از کوچه ما تا تبریز

داشتم می رفتم سر کوچه سوپر محل خرید کنم , چشمم به مهدی آرایشگر محل افتاد , طبقه دوم مجتمع سر کوچه آرایشگاه داره , از اون پرسپولیسی های خفن و دو آتیشه است , هر دفعه که میرم سرش یک کمی با هم کل کل داره , یک دفعه که توی مغازه اش بودم واسه یک موضوعی این بنگاه معاملاتی توی مجتمع اومده بود سرش از اون پیرمردهای زبون نفهم بود و هی روی اعصاب این بنده خدا راه میرفت , اصلا تا صبحها توی مسیر و یا برگشتنهکه از اتوبوس پیاده میشم و دارم میرم خونه و سر راه از مغازه آقای سریر - درست نوشتم سریر را ؟ - رونامه می خرم , تازگی ها دیگه جهان فوتبال نمیاره , گرچه زیاد دیگه وقت روزنامه خوندن ندارم چون ظهر ها که میرسم خونه و ناهار می خورم دیگه میخوابم تا عصر که میرم پای تلویزیون روی کاناپه و فیلم می بینم , چون روی کاناپه تاخوابم نبره نیمدونم چه خاصیتی داره که زرتی خوابم میبره تا شب دوباره که پاشم شام بخورم , شبها گاها شام نمی خورم چون همچین خوابهای بد میبینم , مثل خواب دیدم که دارم میرم توی یک لوله واسه کابل کشی شبکه که لوله از اینجاست تا تهرون ! هی با خودم می گفتم باید 420 کیلومتر را پیاده توی این لوله برم و هیچ سوراخی هم نداره , چون معمولا زیاد میرم تهران توی مسیر میخوابم , اصلا حال و حوصله نگاه کردم به جاده ندارم ! دیگه مسیر را حفظم , چون یکبار چشم بسته گفتم بریم نزدیک میمه یک جا شیر داغ داره با کیک , صبحا یک لیوان شیر می چسبه , من که چایی نمیخورم اصلا ! تو خانوادمون هیچ کسی چایی نمی خوره , سماور هم نداریم , آقا چند روزپیش بچه ها یادشون رفته بود زیر سماور خاموش کنند توی شرکت یک بوی گندی بلند شده بود , این میله های توش - اسمش را نمیدونم چی بود الان - اونچنان ذوب شده بود یاد ذوب آهن افتادم , اونجا هم تا آهن گدازه شده را میارند یک بوی گندی میده که نهایت نداره , معلوم نیست چه آت و آشغالی توش می کنند ! همه اغذیه فروشی ها همینه فکر نکنی مثلا استار برگر گوشت گوساله فرد اعلا بهت میده ها ! یک دفعه توی استار برگر بودم حامد بهداد اومد وای دیگه بقیه اش را نمیگم , اصلا روم نمیشه بگم ! چون میگم بعد برداشت بد میکنند ! میگن این پسره فلانه , نه آخه واقعا این رفتار یک هنرمند اونم توی اجتماع ! یادش بخیر پسر دایی ام یک چیزی افتاده بود توی دهن اش راه به راه راه میرفت و میگفت انگل اجتماعی , به همه ! تا بهش فهموندیم نگه ! دایی کوچیکم به دختر دایی که اونم 3-4 ساله , تازه رفته توی 4 سالگی , من بیرجند بودم روز آخر از توی تلفن عمومی که زنگ زدم گفتند کژال بدنیا اومده , یادش بخیر تا از در پادگان اومدم بیرون همه مثل وحشی ها رفتند نون لواش خریدند , از بس بهمون نون بربری داده بودند فکر کردم تبریز رفتیم سربازی , تبریز یک شیرینی هایی داره آقا ما هر چی به این دوستان ترک امون گفتیم بفرستید نفرستادند !
خلاصه که عجب زمونه ای شده دیگه نمیشه حساب کرد روش !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر