کاش تابستان داغ ۷۳ بود !

امروز داشتم قدم میزدم با خودم گفت کاش تابستون سال ۷۳ بود , کاش این همه اتفاق را نمیدیدم , کاش هنوز یک نوجوانی بودم که دست بابام را گرفته بودم و با شوق و ذوق از بابام میخواستم که برام رنگ مقاومت ها را بخونه تا من حفظ کنم و بتونم واکی تاکی ام را تموم کنم و مونتاژ کنم ...

کاش تابستون داغ سال ۷۳ بود که با بابا مسیر خونه تا دفتر بابا را پیاده از بلوار آئین خونه کنار زاینده رود بریم و از پل خواجو بریم اون طرف و بریم دفتر بابا , همیشه ذوق برگشتن داشتم که عصر که میشد بابا یک بستنی زعفرونی از بستنی محفل توی چهارباغ خواجو واسم میگرفت ...

دلم واسه اون روزها تنگ شده
ولی افسون که الان بهار و تابستان جهنمی سال ۸۸ تجربه میکنم , زاینده رود هم دیگه آب نداره ...

۴ نظر:

سید علی سنائی گفت...

تابستان 73 هم چین موقعی فکر کنم تازه امتحانای مدرسه تموم شده بود و ما خودمون رو با استخر رفتن خفه می کردیم. استخر کشوری و کانون مفتح. هر دو روباز بود...بلیطش 80 تومن بود اون سال

ناشناس گفت...

منم دلم تابستون 72 رو مي خواد اما تابستون 73 رو نه. چون از همون موقع به فراق مبتلا شدم.

ناشناس گفت...

من ديگه نمي تونم توئيترتون رو بخونم و از اوضاع اصفهان تو اين روزا با خبر بشم. حيف.اما خوشحالم براي همه اونايي كه تهران رو تو شب اول و دوم نديدن چون خاطره تلخ اون شبها فكر كنم هيچوقت از ذهنم نره.
جدي كامنت گذاشتن اينجا سخت شده. حداقل من بايد 20 بار سعي كنم. چرا؟

Ali گفت...

امیدوارم در سالهای آینده به روزای خیلی بهتری برسیم!

ارسال یک نظر