برای دستانی که در سرما می نوازند

این روزها کار خاصی ندارم ، عصرها از شرکت میزنم بیرون و قدم زنان خیابون ولیعصر را تا بالا یا تا هر جایی که زانوهام توان داشته باشه ادامه میدم ؛ سر میرداماد درست روبری گالری اکسیر پسری روی نیمکت های سنگی ولیعصر و تار میزنه ، چند قدم برداشتم تا اومدم به خودم بیام تا پولی بدم رد شده بودم توان برگشتن نداشتم ، تا اومدم به میدون محسنی برم فکرش از سرم بیرون نمیرفت ، همه اش دنبال بهونه ای بودم تا برگردم سر میرداماد و هنوز اون پسر باشه ...

رفتم شهر کتاب نیاوران و برگشتم سمت میدون تجریش ، از میدون قدس قدم زنان به سمت سر پل در حرکت بودم و پسری با ماسک و کلاه پشمی توی سرمای آخر سال تهران روبروی بستنی اکبر مشتی نشسته بود - نمیدانم به خاطر آلودگی هوا ماسک زده بود یا برای اینکه شناخته نشود - و با مضراب هاش روی سنتور نا کوک اش می نواخت ، یاد اون پسری افتادم که سر میرداماد تار میزد ، دست کردم توی جیب ام و پولی به خاطر هنر دستانش کنار سنتورش گذاشتم .

کمی آن طرف تر زنی  با بچه ای در بغل تکدی گری میکرد هی صدا زد "اوی عامو یک کمکی به منم بکن" نمیدونم من سنگدل بودم یا ... ولی من برای دستانی که هنرمند هست ارزش و احترام قائل هستم ، نه برای دستانی که در جوانی از مچ خم میشود تا گدایی کند .

این روزهای من به تهران گردی عصرگاهی میگذشت

۲ نظر:

Homa گفت...

سلام
موافقم...منم همینم
واقعا چرا باید به چنین کسی کمک کرد...بخصوص وقت میشناسم کسی که زانوهاش دیگه کشش نداره و از دستاش خون میاد ولی بازم خونه مردم کارگری می کنه
و خیلیها با شرایط سختتر کار می کنن ولی یه دختر یا پسر جوون گدایی
همیشه شاد باشین

محمد نصیری گفت...

منم تا اونجا که توان داشته باشم بهشون کمک میکنم.انصافا حیف هستن.

ارسال یک نظر