديم همه چيزمون از ترس ظهر و شب چك ميكرديم !

يادش به خير يك پسري بود خودشو ميزد به ديوانگي تا زير آفتاب بود ، آفتاب بيرجند هم لامصب گرم بود ! يك روز رسول رستگارنسب اومد گفت بياين يك چيز جالب بگم ، اين پسره ديوونه بود ، ديشب داشت به يكي ميگفت حال ميكني چه جوري همه را فيلم كردم يك ماهه !
پس ديوونه هم داشتيم ، يغلبي دزديدن و اينا كه نقل و مبات بود انگار !

يادش به خير رفتن 15-16 ساعت توي راه را همه زدند و رقصيدند كه توي پادگان همه از فرط خستگي ولو شدند !
شب اول توي آسايشگاه گروهبان ترك بود بچه ها اداشو در آوردند 2-3 ساعت بشين پاشو داد و گفت شيشه ها بايد عرق كنه و بنويسين غلط كردم !

هر چيزي به ريش نيست به ريشه است !
اينو بايد قاب بگيرند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر